سرچشمه:
صفحه فیس بوک
پیرایه یغمائی
از يک كتابفروشی می پرسن:
«وضع كاسبی ات چطورِه؟»
ميگه:
ميگه:
«خیلی بد.
اونایی که سواد دارن، پول ندارن .
اونایی هم که پول دارن، سواد ندارن!»
آذر
پیرایه جان
واقعا" همینطوره.
کتاب ارزون بود توی ایران که اونم خیلی گرون شده.
یه کتابِ 3 هزار تومانی شده 40 هزار تومان
پیرایه
·
در اينکه
در گفته ی اون کتابفروش حقيقتی وجود داره، شکی نمی کنيم.
·
اما این
تمام قضيه ی خواندن و نخواندن ما نيست.
·
ما اگر
خواننده کتاب ها و پژوهش ها و شعرهای عالی و بطور کلی هنر والا باشيم ، می توونیم توی
همين اينترنت هم پيدا کنيم.
·
مشکل
بزرگ ما اينه که ما به ساده پسندی داریم عادت می کنيم و حوصله ی درنگ و انديشه روی
يک مطلب خوب فلسفی، يک کتاب سنگين غير معمولی، يا یک فیلم عالی و متفاوت رو نداریم.
·
به همين
داستان های معمولی و سريال های دو ريالی ارزون دلخوش کرده ايم و همين شعرهايی که
ادامه ی زندگیه ( در کلاسيک ) و يک نکته ی نو توش نداره يا شعرهای زير صفر و بسیار
ساده ی سپيد با تصوير های باسمه ای
·
ناشرها
هم تا دلتون بخواد نادان و پولکی و غیر حرفه ای و بی معرفتند، از جمله ناشر خودم
پرتو
پیرایه عزیز ، من فکر می کنم مشکل کتاب و کتاب
خوانی و به طور کلی مقوله هنر (به جز هنر باسمه ای و سرگرم کننده و آسان هضم شو)
خیلی اساسی است و در درجه اول به این برمی کرده که طبقه متوسط (خرده بورژوا) به
معنای واقعی نابود شده و ثروتمندان کنونی نیز فاقد شعور هستند و در نتیجه پولی در
این رابطه هزینه نمی شود و کاش بودید و می دیدید که نسل جوان چه پولی صرف لوازم
آرایش و جراحی های دماغ و لب و لوچه شان می کنند و دریغ از خرید و خواندن یک کتاب.
پیرایه
·
پرتو جان
در همه ی اينها که می گويی، با تو هم باورم عزیز
·
ولی قبول
کن که اگر ما اهل خواندن ها و ديدن ها و شنيدن های خوب باشيم، می توانيم روی همين
اينترنت هم پيدا کنيم.
·
حتی روی
همين فيس بوک
·
بعضی از
نويسندگان و مترجمان و پژوهشگران و ناقدان و عکاسان و نقاشان روی همين فيس بوک
هستند که هنرشان را بی دريغ در اختیار افراد طالب قرار می دهند، اما با استقبال
اندک رو به رو می شوند.
· با
اینهمه باز هم از پا نمی نشينند
·
ما ساده
پسند شده ایم و يا داریم می شويم.
· انديشيدن در ما خیلی کمرنگ شده و بیشتر به هنر
سطحی و ساده ای که زحمت تفکر ندارد روی می آوريم
·
و وای به
حال آن مردمی که انديشيدن را گم کنند
میم
·
پرتو
گرامی
·
طبقه
متوسط اگر نبود، نظام سرمایه داری حتی هفته ای دوام نمی آورد.
·
پایگاه
اصلی اقلیت یک درصدی در همه کشورها همین طبقه متوسط (اقشار بینابینی) است.
·
فاشیسم
هم ببرکت همین طبقه گندیده و بی فردا تقویت و تحکیم شده بود و می شود و خواهد شد.
·
همین
طبقه متوسط است که بی خیال فکر و فرهنگ و کشور و ملت و میهن است.
·
زباله
واره است.
·
فرمالیست
است و دار و ندارش را صرف ظواهر خود و ظواهر امور می کند.
پیرایه
ميم عزیز حالا که اینطور است، چه باید بکنيم؟
بايد روح خودمان را از تغذيه محروم نماییم ؟
بايد انديشيدن فلسفی را فراموش کنيم ؟
خوب این انگل ها در هر دور و زمانه ای بوده اند و
هستند ، انفعال فکری ما آنها را جری تر و استوار تر می کند عزیزم، نمی کند؟
حمید
چند سال پیش مجموعه ی شعری رو ترجمه کرده بودم که
حرف «غ» در نام خانوادگی شاعر «ق» چاپ شده بود!
کجا؟
روی جلد کتاب!
به ناشر می گم:
«این
که اشتباه چاپ شده»!
چی بگه خوبه؟
یه نگاه به کتاب کرده میگه:
«غ با
ق همچین فرقی هم نداره، مهم نیست»!
سواد ناشرها در مملکت ما- به استثنای تعداد بسیار
بسیار اندک شون- در حد یک لبو فروش هم نیست متاسفانه...
پیرایه
حمید جان برای اينکه حرفه ی ذهنی و فکری او همان
لبو فروشی است
( با پوزش از لبو فروش های گرامی و زحمتکش )
آخر
ناشری که فرق (ق) و ( غ) را نداند، واقعن باید دارش زد.
این کمترین مجازات است.
حمید
یه روز بهش گفتم مرتیکه ی حقه باز لبو فروش.
جالب اینه که به هر کی میگم باهاش اینجوری حرف
زدم باور نمی کنه!
هزار بار این جمله رو در همین مورد شنیدم که
«یعنی همینجوری بهش گفتی؟»
و هزار بار پاسخ دادم:
«
معلومه که گفتم، شما فکر کردین این آشغال کله کیه مگه؟»
(حالا
از این که حق الترجمه مو بالا کشیده دیگه چیزی نمی گم...)
میم
·
دیروز در
مجله ای مطلبی خواندیم و دود از کله مان برخاست:
·
پالان
خری را عوض می کنند و به جای پالان بی عمامه، پالان عمامه دار بر پشت خر می نهند،
پالانی که امکان حتی نشستن را از خر سوار بدبخت سلب می کند.
·
بعد
روشنفکری در مجله ای با هارت و پورت و افاده و کر و فر می نویسد که «ما پوزه فلان
را به زمین مالیده ایم و فردا اله و بله خواهیم کرد.»
·
این دیگر
نهایت بلاهت است.
·
طبقه
حاکمه فعلی چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس جهانی بشریت بطرزی رادیکال، خرد زدائی
می کند.
·
توان
تفکر راسیونال را از بشریت آنهم بطور برنامه ریزی شده و از کودکستان سلب می کند.
·
بربریت
مدرن همین است.
·
فقط ج.
ا. چنین نیست.
·
جهان به
زباله دانی فکری و فرهنگی بدل شده است.
·
نه می توان
تلویزیون دید و نه مجله ای، روزنامه و کتابی خواند و دچار تهوع نشد.
·
هرگز
بشریت این چنین ترحم انگیز نبوده است.
پرتو
در جواب میم عزیز
این ویژگی هایی که شمردی خاص طبقه متوسط کنونی
است که در یک بستر غیر تولیدی و دلال مآب و ....رشد کرده و گرنه مقوله هنر و رشد
آن بسته به این طبقه است
پیرایه
حمید جان باید همون جا به دفاع از حيثيت زبان کله
شو مثل کله ی گنجشک می کندی و می گذاشتی بالای کتابهای (قاف) و (غين) ش
این بیشعور اگر شعر نسیم شمال را هم به عنوان یک
ناشر خوانده بود ، با خط و زبان این معامله ی فجيع را نمی کرد.
حمید
هاهاها...
همین روزها میرم سراغش.
کلا من یه مرض ناجوری دارم و اونم اینه که هر
کاری رو باید تا ته خطش برم.
درسته که اون مرتیکه ی کچل شکم گنده بد جوری ضایع
شد ولی اون فقط یه اشاره بود اصل ماجرا هنوز مونده...
پیرایه
·
ميم عزیز
اين داستان که می گويی به اندازه ی بیشتر از کافی اعصاب ما را خط خطی کرده است.
· البته نه داستان این خر يا آن خر (آن که خود از
اول پيدا بود)
·
داستان
خرهایی که هلهله کردند و پای کوبیدند و خرها را برای سالیانی بیمه ی ماندگاری
نمودند و اينها همه نشانه های عدم اندیشه و تفکر است
·
و این
داستان که اگر انديشه از يک در برود، از آن در ديگر پلیدی وارد می شود از زمان های
دور و دیر اسطوره ای و مذهبی و حماسی و شعر کلاسيک و شعر نو و شعر سپید به زبان
های مختلف در گوش ما خوانده و سروده شده.
·
آخرين
آنها که گفت شاملو بود .... دریغا دریغ !
·
·
حمید جان
من فکر می کنم به سراغش رفتن آنچنان مؤثر نيست
·
من تصميم
گرفته ام روی همین فیس بود يک صفحه ای درست کنم و اين ناشران را با زير و بم های
کاری شان معرفی کنم
·
چه خوب و
حرفه ای و چه بیسواد و غیر حرفه ای
· خوبی
این کار این است که دست کم عزیزان خواننده به ماهیت هر دو دسته پی می برند و در
صدد می آیند که کتاب را از چه ناشری را بخرند
میم
·
پرتو
گرامی
·
طبقه
متوسط (بورژوازی) به دو دسته آغازین و واپسین تقسیم می شود:
1
·
کانت و
فیشته و هگل و فویرباخ و دیدرو و هولباخ و لامتری و غیره نمایندگان بورژوازی
آغازین بوده اند و پرچمدار فلسفه کلاسیک بورژوائی، روشنگری، هومانیسم و انقلابات
بورژوائی.
·
نظر شما
در رابطه با این طبقه متوسط درست است.
2
· بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم اما تغییر ماهیت
داده و به بورژوازی واپسین بدل شده است و در وحدت با طبقات واپسین فئودالی و غیره
همه دستاوردهای انقلابی و مترقی اسلاف خود را به گور سپرده، با روحانیت و مذهب و
کلیسا آشتی و سازش کرده، عهد و پیمان محکم بسته و به اشاعه بدترین خرافه ها کمر
بسته است.
3
·
طبقات
واپسین با نمایندگانی از قبیل نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره (و در ایران هدایت و
آل احمد و شاملو و غیره) به بدترین دشمنان خرد و علم و پیشرفت بدل شده اند.
·
خرافه ای
نیست که بوسیله همین طبقات واپسین احیا و ترویج نشود.
4
· فاشیسم و فوندامنتالیسم در همه فرم هایش سوقات
همین طبقات اجتماعی واپسین اند.
5
· همین طبقات واپسین اند که مروج پسیمیسم (بد
بینی)، نومیدی، خردستیزی (ایراسیونالیسم) و خرافه اند.
6
·
اقشار
میانی عمدتا از ایدئولوژی طبقات واپسین تغذیه می کنند.
·
در فیس
بوک بهتر از هر جا می توان با آنها آشنا شد:
7
·
صفحات
متعدد فیس بوک به فلاسفه و هنرمندان همین طبقات واپسین اختصاص یافته است:
·
کلمات
قصار همین اراذل و اوباش وسیعا منتشر می شوند و به مسموم کردن هر چه بیشتر اذهان خواننده
ها منجر می شوند که از هر طرف در معرض سموم مختلف اند.
8
·
البته زمینه
فکری و فرهنگی برای فاشیسم و فوندامنتالیسم در ایران از دیرباز فراهم بوده است.
·
احتمالا
ترهات نیچه را غزالی و حافظ و سعدی و غیره هم نمایندگی کرده اند.
· ضمنا توان تفکر اگرچه بیشک خیلی مهم است.
·
خود فکر
اما ثانوی است.
·
اندیشه
انعکاس پدیده ها و روندهای عینی است:
·
انعکاسی
که خود از صافی های طبقاتی مختلف می گذرد.
· به
همین دلیل اختلاف نظر پدید می آید.
مسعود
اکثریت جامعه ی ایران فرهنگ کتاب خوانی ندارد .
طبق آمار یونسکو و تائید خود مقامات ایران،
ایرانی در ماه یا سال 40 ثانیه کتاب می خواند.
میم
1
·
با توسل به آمار خشک و خالی نمی توان به ریشه
قضایا پی برد.
·
فقط می توان نظری راجع به آنچه که هست بدست آورد
که البته بهتر از هیچ است.
2
· سیطره
دیرین استبداد، هراس از کتاب و کتاب خوانی را به ضمیر مردم رخنه داده بود.
3
· حریفی می
گفت که در 16 سالگی به دلیل خواندن و تبلیغ و توصیه و دادن کتاب های حتی مجاز از
قبیل «اوسنه بابا سبحان » در مدرسه به ساواک «دعوت» می شود و با صورتی سرخ از سیلی
تحویل پدر پیر منتظر در دم در ساواک داده می شود و سال ها بعد در می یابد که چرا
پدر پیرش به سختی می تواند پا شود و کمر راست کند.
4
· بعد از شکست
انقلاب بورژوائی سفید و پیروزی ارتجاع فئودالی ـ روحانی اگرچه برگرداندن چرخ سرسخت
تاریخ به صدر القهقرا امکان پذیر نمی شود، ولی تخریب روند توسعه تاریخی حتی
المقدور جامه عمل می پوشد و این تخریب چه بسا عمدتا در روبنای ایدئولوژیکی جامعه
صورت می گیرد.
5
· آن سان
که همه دستاوردهای انقلاب مشروطه و انقلاب سفید، نه تنها واپس گرفته می شوند و
نابود می گردند، بلکه حتی با عناصر ایدئولوژیکی و ضد فرهنگی عهد عتیق جایگزین می
شوند و همزمان ترور و وحشت فوندامنتالیستی (که همشیره فاشیسم است) وحشت روانی دوره
استبداد شاهی را دوباره تحکیم و حتی بتون بندی می کند.
6
·
علتش شاید این باشد که حتی راسیونالیته کمرنگ
حاکمیت دربار پهلوی از بین می رود و ایراسیونالیسم (خردستیزی) در هیئت
فوندامنتالیسم هم بر تخت می نشیند و هم وسیعا اشاعه داده می شود:
7
· آنگاه،
خرافه نامه هائی که کسروی هر هفته طی مراسمی به آتش می کشید، در تیراژی چشمگیر نه
تنها چاپ و توزیع تمامکشوری و چه بسا تمام منطقه ای می شوند، بلکه حتی از دوره
کودکستان در سنت فاشیسم و ناسیونال ـ سوسیالیسم تدریس می شوند.
8
·
نظری به نظرات ایرانی های خوش پوش خوش سیما در
فیس بوک از فاجعه فکری و فرهنگی هراس انگیز پرده برمی دارد.
9
· خرافه
بطور سیستماتیک به مثابه علم به خورد خلایق داده می شود.
آن سان که لیسانس فیزیک به پدیده های ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی (به چیزهائی از طراز جادو و جنبل و غیره) ایمان می آورد و سر و کله زدن با او را به آب در هاون کوبیدن تنزل می دهد.
آن سان که لیسانس فیزیک به پدیده های ماورای طبیعی و ماورای اجتماعی (به چیزهائی از طراز جادو و جنبل و غیره) ایمان می آورد و سر و کله زدن با او را به آب در هاون کوبیدن تنزل می دهد.
10
·
حریفی می گفت:
· اگر
امریکا پس از پایان جنگ ویتنام به اندازه بمب هائی که بر سر این مردم ریخته (که
بیشتر از مجموعه بمب هائی بود که در جنگ جهانی دوم از سوی همه ملل شرکت کننده در
جنگ ریخته شده بود) دلار بریزد، باز هم نخواهد توانست لطمات اخلاقی و فکری و
فرهنگی وارده بر این سامان را درمان کند.
11
·
همین سخن را می توان هم راجع به ملت آلمان زد که
فاشیسم را تجربه کرده است، هم راجع به ملت ژاپن زد که میلیتاریسم را تجربه کرده
است و هم راجع به مللی زد که فوندامنتالیسم را از سر می گذرانند.
12
·
این سیستم های حکومتی به تخریب شالوده ای ضمیر
توده ها کمر می بندند.
·
آن سان که حتی اگر کتابخوانی به ترفندی مد روز
شود، زباله کتاب خوانده می شود و توان مطالعه و درک کتب محتوا مند (مورد نظر
پیرایه) در خود دیده نمی شود.
13
·
حریفی در کارخانه ای در یکی از متروپول ها کار می
کرد.
·
می گفت:
·
به دختر کارگر روانپریش گفتم که به جای ولگردی در
ایام فراغت از کار، کتاب بخواند.
·
بیچاره جواب داده بود:
·
می خوانم، ولی بیشتر تحریک می شوم و اعصابم بیشتر
تخریب می شود.
محمود نفیسی
حالا با آمدن اینترنت سواد دارش هم می تواند
براحتی هر کتابی را در کامپیوتر پیدا کند و بخواند.
وضع فروش مجله و روزنامه و کتاب رو به خرابی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر