کاشف قاره تاریخ
دکتر مجید مددی
سرچشمه:
مجله هفته
مسعود بهبودی
·
این مطلب را ـ شاید هم همه مطالب
منتشره در سایت های وطنی را ـ باید مورد تأمل و تحلیل قرار داد.
·
این مطلب با نظری به چند سطر از آن،
می توان گفت که به مدح شبیه ذم شبیه است.
·
آنتی مارکسیسم ـ لنینیسم در لفافه
دفاع الکی و آبکی از مارکسیسم است.
·
به جمله ای از آن نظری می افکنیم:
«با پیدایش «علم
تاریخ» یعنی «ماتریالیسم تاریخی»،
اکنون نوبت فلسفه مارکسیستی، یعنی ماتریالیسم دیالکتیک
بود
که برای حفظ و تبیین و توضیح آن (که کار و وظیفه فلسفه است)، پدید آید»
·
در همین جمله واحد چندین انحراف و اشکال اساسی هولناک به چشم می
خورد:
1
·
طرف اولا فرق فلسفه را با علم نمی
داند:
·
فکر می کند که ماتریالیسم تاریخی،
علم جامعه است.
·
یعنی ماتریالیسم تاریخی را با جامعه
شناسی عوضی می گیرد.
·
روحش حتی خبر ندارد که مارکسیسم ـ
لنینیسم جامعه شناسی خاص خود را توسعه داده است و غول هائی از قبیل ورنر سپمن هم
اکنون همان را نمایندگی می کنند و به نوبه خود توسعه می دهند و تکامل می بخشند.
2
·
ثانیا طرف
فکر می کند که فلسفه مارکسیستی (البته نه مارکسیستی ـ لنینیستی) یعنی ماتریالیسم
دیالک تیکی و لاغیر.
·
بدین طریق حساب ماتریالیسم دیالک
تیکی را از ماتریالیسم تاریخی جدا می کند.
· چنین کردوکاری منطقی هم باید باشد:
·
چون بنظر طرف ماتریالیسم تاریخی نه
فلسفه، بلکه علم است، علم جامعه است.
·
بگذریم از اینکه طرف به تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی یعنی سومین
پایه ی سه پایه فلسفه مارکسیسم ـ لنینیسم اصلا محل سگ
هم نمی گذارد
3
·
ثالثا طرف خودش هم نمی داند که چه
می گوید:
·
بزعم طرف «ماتریالیسم دیالکتیک
بود که برای حفظ و تبیین و توضیح آن (که کار و وظیفه فلسفه است)، پدید آید»
·
در این جمله طرف برداشت ما تأیید
می شود:
·
طرف فقط ماتریالیسم دیالک تیکی را
فلسفه قلمداد می کند و نه ماتریالیسم
تاریخی را، تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی را اصلا برسمیت نمی شناسد.
·
یعنی دو
پایه اساسی فلسفه مارکسیسم ـ لنینیسم را به چرخش چشمی حذف می کند.
·
آنهم با هارت و پورت دفاع از مارکسیسم.
4
دیدرو
ماتریالیسم دیالکتیک بود که برای حفظ و تبیین و توضیح آن
(که کار و وظیفه فلسفه است)، پدید آید
·
بنظر طرف ماتریالیسم دیالک تیکی
بعد از تشکیل و تدوین و اثبات ماتریالیسم تاریخی پدید می آید.
·
یعنی طرف از تاریخ فلسفه حتی خبر
ندارد.
·
طرف اصلا نمی داند که ماتریالیسم و
دیالک تیک قبل از ماتریالیسم تاریخی وجود داشته است.
·
آنهم با نمایندگانی از قبیل
فویرباخ و دیدرو و هولباخ و هگل و غیره.
·
بیسوادی به همین گفته می شود.
·
·
طرف حتی می گوید که ماتریالیسم
دیالک تیکی برای چی پدید می آید؟
الف
·
اولا برای حفظ ماتریالیسم تاریخی
·
حالا بیا و کوهی از فانتزی و تخیل
بیاور تا بلکه بدانی که ماتریالیسم دیالک تیکی چگونه می تواند حافظ ماتریالیسم
تاریخی باشد که نه ناشی از بسط و تعمیم قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی در عرصه جامعه،
بلکه چیزی نازله از آسمان هفتم است.
ب
·
ثانیا برای تبیین و توضیح
ماتریالیسم تاریخی
5
·
خوب این دعاوی من درآوردی به چه
معنی اند؟
الف
·
این اولا بدان معنی است که
ماتریالیسم تاریخی مفاهیم و مقولات و
قوانین و قانونمندی ها و تئوری های خاص خود را ندارد تا چند و چون پدیده ها و
روندهای جامعه بشری را استدلال و اثبات کند.
ب
(که کار و وظیفه فلسفه است)
·
این ثانیا به معنی وارونه بینی،
وارونه نمائی و وارونه اندیشی است:
·
طرف فکر می کند که کار و وظیفه
فلسفه عبارت است از «حفظ و تبیین و توضیح»
علوم.
ت
·
این بدان معنی است که بزعم طرف، حیطه
عمل فلسفه نه کشف و توضیح قانونمندی های عینی و عام کل هستی (طبیعت، جامعه و تفکر)، بلکه
«حفظ و تبیین و توضیح» علوم است.
·
مثلا فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی
باید به «حفظ و تبیین و توضیح» فیزیک و
شیمی و بیولوژی و جامعه شناسی و پسیکولوژی و غیره کمر بندد.
·
بدتر حتی:
·
برای «حفظ و تبیین و توضیح» علوم پدید آید.
پ
·
بدین طریق رابطه جزء و کل، در فرم
رابطه علوم و فلسفه وارونه می شود:
·
فلسفه به عوض بسط و تعمیم
دستاوردهای همه علوم به دنبال نخود سیاهی فرستاده
می شود.
ث
·
ضمنا بنا بر تئوری طرف، دیگر فلسفه نمی تواند متد و
اسلوب عام و مطمئن در اختیار علوم قرار دهد.
· آنگاه بر سر علما همان می آید که
بر سر دانشمندان رشته های مختلف در ممالک سرمایه داری آمده است:
·
یعنی در بهترین حالت به
آدمواره های «تک بعدی» بدل می شوند و از
تمیز ساده ترین چیزها عاجز می مانند و هی لقمه را دور سر خود می چرخانند تا
بتوانند وارد دهان مبارک خویش سازند.
6
·
طرف ضمنا مرتب از عجوزه های عجیب و
غریبی از قبیل دریدای دریده و دیوانه و امثالهم حدیث می آورد و از قول این
«ستیزنده ی کمونیسم» آینده را از آن مارکس می داند.
·
یعنی به ترفندی آنتی کمونیسم را
کمونیسم جا می زند.
7
·
ضمنا آینده بدبخت نه از آن توده
های مولد و زحمتکش بلکه از آن مرده ای به نام مارکس می شود:
·
یعنی مارکس متولوژیزه (اسطوره واره) می شود:
8
·
البته این همان کلک دیرآشنا ست:
·
منظور طرف از مارکس در حقیقت
تروتسکی است به همان سان که منظور بعضی ها از لنین، استالین است.
·
وقتی گفته می شود که تروتسکیسم و
استالینیسم دو روی مدال زنگ زده ی واحدی اند، منظور همین است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر