۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (34)


احسان طبری (1295 ـ 1368)
سرچشمه:
«دنيا، ويژه نامه اراني
دوره دوم ،سال دهم، شماره 4 ، زمستان 1348»
تحلیلی از شین میم شین

1
 در اين بزم بزرگ رزم، خواهم جام برگيرم
ثنای جانفشانان عدالت را ز سر گيرم:
شما ای دوستان خُفته، با صد سرب در پيکر

·        طبری ثنای جانفشانان وطن را با مبارزان جانباخته آغاز می کند و آنچه که از آنها برجسته می کند، با سرب در پیکر خفتن است.

·        اما چرا و به چه دلیل این جنبه عمده و برجسته می شود و نه جنبه ای دیگر؟

·        شاید حریفی بر آن باشد که چنین پدیده هائی در شعر نه ضرور و سنجیده و اندیشیده، بلکه تصادفی اند.
·        چون شعر عمدتا خودجوش است و دست خود شاعر نیست.

·        حتما حق با حریف است.
·        ولی علیرغم آن، این مسئله قابل تأمل و بحث است.
  
2
شما ای عمر خود را برده در زندان وحشت سر

·        دومین مخاطبان طبری کسانی اند که عمر خود را در زندان سپری کرده اند.
·        اگر سری اول رشته زندگی شان قبل از موعد مقرر قطع شده، سری دوم در شرایط وحشت انگیزی به ادامه زندگی پرداخته اند، زندگی در درون چاردیواری با حداقلی از امکانات زیست.

·        برای درک منظور طبری، خود باید زندان را تجربه کرد.
·        درست به همین دلیل است که طبری زندان را با صفت وحشت توصیف می کند.

·        وحشت انگیزی زندان اما به چه دلیل است؟

3
شما ای عمر خود را برده در زندان وحشت سر

·        زندان به دلایل مختلف، متفاوت و متعدد وحشت انگیز است.

·        اولین دلیل وحشت انگیزی زندان این است که زندان در عین حال، شکنجه گاهی است:
·        طبق مقررات تعیین شده، زندان باید به «تجدید تربیت» زندانیان بپردازد.
·        آن سان که آنها پس از اتمام مدت محکومیت شان شیوه زیست دیگری در پیش گیرند.
·        شیوه زیستی که مطلوب طبقه حاکمه باشد.

4

·        اما طرز تجدید تربیت زندانیان خود مسئله ای قابل بحث است.

·        در زمان رضا شاه ظاهرا طرز تجدید تربیت از سر تا پا فئودالی و عاری از هر نوع راسیونالیته (تعقل)  بوده است.
·        در افکار عمومی شایع بوده که رضا شاه در بازدید از سلول زندانی چشمش به خشتی می افتد که زندانی به عنوان بالش مورد استفاده قرار می داد.
·        او بلافاصله فرمان می دهد که زندانی را از بالش خشت محروم سازند.

·        دلیل رضا شاه خیلی خیلی کبیر و خیلی خیلی خادم شنیدنی است:
·        «مگر زندان هتل و مسافرخانه است!»
  
·        تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

5
·        طرز تجدید تربیت دیگر طبقه حاکمه، بازرسی های ناگهانی از سلول های زندان و و بیرون فرستادن زندانیان حتی در زمهریر زمستان بوده است، آنهم با لباس های چه بسا ژنده که بیماری زندانیان را به دنبال می آورده است.

6
·        طرز تجدید تربیت دیگر آزار زندانیان در همان محوطه زندان بوده است که از انفرادی بگیر تا شلاق و ضرب و شتم محکومین، آنهم چه بسا حتی در حضور خویشاوندان زندانی.

·        حریفی نقل می کرد که پسر پدری را در بخش انفرادی شلاق می زدند و پسر ضجه می کرد.
·        پدر کلافه بود و از پاسبانان مصرانه می خواست که نزنند، بلکه بکشندش.

·        فقط باید تصورش را کرد که پیر مرد چه زجری می کشیده است.

7
·        بی حقوقی زندانیان در زندان تا حدی بوده که کودکان و نوجوانان زندانی چه بسا از سوی پاسبانان مورد تجاوز جنسی قرار می گرفتند و یا از سوی قاتلین و مجرمین و زندانیان دیگر.
·        تجاربی که از زندان های محمد رضاشاه در سال های حتی قبل از پیروزی فوندامنتالیسم نقل می کنند، از این بابت وحشت انگیز است. 

8
·        اینها که هنوز چیزی نیست.
·        زندانیان سیاسی پس از محکومیت حتی، چه بسا هر هفته از سوی بازجویان ساواک به دلایل مختلف به شکنجه گاه برده می شدند.

·        تجارب نقل شده در این زمینه از فشار روانی مهیبی حکایت دارند.

·        جسم و روح هنوز نیاسوده از زجرهای هفته های قبل، به هنگام حمل به شکنجه گاه دچار عذاب الیم می شوند، عذابی خارق العاده که تصورش حتی دشوار است.

9
·        زجر دیگر نه بواسطه مأمورین رژیم، بلکه بواسطه خود زندانیان وابسته به گروه های سیاسی مختلف اعمال می شد.
·        آن سان که گاهی به بایکوت و پرهیز از سلام و علیک و حتی به زد و خورد می انجامید.

·        کمترین سوء ظن به هم بند خویش کافی بوده تا زندان به زندانی در زندان مبدل شود.

·        چگونه می توان با اعصاب خرد و خراب و با اختلالات روانی به همزیستی صلح آمیز در زندان ادامه داد؟

·        رژیم هم از این پدیده ها خبر داشت و تشدیدشان می کرد.

10

·        طرز تجدید تربیت طبقه حاکمه بیشتر مخرب بوده تا سازنده.

·        وقتی زندانی محکومیتش خاتمه می یافت و «آزاد» می شد، از حق اشتغال در جامعه محروم می ماند و چه بسا می بایستی خود را در موعدهای معین به ساواک و ژاندارمری و غیره معرفی کند.

·        محمود دولت آبادی قصه های کوتاهی در این زمینه دارد که از تراژدی زندانیان زمان شاه پرده برمی دارند.
·        اگرچه تجربه شکنجه و زندان غیر قابل تصور و توصیف است.

·        خردستیزی حکومت شاه تا حدی بود که با همه جلال و جبروتش از کودکان پا برهنه ی روستائی که کتابی و یا جزوه ای خوانده بودند، احساس هراس می کرد.

11
·        خردستیزی رژیم فعلی صدها بار شدیدتر و ریشه ای تر از رژیم شاه است.

·        رژیم شاه تحت مشاورت 20 هزار مشاور خارجی از حداقلی از راسیونالیته پراگماتیستی برخوردار بود.

·        رژیم ولایت فقیه از سر تا پا پریمیتیو و خردستیز است و اسارت در چنگ این ددان درنده و وحشی را خدا نصیب شمر و یزید هم نکند. 

·        به همین دلیل می توان گفت که اعدام بمراتب سهلتر از «سپری کردن عمر در زندان وحشت» بوده است.

12
 شما ای عمر خود را برده در زندان وحشت سر

·        جامعه در هر صورت باید ثناگوی خستگی ناپذیر این ستمکشان باشد.

·        اگرچه با ثنا نمی توان تغییری در وضع آنان پدید آورد.

·        بیشک بهتر آن است که جامعه بطرز رادیکالی «راسیونالیزه»  شود.
·        خرد بر تخت نشیند و خردستیزی از عرصه بدر رانده شود تا بار دیگر فجایع ضد انسانی از این قبیل تکرار نشوند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر