۱۳۹۲ بهمن ۳۰, چهارشنبه

پراتیک (6)


پروفسور دکتر دیتر ویتیچ
برگردان شین میم شین

ب
پراتیک به مثابه بنیان مادی شناخت و معیار شناخت

·        کشف پراتیک به مثابه معیار حقیقت از سوی مارکسیسم، شالوده محکمی برای شناخت ماتریالیستی رایج در دوره ماقبل مارکسیستی پدید می آورد که بنا بر آن، شناخت انعکاس منطبق با واقعیت عینی است.

1
·        این امر از سوی دیگر به اثبات اصل قابل شناسائی بودن جهان بوسیله انسان ها کمک بسزائی محسوب می شود.

 ·        مراجعه کنید به  اصل قابل شناسائی بودن جهان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
·        اکنون سؤال این است که توسعه تاریخی پراتیک چه تأثیری بر خاصیت آن، بمثابه معیار حقیقت دارد؟

3
·        پاسخ این پرسش عبارت است از اینکه اگر حکمی در مرحله معینی از توسعه پراتیک صحتش اثبات شده، عرصه اعتبار آن می تواند در آینده وسیعتر و یا تنگتر شود، ولی هرگز نمی توان آن را غلط مطلق تلقی کرد.
·        به همان سان که اگر حکمی در مرحله معینی از توسعه پراتیک بطلانش اثبات شده باشد، هرگز نمی توان آن را در آینده، حکمی مطلقا حقیقی تلقی کرد:
·        این بدان معنی است که پراتیک معیار مطلق حقیقت است.

4
·        از سوی دیگر اما درمرحله معینی از توسعه پراتیک می توان دانش بمراتب بیشتر از آنچه که در پراتیک تحقق یافته، کسب کرد.

5
·        تعیین صحت و سقم این دانش جدید که در مقابل شالوده خود، یعنی پراتیک قرارمی گیرد، در چارچوب پراتیک موجود دشوار خواهد بود، مگر اینکه سطح علمی آزموده موجود بتواند این وظیفه را به انجام رساند.

6
·        این بدان معنی است که هر پراتیک معین تاریخی هرگز نمی تواند صحت و سقم کل دانشی را که خود موجد آن بوده است، اثبات کند.

·        (مثال:
·        در روند سنتز مثلا داروی معینی، مواد شیمیائی بکلی دیگری تشکیل می شوند.
·        مواد بکلی نا شناخته ای که نحوه ی تشکیل شان در پرتو شرایط پراتیکی مربوطه قابل توضیح نیست.
·        برای کشف نحوه تشکیل این مواد جدید و نا شناخته به آزمایش های شیمیائی (پراتیک) متعدد دیگری نیاز خواهد بود تا بتوان توضیح مستدلی برای تشکیل آنها کسب نمود.
·        هر کرد و کار علمی ـ تجربی عرصه شورانگیز همین پدیده ها ست.
·        مترجم)  

7
·        پراتیک می تواند هر بار فقط در چارچوب توسعه تاریخی معین خویش ملاک و معیار حقیقت باشد:
·        این بدان معنی است که پراتیک معیار نسبی حقیقت است.

8
·        از این رو وجود احکام و پیوندهای حکمی که در زمان مشخصی امکان پراتیکی تعیین صحت و سقم آنها وجود ندارد، اجتناب ناپذیر است.

9
·        این امر را می توان درمورد فرضیه های بیشماری دید، که اکنون در علوم مختلف مورد بحث اند.

10
·        فرضیه یعنی حکمی که هنوز امکان تعیین پراتیکی صحت و سقم آن وجود ندارد، اما راه را برای پیشرفت تئوریکی و پراتیکی آماده می سازد.

11

·        لنین اهمیت پراتیک به عنوان بنیان شناخت و به مثابه ملاک و معیار حقیقت را و خصلت نسبی و مطلق حقیقت را چنین توصیف می کند:
·        «آئینه زندگی، یعنی پراتیک باید اولین و اصلی ترین آئینه تئوری شناخت باشد.
·        اما در این زمینه نباید فراموش کرد که پراتیک ـ به مثابه معیار ـ بنا برماهیت امر، نمی تواند هر تصور مفروض انسانی را بطور کامل تأیید و یا تکذیب کند.
·        پراتیک ـ به مثابه معیار ـ اما باندازه کافی نامعین است تا از تبدیل شناخت انسانی به حقیقت مطلق جلوگیری کند، ولی در عین حال باندازه کافی معین است، تا راه مبارزه سرسختانه بر ضد هر نوع ایدئالیسم و اگنوستیسیسم را هموار سازد.»
·        (لنین، «مجموعه آثار»، جلد 14، ص 137)
·         
·        مراجعه کنید به ایدئالیسم و اگنوستیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

12
·        احکامی که صحت و سقم آنها در پراتیک ثابت شده، بویژه در علوم، نقش معیار باصطلاح ثانوی بازی می کنند.

الف
·        مثلا حکمی که مغایر با قانون بقاء انرژی (که صحتش در پراتیک ثابت شده) باشد، می تواند بی نیاز از آزمون پراتیکی مستقیم، به عنوان حکم غلط محسوب شود.

ب
·        مثلا ادعای وجود ماشینی که بتواند بی نیاز از انرژی همیشه کار کند.

ت
·        معیارهای ثانوی حقیقت در استدلال، نقش مهمی بازی می کنند.
·        اما از آنجا که احکام مورد استفاده معیارهای ثانوی حقیقت (همانند همه احکام دیگر) در جریان توسعه تاریخی شناخت در رابطه با عرصه اعتبار خود دستخوش تحول اند، بنابرین آنها تنها با توجه به شرایط معینی می توانند به عنوان معیار ثانوی حقیقت مورد استفاده قرار گیرند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر