سرچشمه:
صفحه قیسبوک بهمن
محصص
تحلیلی
از شین سین
فراگمنت سوم
·
کاردینال در زیر ذره بین بهمن محصص بی نیاز از دست و پا نمودار می گردد.
·
این سومین فراگمنت در این اثر بهمن محصص است، فراگمنتی که وجودش از طریق عدمش
تبیین می یابد.
·
به این طرز تبیین بهمن محصص، حسین رزاقی هم بطور غیرمستقیم اشاره کرده اند:
بدون بینی
ولی کله عمدتا از دهان و زبان تشکیل شده است.
·
منظور ما هم از طرز تبیین فراگمنتی و فونکسیون آن از طریق عدم تبیینش همین
است.
·
سکوت در مورد مسئله معینی به معنی غریو در مورد مسئله معین دیگری است که ضد دیالک
تیکی مسئله ی مسکوت گذاشته شده است.
1
·
کارگزاران ایدئولوژیکی طبقه حاکمه نیز از این طرز تبیین دیری است که استفاده
فراگیر می کنند.
·
به عنوان مثال:
الف
·
کارگزاران ایدئولوژیکی طبقه حاکمه فرم را عمده و برجسته و مطلق می کنند، ولی
راجع به محتوا حتی حرفی بر زبان نمی رانند.
·
وقتی تیر آلوده به زهر ایدئولوژیکی شان در ضمیر توده به هدف نشست، روشنگری
علمی و انقلابی به امر شاقی بدل می شود.
·
روشنگر بخت برگشته باید آنگاه شطی از انرژی و نیرو تلف کند تا به توده حالی
کند که فرم فقط ظرفی برای مظروفی است و نقش تعیین کننده از آن مظروف است و نه ظرف.
ب
خواب خرد و زایش هیولا
اثری از گویا
·
کارگزاران ایدئولوژیکی طبقه حاکمه غریزه را عمده و برجسته و مطلق می کنند و عقل
را مسکوت می گذارند.
·
آن سان که نیازهای غریزی انسان ها به حکمرانان بلامنازعی در زمینه تصمیمگیری
شان بدل می شوند و پوزه بندی قطور بر پوزه عقل نهاده می شود.
·
بدین طریق فجایعی تکوین می یابند که کمترین ربطی به عقل ندارند.
ت
·
کارگزاران ایدئولوژیکی طبقه حاکمه فرم مبارزه معینی را عمده و برجسته و مطلق
می کنند و محتوای طبقاتی مربوطه را مسکوت می گذارند.
·
مثلا فرم تروریستی سرنگونی را و یا فرم مسالمت آمیز تسخیر قدرت را مطلق می
کنند و محتوای طبقاتی آلترناتیو (بدیل) مورد نظر خود را مسکوت می گذارند.
·
نتیجه این می شود که توده وقتی به خود می آید که کار از کار گذشته است.
·
آنگاه شرمگینانه سر بر در و دیوار می کوبد و به سرزنش دیوانه وار خویش می پردازد.
2
·
اما چرا محصص
کاردینال را بی دست و پا تصور و تصویر می کند؟
·
حسین رزاقی به سؤال ما حتی قبل از طرح آن، جواب داده اند:
سر
ِ کاردینال به طرف بالا ست، سینه کفتری اش به جلو .
و دست
ها از پشت لابد به هم قلاب شده اند.
همه
اینها نشاندهنده احساس امنیت، آسایش و فراغت خاطر اند:
فردی
با اعتماد به نفس برای همه فصول!
3
نگاتیو دست
حدود 20 هزار سال قبل
·
بنظر ما در این
فراگمنت بهمن محصص چیزهای بمراتب بیشتر، ریشه ای تر و عامتری مطرح می شوند.
·
فرق هم نمی کند که خود هنرمند به محتوای غنی اثر خود واقف باشد و یا نباشد.
·
مارکس و انگلس در رابطه با دست بنی بشر بحث شورانگیزی دارند.
·
مطالعات نویروفیزیولوژیکی صحت اندیشه های علمای توده ها را اثبات می کنند.
·
دست ارگان قابل مقایسه با ارگان های دیگر نیست.
·
دست بنی بشر محصول توسعه صدها هزار ساله او ست و سلول به سلول آن با ظرافت و
دقت خارق العاده ای سیمکشی الکترونیکی ـ عصبی شده است.
·
شاید بتوان گفت که در دستان بنی بشر، روح و روان خروشان او در گشت و گذار مدام
است.
4
·
دست و پای بنی بشر
وسایل کار بی جانشین و بی آلترناتیو او بوده اند و مثل دیگر وسایل کار پا به پای
کار توسعه یافته اند و تکمیل گشته اند.
·
نقش هیچ واره دست و پا در این اثر محصص تأییدی ضمنی بر صحت تفسیر ما در دو بخش
پیشین است:
الف
·
روحانیت، قدیمی ترین قشر اجتماعی است که ببرکت فونکسیون خاص خویش در جامعه اشتراکی
آغازین مبنی بر پاسداری از آتش و نظارت بر محل نگهداری دیگر وسایل تولیدی، از توده
مولد متمایز شده است و دست و پایش را از زحمت کار تولیدی آزاد ساخته است.
·
و بدین طریق و ترفند به معمار روح جامعه (برتولت برشت: رمان طایفه توئی) بدل شده است.
ب
·
قشر اجتماعی روحانیت
قدیمی ترین نماینده ی روشنفکریت بوده است که از طریق کرد و کار عمدتا فکری ارتزاق می
کند.
ت
·
یاوه عمیقا رخنه
کرده در دل (ضمیر) بشریت مبنی بر برتری کرد و کار فکری و هنری بر کرد و کار مادی و
تولیدی نیز ریشه در همین حقیقت امر تلختر از زهر دارد.
·
طرز تفکری که سوبژکت
سازنده تاریخ را نه در توده های مولد و زحمتکش، بلکه در روشنفکریت نشان خلایق می
دهد، بی اعتنا به حاملین این طرز تفکر، مهر ایدئولوژیکی طبقه حاکمه را بر پیشانی
خویش دارد.
·
و روحانیت تجسم
دیرین و دیرنده طبقه حاکمه «همه فصول» (حسین
رزاقی) است.
5
همه
اینها نشاندهنده احساس امنیت، آسایش و فراغت خاطر اند:
فردی
با اعتماد به نفس برای همه فصول!
·
«احساس امنیت و آسایش
و فراغت و اعتماد به نفس» مورد نظر حسین رزاقی نیز در پرتو این سابقه تاریخی
روحانیت قابل درک و توجیه و توضیح است.
·
«احساس امنیت و آسایش و فراغت
و اعتماد به نفس» نه اولین، بلکه ثانوی است.
·
انعکاس روحی و روانی شرایط مادی است.
·
تجلی حاکمیت طبقاتی است.
·
طبقه اجتماعی ئی که مهمترین وسایل تولید حوایج مادی جامعه و جهان را در انحصار
بلامنازع خود دارد، طبیعی است که از «احساس امنیت و آسایش
و فراغت و اعتماد به نفس» مفرطی بهره مند باشد.
·
فقدان «احساس امنیت
و آسایش و فراغت و اعتماد به نفس» در توده های مولد و زحمتکش سلب مالکیت بر وسایل
تولید مایحتاج حیاتی شده نیز به همین دلیل
است.
ادامه دارد.
مراجعه کنید به
رمان طایفه توئی (قشر روشنفکر)
برتولت
برشت
برگردان میم حجری
برگردان میم حجری
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر