ز من بشنو هلا ای جان ِ فرزند
به اندرز ِ نیاکان گوش بر بند
تو را پیرانه سر آن دستگیر است
که خود از خوان ِ رنگین تو سیر است
"توان"
بی مال و مکنت ریشخند است
تناقض نه، فریب است و چرند است
ز زر شأن و مقام آید پدیدار
ز دانائی غم و تشویش و ادبار
من این را با تو گفتم، بر حذر باش
برو دنبال ِ مال و سیم و ز ر باش.
پایان
·
معنی تحت
اللفظی:
·
فرزند عزیز، به اندرز نیاکان خویش گوش بسپار.
·
به هنگام پیری کسی دستگیر تو خواهد شد که از سفره تو سیر شود.
·
توانائی بدون مال و قدرت مسخره ای بیش نیست.
·
نه فقط تناقض مند، بلکه عوامفریبانه و بی پایه است.
·
منشاء شأن و جاه و مقام، ثروت است و منشاء اندوه و دلهره و
بدبختی، دانائی است.
·
من این اندرز را با تو در میان می نهم تا تو هشیار باشی و
دنبال سیم و زر بروی.
·
این فراز پایانی شعر بلند شاعر است.
·
در این بند شعر استنتاج نظری و نهائی شاعر تبیین می یابد.
1
ز من بشنو هلا ای جان ِ فرزند
به اندرز ِ نیاکان گوش بر بند
·
شاعر در این بیت از نیت خود پرده برمی دارد:
·
هدف شاعر صدور پند و اندرز است.
·
صدور پند و اندرز اما حاکی از آن است که شاعر خود را در
چنین موقعیت و مقامی احساس می کند:
·
در مقام رهبر و رهنما و مرشد و پیر خردمند سرد و گرم زندگی آزموده.
·
شاعر واقعا هم فردی اندیشمند است.
·
اندیشه شاعر اما ماهیتا در محدوده های آهنین طبقاتی او سیر
می کند.
·
اگرچه شاعر اغلب و با ترس و لرز نوک پا به سیم خار دار سرحد
ایدئولوژیکی ـ طبقاتی خویش می زند، ولی توان و جرئت و ضرورت فراتر رفتن از آن را
در خود نمی بیند.
·
به همین دلیل می توان گفت که این شعر صریح ترین، صادقانه
ترین و بی ریا ترین شعر شاعر است.
·
این شعر از دل اجتماعی ـ طبقاتی شاعر برمی خیزد و به دل
همطبقه های اجتماعی شاعر می نشیند.
·
به همین دلیل است که اولین خواننده شعر می نویسد:
·
«عالی بود.
·
بسیار عالی.»
2
تو را پیرانه سر آن دستگیر است
که خود از خوان ِ رنگین تو سیر است
·
شاعر در این بیت، دیالک تیک محتاج و مددکار را به شکل دیالک
تیک میزبان و مهمان بسط و تعمیم می دهد:
·
کسی حاضر به دستگیری از تو در ایام پیری خواهد بود که میزبانش
بوده باشی و از سفره خویش بهره مندش کرده باشی.
·
این اما به چه معنی است؟
·
منظور شاعر از رابطه میزبان و مهمان اما چیست؟
3
·
در این بیت شعر درک بورژوائی شاعر از مناسبات میان انسانی تبیین
می یابد:
·
شاعر رابطه میان انسان ها را در دیالک تیک بورژوا و پرولتر می
بیند:
·
به هنگام پیری کسی دستگیر تو خواهد بود که به ازای دستگیری
از تو دستمزد بگیرد.
·
و کسی می تواند به پرولتر، دستمزد دهد که توانگر باشد.
·
شاعر به همین دلیل سیم و زر را سرچشمه قدرت و توانائی می
داند.
·
درست در همین جا تمایز و تفاوت عظیم میان بینش ضد اجتماعی و
اگوئیستی شاعر و بینش اجتماعی و هومانیستی حکیم طوس آشکار می گردد:
4
·
حکیم طوس پیش شرط توانائی هر فرد و هر گروه اجتماعی و هر
ملتی را در دانائی فرد و گروه و ملت می داند.
·
می توان گفت که حکیم طوس نقش تعیین کننده در دیالک تیک
داخلی و خارجی را از آن داخلی می داند.
5
·
شاعر اما برعکس حکیم طوس، دیالک تیک داخلی و خارجی را
وارونه می کند و نقش تعیین کننده را از آن خارجی می داند:
·
به همین دلیل است که دانائی فرد و گروه اجتماعی و ملت بی
ارزش و بی اعتبار می گردد و دارائی او ارزش و اعتبار کسب می کند، دارائی ئی که کلید
سنگین ترین قفل ها ست.
·
دارائی ئی که امکان اجیر مزدور و خادم را پدید می آورد.
·
وقتی می گوییم که شیوه زیست، تعیین کننده شیوه تفکر است،
وجود اجتماعی تعیین کننده شعور اجتماعی است، منظور مان همین است:
6
·
آنچه که شاعر در زر ورق شعر پند آمیز می پیچد و در سفره ایدئولوژیکی
جلوی خواننده می گذارد، تئوری اجتماعی و طرز نگرش بورژوائی او ست.
·
رابطه فی مابین انسان ها بدین طریق به رابطه میان آنها در
بازار شباهت پیدا می کند:
·
به رابطه موسوم به مبادله کالاها!
·
به رابطه داد و ستد کالاها!
·
نیروی کار انسانی نیز کالائی است که بوسیله دارنده کالای
موسوم به سیم و زر به قیمت روز و بسته به قانون دیالک تیکی عرضه و تقاضا خرید و
فروش می شود.
·
پیر دارا بر بخشی از دارائی خود چشم پوشی می کند تا خدمات
پرولتاریای محروم از سیم و زر را بخرد.
7
·
شاعر ولی نمی گوید که این سیم و زر چرا در قطبی تلنبار شده
و جامعه به جهنم فقیر و دارا بدل شده است.
·
شاعر علامه حوصله تأمل حتی در زمینه ماهیت سیم و زر ندارد.
·
دارائی اما چیزی جز سرمایه نیست.
·
و سرمایه چیزی جز کار مرده تلنبار شده در انبار طبقات اجتماعی
دارا نیست.
·
سرمایه روزی کار زنده بوده است و در کله و اندام کارگر و
دهقان آشیان داشته است.
·
سرمایه تلنبار شده در حساب بانکی و یا کیسه زیر متکای طبقات
اجتماعی دارا در تحلیل نهائی، دستمزد پرداخت نشده به عمله و دهقان است.
·
سرمایه در تحلیل نهائی ثمره غصب وسایل تولید مایحتاج مادی توده
های مولد و زحمتکش است.
·
و گرنه کسی به برکت کار عرقریز خود نمی تواند به انباشت سرمایه
کلانی نایل آید.
·
به همین دلیل است که سرمایه نه چیزی تر و تمیز و معطر و خوشبو، بلکه چیزی سرشته به چرک و خون و تعفن
و درد و ضجه است.
8
اثری از مجله ارجمند هفته
"توان"
بی مال و مکنت ریشخند است
تناقض نه، فریب است و چرند است
·
شاعر در این بیت، دیالک تیک مادی و معنوی را به شکل دیالک
تیک توان مادی و توان معنوی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از
آن توان مادی می داند.
·
در صحت این نظر شاعر نمی توان تردید کرد.
·
بدون توان مادی نمی توان به توان معنوی دست یافت:
·
این همان تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» است که مارکس
و انگلس و لنین نمایندگی می کنند:
·
توانائی طبقات حاکمه در طول تاریخ ببرکت غصب و تصاحب وسایل تولید
ثروت مادی بوده است و تا زمانی که سلب مالکیت کننده ها سلب مالکیت خصوصی نشوند، در
نکبت به همان لولا خواهد چرخید.
·
کسب توان مادی و بعد توان معنوی (فکری و فرهنگی) بدون تسخیر ماشین دولتی جهت سلب مالکیت خصوصی از
طبقات حاکمه، تناقض و فریب و چرند و جفنگ است.
·
پیش شرط توانمندی، کسب توان اجتماعی ـ اقتصادی است:
·
پیش شرط توانمندی توده ها، تسخیر قدرت سیاسی و اجتماعی کردن مالکیت
بر وسایل اساسی تولید است.
·
شاعر اما با این استنتاج منطقی ما هرگز نمی تواند موافق
باشد.
·
شاعر تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» را به ابتذال می
کشد و در لفافه مبارزه با خرافه، خرافه طبقاتی خود را به خورد خلایق می دهد:
9
بورژوا
اثری از الفارو سیکوه ئیروز
ز زر شأن و مقام آید پدیدار
ز دانائی غم و تشویش و ادبار
·
ابتذال ایدئولوژیکی ـ اخلاقی ـ طبقاتی بورژوائی شاعر با
همین بیت به اوج می رسد:
الف
·
مفهوم «توانائی» به شکل شأن و مقام فرمال و صوری و ظاهری
تحریف می شود و ضمنا نظر دیالک تیکی حکیم طوس مطرود اعلام می شود.
·
بی آنکه توجه شود که فردوسی هرگز دیالک تیک توان مادی و
توان معنوی را، دیالک تیک دارائی و دانائی را منکر نبوده است.
ب
·
شاعر از سوی دیگر به وارونه سازی حقایق اجتماعی و اقتصادی مبادرت می ورزد:
·
زیر قلم شاعر، منشاء غم و تشویش و ادبار نه سیستم اجتماعی ـ
اقتصادی ارتجاعی حاکم، نه طبقه حاکمه مرتجع و انگل و مفتخور، بلکه دانائی قلمداد
می شود:
·
خواننده به خودی خود به این نتیجه می رسد که هر کس و هر جامعه که داناتر باشد، به همان میزان دردمند و
مشوش و نگون بخت خواهد بود.
·
این تئوری اجتماعی مطلقا منحط شاعر است که ضمنا حاوی خود خشنودی
و افاده فروشی پر کر و فر بورژوائی است:
·
این همان افاده و منت گذاری و خود بزرگ بینی و خود بزرگ
نمائی طبقاتی واپسین است که در اشعار و آثار همه نمایندگان همه طبقات واپسین از
صادق هدایت تا آل احمد و شاملو و غیره عربده می کشد.
10
من این را با تو گفتم، بر حذر باش
برو دنبال ِ مال و سیم و ز ر باش.
·
خواننده خردمندی با خواندن همین بیت واپسین با تأسفی عمیق
اعلام می دارد که «بیت آخر شعر مو بر اندامم
سیخ کرد.»
·
رهنمود شاعر علامه به خواننده این است که به جای توده ای
کردن دانائی و توانائی، به جای اجتماعی کردم مالکیت بر وسایل تولید، زر اندوزی به
هر قیمت و هر چه بادا باد پیشه کند.
·
این فلسفه زندگی بورژوازی و خرده بورژوازی است.
·
در نظر حضرات هر سکه ای به زیبائی ستاره رخشانی جلوه گر می شود.
·
عبادت گوساله زرین بدین طریق از نو توصیه و تبلیغ می شود تا
در نکبت این ویرانه بر لولای زنگ زده ی دیرین بچرخد و اقلیتی انگل و پتیاره لذت و
رفاه بی حد و حصر خود را به قیمت ذلت و ریاضت بی حد و حصر همنوعان بیشمار خویش تأمین
و تضمین کند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر