۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

نقل قول هائی از این و آن (98)


کاشف قاره تاریخ
دکتر مجید مددی
سرچشمه:
مجله هفته



مسعود بهبودی

·        این مطلب را ـ شاید هم همه مطالب منتشره در سایت های وطنی را ـ باید مورد تأمل و تحلیل قرار داد.
·        این مطلب با نظری به چند سطر از آن، می توان گفت که به مدح شبیه ذم شبیه است.
·        آنتی مارکسیسم ـ لنینیسم در لفافه دفاع الکی و آبکی از مارکسیسم است.

·        به جمله ای از آن نظری می افکنیم:

«با پیدایش «علم تاریخ» یعنی «ماتریالیسم تاریخی»،
 اکنون نوبت فلسفه مارکسیستی، یعنی ماتریالیسم دیالکتیک بود 
که برای حفظ و تبیین و توضیح آن (که کار و وظیفه فلسفه است)، پدید آید»

·        در همین جمله واحد  چندین انحراف و اشکال اساسی هولناک به چشم می خورد:

1

·        طرف اولا فرق فلسفه را با علم نمی داند:
·        فکر می کند که ماتریالیسم تاریخی، علم جامعه است.
·        یعنی ماتریالیسم تاریخی را با جامعه شناسی عوضی می گیرد.

·        روحش حتی خبر ندارد که مارکسیسم ـ لنینیسم جامعه شناسی خاص خود را توسعه داده است و غول هائی از قبیل ورنر سپمن هم اکنون همان را نمایندگی می کنند و به نوبه خود توسعه می دهند و تکامل می بخشند.

2
·        ثانیا طرف فکر می کند که فلسفه مارکسیستی (البته نه مارکسیستی ـ لنینیستی) یعنی ماتریالیسم دیالک تیکی و لاغیر.
·        بدین طریق حساب ماتریالیسم دیالک تیکی را از ماتریالیسم تاریخی جدا می کند.

·        چنین کردوکاری منطقی هم باید باشد:
·        چون بنظر طرف ماتریالیسم تاریخی نه فلسفه، بلکه علم است، علم جامعه است.

·        بگذریم از اینکه طرف به  تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی یعنی سومین پایه ی سه پایه فلسفه مارکسیسم ـ لنینیسم اصلا محل سگ هم نمی گذارد

3
·        ثالثا طرف خودش هم نمی داند که چه می گوید:
·        بزعم طرف «ماتریالیسم دیالکتیک بود که برای حفظ و تبیین و توضیح آن (که کار و وظیفه فلسفه است)، پدید آید»

·        در این جمله طرف برداشت ما تأیید می شود:
·        طرف فقط ماتریالیسم دیالک تیکی را فلسفه قلمداد می کند  و نه ماتریالیسم تاریخی را، تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی را اصلا برسمیت نمی شناسد.

·        یعنی دو پایه اساسی فلسفه مارکسیسم ـ لنینیسم را به چرخش چشمی حذف می کند.
·        آنهم با هارت و پورت دفاع از مارکسیسم.

4
دیدرو
ماتریالیسم دیالکتیک بود که برای حفظ و تبیین و توضیح آن
 (که کار و وظیفه فلسفه است)، پدید آید

·        بنظر طرف ماتریالیسم دیالک تیکی بعد از تشکیل و تدوین و اثبات ماتریالیسم تاریخی پدید می آید.
·        یعنی طرف  از تاریخ فلسفه حتی خبر ندارد.

·        طرف اصلا نمی داند که ماتریالیسم و دیالک تیک قبل از ماتریالیسم تاریخی وجود داشته است.
·        آنهم با نمایندگانی از قبیل فویرباخ و دیدرو و هولباخ و هگل و غیره.
·        بیسوادی به همین گفته می شود.
·         
·        طرف حتی می گوید که ماتریالیسم دیالک تیکی برای چی پدید می آید؟

الف
·        اولا برای حفظ ماتریالیسم تاریخی
·        حالا بیا و کوهی از فانتزی و تخیل بیاور تا بلکه بدانی که ماتریالیسم دیالک تیکی چگونه می تواند حافظ ماتریالیسم تاریخی باشد که نه ناشی از بسط و تعمیم قوانین ماتریالیسم دیالک تیکی در عرصه جامعه، بلکه چیزی نازله از آسمان هفتم است.

ب
·        ثانیا برای تبیین و توضیح ماتریالیسم تاریخی

5
·        خوب این دعاوی من درآوردی به چه معنی اند؟

الف
·        این اولا بدان معنی است که ماتریالیسم تاریخی  مفاهیم و مقولات و قوانین و قانونمندی ها و تئوری های خاص خود را ندارد تا چند و چون پدیده ها و روندهای جامعه بشری را استدلال و اثبات کند.

ب
(که کار و وظیفه فلسفه است)

·        این ثانیا به معنی وارونه بینی، وارونه نمائی و وارونه اندیشی  است:
·        طرف فکر می کند که کار و وظیفه فلسفه عبارت است از «حفظ و تبیین و توضیح»  علوم.

ت
·        این بدان معنی است که بزعم طرف، حیطه عمل فلسفه نه کشف و توضیح قانونمندی های عینی و عام کل هستی (طبیعت، جامعه و تفکر)، بلکه «حفظ و تبیین و توضیح»  علوم است.
·        مثلا فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی باید به «حفظ و تبیین و توضیح»  فیزیک و شیمی و بیولوژی و جامعه شناسی و پسیکولوژی و غیره کمر بندد.
·        بدتر حتی:
·        برای «حفظ و تبیین و توضیح»  علوم پدید آید.

پ
·        بدین طریق رابطه جزء و کل، در فرم رابطه علوم و فلسفه وارونه می شود:
·        فلسفه به عوض بسط و تعمیم دستاوردهای همه علوم  به دنبال نخود سیاهی فرستاده می شود.

ث
·        ضمنا بنا بر تئوری طرف، دیگر فلسفه نمی تواند متد و اسلوب عام و مطمئن در اختیار علوم قرار دهد.
·        آنگاه بر سر علما همان می آید که بر سر دانشمندان رشته های مختلف در ممالک سرمایه داری آمده است:
·        یعنی در بهترین حالت به آدمواره  های «تک بعدی» بدل می شوند و از تمیز ساده ترین چیزها عاجز می مانند و هی لقمه را دور سر خود می چرخانند تا بتوانند وارد دهان مبارک خویش سازند.

6

·        طرف ضمنا مرتب از عجوزه های عجیب و غریبی از قبیل دریدای دریده و دیوانه و امثالهم حدیث می آورد و از قول این «ستیزنده ی کمونیسم» آینده را از آن مارکس می داند.
·        یعنی به ترفندی آنتی کمونیسم را کمونیسم جا می زند.

7
·        ضمنا آینده بدبخت نه از آن توده های مولد و زحمتکش بلکه از آن مرده ای به نام مارکس می شود:
·        یعنی مارکس متولوژیزه (اسطوره واره)  می شود:

8

·        البته این همان کلک دیرآشنا ست:
·        منظور طرف از مارکس در حقیقت تروتسکی است به همان سان که منظور بعضی ها از لنین، استالین است.
·        وقتی گفته می شود که تروتسکیسم و استالینیسم دو روی مدال زنگ زده ی واحدی اند، منظور همین است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر