۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (35)

 
احسان طبری (1295 ـ 1368)
سرچشمه:
«دنيا، ويژه نامه اراني
دوره دوم ،سال دهم، شماره 4 ، زمستان 1348»
تحلیلی از شین میم شین

 در اين بزم بزرگ رزم، خواهم جام برگيرم
ثنای جانفشانان عدالت را ز سر گيرم:

 شما ای دوستان خُفته، با صد سرب در پيکر
شما ای عمر خود را برده در زندان وحشت سر

شما ای همرهان سختجان در شام استبداد،
شما ای آشنايان مهاجر، راندۀ بيداد

·        سومین گروه در «ثنای جانفشانان وطن» طبری را همراهان جانسخت در شام استبداد و آشنایان مهاجر رانده از بیداد تشکیل می دهند.
·        از مفهوم «همرهان» می توان فهمید که طبری در این بیت، خویشتن خویش را نیز در نظر دارد.

1
·        رنج و اندوه این گروه از ستمکشان در شعر ژاله اصفهانی نیز بطرزی صمیمانه مطرح می شود، ولی به احتمال قوی هنوز مورد تحلیل همه جانبه قرار نگرفته است.
·        مقوله تبعید نه تنها بسان خود تبعیدیان، از خطه خاطر و خاطرات خلق ها تبعید گشته، بلکه بمراتب بدتر، به طرز وارونه و معیوب و تهوع آوری تفسیر و تفهیم شده است.

2
·        حریفی نقل می کرد که پس از فرار از جهنم فوندامنتالیسم و ترور و ارتجاع فئودالی در گفتگوی تلفنی با آشنایان شوکه شده است:
·        حریف پس از گذر غم انگیز و غرور زدا و عصب سوز از هفتخوان فرار به کشوری رسیده بود که از طریق گدائی روزگار می گذراند و جهان درون و برون بر سرش آوار می شد و آشنایان تصور می کردند که او در بهشت برین زندگی می کند و چه انتظارات و خیالاتی که نداشتند.

3
·        این سوء تفسیر و تفاهم خود درد بزرگی است.
·        این سوء تفسیر و تفاهم اما در مورد مهاجران توده ای بمراتب شدیدتر، بی شرمانه تر و بی رحمانه تر بوده است.
·        شاید یکی از دلایل پرهیز رهبران حزب توده از مهاجرت مجدد همین روانشناسی اجتماعی و همین تجارب تلخ تر از زهر بوده است:
·        آن سان که مرگ در زیر شکنجه و زجر و آزار و تخریب جسمی و روحی و روانی را بر مهاجرت ترجیح داده اند.
·        در خطه محرومیت از تفکر و تأمل و شناخت و شعور بدشواری می توان امید داشت که روزی کسی به مظلومیت این خیل جانفشان بی توقع و پاک و پارسا پی ببرد و حداقل اشکی نثار کند.   

4
·        اینکه هنوز چیزی نیست.

·        پس از انجام اصلاحات ارضی از سوی دربار و امپریالیسم و دو شقه شدن طبقه حاکمه و شروع جنگ درونطبقاتی، بر فرم کلاسیک تحقیر و تخریب حیثیت و اعتبار و آبروی حزب توده ها از سوی دربار و امپریالیسم، فرم بمراتب مخرب تری و در لفافه «سرخ تر و انقلابی تری» اضافه شد:

5
·        آوانتوریسم بی هویت چپ و راست برای سر هم بندی کردن هویتی برای خود به توده ستیزی و حزب توده ستیزی علنی، عریان و پر هارت و پورت  روی آورد.

·        محتوای فئودالی و ارتجاعی حرکات به اصطلاح «مسلحانه» با غریو طبل و شیپور توده ستیزی پرده پوشی شد و مهاجران ستمکش و سلحشور توده ای به مثابه «مشتی پیر و پاتال و فسیل ترسو و فراری و بی وطن» به خورد خلایق داده شدند.

·        آوانتوریسم فئودالی ترور هر پاسبانی را با انتشار اعلامیه مزین به شعار «مرگ بر حزب توده خائن» به خورد خلایق داد و هر فحش خواهر و مادر که می دانست نثار مهاجران توده ای نمود.  
   
·        طنز تاریخ اما در این بود که خود، به محض شروع ترور و دستگیری و  شکنجه و اعدام توده ای ها همه از دم پا به فرار گذاشتند و در غربت فرنگ قبله عوض کردند.

6
شما ای همرهان سختجان در شام استبداد،
شما ای آشنايان مهاجر، راندۀ بيداد

·        درد و رنج دیگر تبعیدیان که فراموش می شود، درد و رنج روانی و روحی زیست در میان بیگانگان است.
·        فرم این فشار روانی و روحی در کشورهای سرمایه داری و سوسیالیستی متفاوت بوده، ولی محتوای واحدی داشته است:
·        تبعیدی در هر صورت بلحاظ روحی و روانی تحقیر و تخریب شده و می شود.

·        این تحقیر و تخریب روحی و روانی در کشورهای سرمایه داری سبب می شود که خانه هر مهاجری به زندانی در زندانی بدل شود.

·        شاید دلیل انتحار و اختلال روانی خیلی از مهاجران در همین فشار روحی و روانی مستمر و روزمره نهفته باشد.
·        مهاجرت از انسان ها بلحاظ مادی و روحی بیگانه مضاعف می سازد:

الف
·        بیگانه در کشور خویش و بیگانه در کشور بیگانه!

ب
·        بیگانه با فرهنگ خویش و بیگانه با فرهنگ بیگانه!

·        این ستم مادام العمر مهیبی است.
·        ولی چه بسا خود ستمکش حتی بدان واقف نیست، چه رسد به این و آن.

7
شما ای همرهان سختجان در شام استبداد،
شما ای آشنايان مهاجر، راندۀ بيداد

·        جالب در این بیت شعر طبری، مفاهیم سختجان و رانده بیداد اند.

الف
مفهوم سختجان

·        در این مفهوم طبری به احتمال قوی، جهان بینی او انعکاس می یابد:
·        بزعم طبری برای ماندن در سنگر رزم ضد استبدادی باید جانسخت بود.
·        روانی از جنس خارا داشت و اعصابی از جنس فولاد.

·        طبری در دیگر اشعار و اندرزهای خویش نیز به جنبه های احساسی و عاطفی و پسیکولوژیکی اهمیت عظیمی قائل می شود.

·        شکی نیست که ساختار روانی مبارزین نقش معینی به عهده دارد.
·        این ولی از سوئی ثانوی است و از سوی دیگر ناکافی است.

·        حدس ما این است که دلیل اهمیت قائل شدن به روندهای پسیکولوژیکی در مبارزاین انقلابی، ضعف تئوریکی اسفناک اعضای رهبری حزب توده بوده است.

·        همه احزاب استالینیستی به همین درد گرفتار بوده اند و یکی از علل بزرگ شکست فجیع جنبش انقلابی همین بوده است.

·        اعضای احزاب کمونیستی به جای شعور تئوریکی نیرومند و یقین مند در کله، شور و شجاعت و جانسختی و سماجت و کله شقی داشته اند.

·        اما با تکیه بر روندهای پسیکولوژیکی نمی توان به سوبژکت تاریخ بدل شد.

·        برای تئوری انقلابی آلترناتیوی وجود ندارد.
·        لنین صدها بار بر این حقیقت امر تأکید کرده است.
·        ولی کو گوش شنوا!
 ب
 رانده بیداد

·        این مفهوم را هم برتولت برشت  در مورد خویشتن و تبعیدیان بکار برده و هم ژاله اصفهانی تا میان فراری و رانده شده مرزبندی کند.

·        ژاله در شعری در فرم پرسش به این مرزبندی میان فراری و رانده شده کمر می بندد:
 
دکتر ژاله اصفهانی 
(1300 ـ 1386)    

پرندگان مهاجر
 
·        پرندگان مهاجر، در اين غروب خموش،
·        که ابر تيره، تن انداخته به قله کوه،  
·        شما ـ شتاب زده ـ راهی کجا هستيد؟
·        کشيده پر به افق، تک تک و گروه گروه؟

·        چه شد که روی نموديد بر ديار دگر؟
·        چه شد که از چمن آشنا سفر کرديد؟  

·        مگر چه درد و شکنجی در آشيان ديديد،
·        که عزم دشت و دمن‌ های دورتر کرديد؟

·        در اين سفر که خطر داشت بی شمار، آيا
·        ز کاروان شما، هيچ کس شهيد شده است؟

·        در اين سفر که شما را اميد بدرقه کرد،
·        دلی ز رنج ره دور، نا اميد شده است؟

·        چرا به سردی دی، ترک آشيان کرديد
·         برای لذت کوتاه گرمی تن تان؟

·        و يا درون شما را شراره ‌ای می‌سوخت،
·        که بود تشنه خورشيد، جان روشن تان؟

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر