فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
تحلیلی از شین میم شین
عصیان بندگی
(1337)
می کشیدی
خلق را در راه و می خواندی:
«آتش
دوزخ نصیب کفر گویان باد!
هر که
شیطان را به جایم بر گزیند او
آتش دوزخ به جانش سخت سوزان باد!»
· معنی تحت اللفظی:
· خلایق گرفتار در ریسمانت را تهدیدکنان می کشیدی:
· به منکران خود و به پیروان ابلیس وعده آتش دوزخ
می دادی.
· فروغ در این دو بیت یکی از صفات اصلی خدای برده
دار را برمی شمارد:
1
· تهدید دگراندیشان به عذاب دوزخ.
· این صفت خدا اما به چه معنی است؟
2
· این صفت از اگوئیسم (منگرائی، خودپرستی، خود
خواهی، خود برتر بینی) خدا پرده برمی دارد که در حقیقت یکی از صفات قبیحه اشرافیت
بنده دار و فئودال و سرمایه دار است.
· درست به همین دلیل است که ما خدا را انعکاس
آسمانی ـ انتزاعی طبقات اجتماعی حاکم تلقی می کنیم.
· صفت حسنه و یا قبیحه ای یافت نمی شود که اشرافیت
بنده دار و فئودال و سرمایه دار داشته باشند و خدا نداشته باشد.
· کپیه برابر اصل است.
3
· تهدید دگراندیشان به عذاب دوزخ، از سوی دیگر از
تنگ نظری و کوته بینی خدا حکایت دارد.
· اگر خدا وسعت نظر داشت، اعتنائی به قبول و یا
انکار خود از سوی انسان ها نمی کرد و می گذاشت که آنها در انتخاب رسم و راه زیست
خویش آزاد باشند.
· خود این شیوه سختگیرانه نسبت طرز تفکر انسان ها
از ماهیت طبقاتی خدا پرده برمی دارد.
· خدای ادیان آسمانی سودائی جز انسان ستیزی بر سر
ندارد.
· خدا بسان اشرافیت بنده دار و فئودال و سرمایه دار
به دنبال بهانه می گردد تا توده تحت ستم را بیشتر بیازارد.
4
· در این دو بیت فروغ، ضمنا از دوئالیسم خدا و
ابلیس پرده برداشته می شود:
· ابلیس به مثابه ضد دوئالیستی خدا تلقی می شود.
· با تحمیل وجود ابلیس به توده، انسانیت ستیزی خدای
آسمانی و خدایان زمینی تئوریزه می شود، یعنی توجیه نظری (تئوریکی) کسب می کند.
· این همان تئوری مرزبندی بر مبنای دوست و دشمن
است:
· هر کس به ساز خدا نرقصد، بی اعتنا به موضع او
نسبت به ابلیس، پیرو ابلیس قلمداد می شود:
· در منطق تئولوژی شق ثالثی امکان پذیر نیست:
· هر کس با ما نیست، با القاعده است، تروریست است،
محور شر است، بر ما ست. (جورج ابن جورج)
مجید
نفیسی
خاموشی در
زندان
و از خود
می پرسم:
«چرا
نباید خاموش ماند
و از پذیرش پرسش، سر باز زد
وقتی که
دیگر نمی توان
ده ضربه ی
تازیانه را
با یک رکعت نماز تاخت زد
یا در آن
راهروی بی پایان
در برابر پرسش قاضی القضات
که «مرتدی یا مسلمان؟»
به چپ رفت:
به قتلگاه
یا به
راستِ توبه زار؟»
· در این بند شعر مجید نفیسی، محتوای همین دو بیت
فروغ در عالم رئال تبیین می یابد و مو بر اندام هر هومانیستی سیخ می شود.
· ضمنا بدین طریق، رسم و روال انگ زنی به همنوع و
پرونده سازی سوبژکتیف در سطوح ملی و در سطح بین المللی رواج وسیع می یابد.
خویش را آینه
ای دیدم تهی از خویش
هر زمان
نقشی در آن افتد به دست تو
گاه نقش
قدرتت، گه نقش بیدادت
گاه نقش دیدگان خودپرست تو
· معنی تحت اللفظی:
· خود را بسان آئینه ای تهی از خویشتن تصور کردم،
آئینه ای که فقط و فقط جلوه گاه نقش های تو ست:
· گاه نقش قدرت نمائی ات.
· گاه نقش بیدادگری ات.
· گاه عکس چشمان خودپرستت.
1
· فروغ در این دو بیت دیالک تیک فراز و فرود را به
شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد.
2
· بعد دیالک تیک خدا و انسان را به شکل دیالک تیک سوبژکت
و اوبژکت بسط و تعمیم می دهد.
· چرا ما به این برداشت می رسیم؟
3
· برای اینکه فروغ دیالک تیک خدا و انسان را به شکل
دیالک تیک خدا و آئینه بسط و تعمیم می دهد.
· آئینه اوبژکت است.
· چیزی جامد و بی جان است.
4
· بدین طریق دیالک تیک خدا و انسان به شکل دیالک
تیک خدا و چیزی در می آید.
· این به معنی تهی شدن انسان از انسانیت خویش است.
· این به معنی چیز واره (اوبژکت واره) گشتن انسان است.
· این به معنی انسانیت زدائی از انسان است.
· این بدان معنی است که باور به خدا مساوی با بی
باوری به انسانیت خویش است.
· بی باروی به سوبژکت وارگی (فاعلیت) خویش است.
5
· خدا هم به همین نیت اختراع شده است:
· خدا برای تحمیل ایده بندگی به انسان آزاد اختراع شده
است و بنده، انسانی فاقد همه حقوق انسانی است.
· بنده انسان واره ای بسان اشیاء است.
· به قول ارسطو:
·
«بنده
ابزار سخنگو ست!»
· فرق بنده با گاو و گاو آهن، سخنگوئی او ست.
6
خویش را آینه
ای دیدم تهی از خویش
هر زمان
نقشی در آن افتد به دست تو
گاه نقش
قدرتت، گه نقش بیدادت
گاه نقش
دیدگان خودپرست تو
· فروغ هم همین منظور را دارد:
· انسان آئینه وار، تهی از خویش است.
· می توان گفت که فروغ دیالک تیک خدا و انسان را به
شکل دیالک تیک واره ی همه چیز و هیچ بسط و تعمیم می دهد:
· خدا بدین طریق به مثابه همه چیز و همه کاره تصور
و تصویر می شود و انسان به مثابه هیچ واره و هیچکاره.
خویش را آینه
ای دیدم تهی از خویش
7
· فروغ در این دو بیت، ضمنا به توصیف خدا ادامه می
دهد:
· خدا به مثابه موجودی وحشتناک تصور و تصویر می
شود:
· به مثابه موجودی قدرت نما، بیدادگر و خودخواه.
· انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران، خوانین،
سلاطین، امپراطوران، قلدران، شاهان، سرمایه داران، ژنرال های تهی مغز، خودنما و
خودخواه و خونریز.
· حالا می توان فهمید که چرا طبقات اجتماعی واپسین
این چنین پیگیر به اشاعه خرافه و مذهب می پردازند.
· خدا در حقیقت انعکاس آسمانی ـ انتزاعی خود آنها
ست.
· طبقه حاکمه چه در سطوح ملی و چه در سطح بین
المللی با اثبات وجود خدا و تحمیل آن به توده در حقیقت به اثبات وجود خود و تحمیل حاکمیت
و اراده ی خود به توده مبادرت می ورزد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر