سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
· همه با
آینه گفتم، آری
· همه با
آینه گفتم، که خموشانه مرا می پایید.
·
گفتم:
·
«ای آینه با من، تو بگو،
· چه کسی
بال خیالم را چید؟
· چه کسی
صندوق جادوئی اندیشه من غارت کرد؟
· چه کسی
خرمن رؤیایی گل های مرا داد به باد؟»
· سر انگشت
بر آیینه نهادم ـ پرسان:
·
«چه کس، آخر، چه کسی کشت مرا،
· که نه
دستی به مدد از سوی یاری برخاست،
· نه کسی
را خبری شد، نه هیاهوئی در شهر افتاد؟»
· آینه
· ـ اشک بر
دیده، به تاریکی آغاز غروب ـ
· بی صدا
بر دلم انگشت نهاد!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر