۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

سیری در شعر «شعله رمیده» از فروغ فرخزاد (6) (بخش آخر)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
 (1934 ـ 1966)
اسیر
1331 (1952)
تحلیلی از شین میم شین

·        برگردیم به شعر فروغ:

6
ای آرزوی تشنه، به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی

·        در این بیت شعر فروغ، جامعه او بطرز ردالیستی (واقع بینانه)  انعکاس می یابد:
·        من به بیهودگی کردوکار خویش ـ پیشاپیش ـ آگاه است.
·        وصل ـ به معنی حقیقی کلمه ـ در جامعه طبقاتی یا موقتی و یا حتی محال است.
·        پیوند ارگانیک انسان ها به دشنه تضادهای طبقاتی پاره و تخریب گشته است.
·        آنسان که انسان جامعه طبقاتی به تنهائی، بی پناهی و بی کسی محکوم شده است.

7
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهده می خندی

·        فروغ هفده ساله به درایت شگرفی دریافته که آرزوی وصل تلاشی بی ثمر و جانفرسا ست و عاقبتی جز پشیمانی نخواهد داشت.

8
آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و ناکامی

ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی

·        اکنون مخاطب شاعر قلب خود او ست.
·        قلبی که روزی در شعله های ناکامی و حسرت خاکستر خواهد شد، تا بلکه آرام گیرد.
·        اکنون این سؤال پیش می آید که اگر آخر ماجرا از آغاز معلوم است، پس تلاش بیهوده برای چیست؟

9
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز

ای مرغ دل که خسته  و بی تابی
دمساز باش با غم او، دمساز

1

·        مفهوم «دل» یکی از رایج ترین و مبهم ترین مفاهیم در شعر فارسی است و معانی مختلف دارد که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
·        یکی از آن معانی باید ضمیر (وجدان، ذهن)  آدمی باشد.

2
·        دل در این دو بیت شعر، به مثابه سوبژکت (فاعل)  احساس و عشق تصور و تصویر می شود.

3
·        بزعم شاعر، این دل است که بسان مرغی پر می کشد و در بام همنوعی می نشیند و صاحبدل، عاشق آن همنوع می شود.

4
·        بدین طریق، فونکسیون عشق و نفرت به عهده سوبژکتی به نام دل گذاشته می شود.

5
·        می توان گفت که فروغ مقوله قرون وسطائی دیرآشنای «دل» را به همان معنی بکار می برد که عوام الناس بی خبر از علوم بکار می برند:
·        فروغ نوجوان فکر می کند که دل (قلب) غیر از پمپاژ خون به سلول های بدن، فونکسیون های دیگری هم به عهده دارد.   

6
·        او هنوز نمی داند که دلباخته و شیفته کسی و یا چیزی شدن علل مادی و روحی و روانی و ملی و سنتی و طبقاتی و معرفتی و غیره دارد و دل در این میان فقط اگر به معنی ضمیر آدمی معنی شود، نقش کوچکی به عهده می گیرد.

7
·        بر اساس همین توهم توده گیر است که شاعر می خواهد سوبژکتیویته (سوبژکت وارگی، فاعلیت) و خودسری مرغ دل خویش را به بند گران غم ببندد تا دیگر به سوی محبوب پرواز نکند و در قفس تن، به دمسازی با غم خو کند.

8
·        شاعر خردسال می خواهد که غم بخورد و دم نزند.
·        انسان هفده ساله از همان آغاز، زهر نومیدی را چشیده است.
·        امید در جامعه شقه شقه شده طبقاتی کیمیا ست.

پایان

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    در این بیت شعر فروغ، جامعه او بطرز رئالیستی (واقع بینانه) انعکاس می یابد:
    · من به بیهودگی کردوکار خویش ـ پیشاپیش ـ آگاه است.

    پاسخحذف