هوشنگ ابتهاج (سایه)
·
می رفت آفتاب و به دنبال می کشید
·
دامن ز دست کشته خود، روز نیمه جان
·
خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان،
·
در خاک می تپید
و پی یار می خزید
·
خندید آفتاب که این
اشک و آه چیست!
·
خوش باش روز
غمزده، هنگام رفتن است
·
چون من بخند خرم
و خوش، این چه شیون است!
·
ما هر دو می
رویم، دگر جای شِکوه نیست.
·
نالید روز خسته
که ای پادشاه نور ،
·
شادی از آن تو ست،
نه از آن من، بلی
·
ما هر دو می رویم
از این رهگذر، ولی
·
تو می روی به حجله و من می روم به گور.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفویرایش
پاسخحذف· می رفت آفتاب و به دنبال می کشید
· دامن ز دست کشته خود، روز نیمه جان
· در خاک می تپید و پی یار می خزید
· خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان
· خندید آفتاب که این اشک و آه چیست!
· خوش باش روز غمزده، هنگام رفتن است
· ما هر دو می رویم، دگر جای شِکوه نیست.
· چون من بخند خرم و خوش، این چه شیون است!
· نالید روز خسته که ای پادشاه نور ،
· شادی از آن تو ست، نه از آن من، بلی
· ما هر دو می رویم از این رهگذر، ولی
· تو می روی به حجله و من می روم به گور.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفاین شعر سایه از بلوغ فرمال متکاملی سرشار است و از تسلط خاص او به کلام حکایت دارد.
پاسخحذفآن سان که جا به چائی ابیات معینی در آن، تغییری در محتوای شعر نمی دهد.
عمرش دراز باد