فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
تحلیلی از شین میم شین
عصیان بندگی
(1337)
من به
دنیا آمدم تا در جهان تو
حاصل پیوند سوزان دو تن باشم
پیش از آن، کی آشنا بودیم ما با هم
من به دنیا آمدم بی آنکه من باشم
· معنی تحت اللفظی:
· من در جهان تو به مثابه حاصل پیوند سوزان مادر ـ
پدر خویش بوده ام.
· من به دنیا آمده ام، بی آنکه من باشم.
· قبلا ما همدیگر را نمی شناختیم.
1
من به دنیا آمدم تا در جهان تو
حاصل پیوند سوزان دو تن باشم
· بینش فروغ در این بیت از چندین نقطه نظر معیوب
است:
الف
· ایراد بینشی اول او این است که او جامعه و جهان
را نه از آن انسان ها، نه نتیجه کرد و کار مادی و معنوی انسان ها، بلکه از آن خدا
و مخلوق خدا می داند.
ب
· ایراد بینشی دوم او این است که تاریخ مندی چیزها،
پدیده ها و سیستم ها را، یعنی تریاد دایره وار پیدایش ـ رشد ـ زوال آنها را درک
نمی کند.
ت
· ایراد بینشی سوم فروغ این است که خصلت دیالک تیکی
چیزها، پدیده ها و سیستم ها را برسمیت نمی شناسد و عملا به ضرورت تریاد تز ـ آنتی
تز ـ سنتز واقف نیست.
پ
· او نمی داند که هر چیزی از همین تنگه توسعه می
گذرد:
· خواه نبات و خواه جانور تنها و تنها از طریق
جفتگیری جنس ماده و نر است که قادر به تولید مثل و تکثیر نوع خویش است.
· به همین دلیل انتقادات او بیشتر خصلت غر زدن
کودکانه به خود می گیرند.
ث
من به دنیا آمدم تا در جهان تو
حاصل پیوند سوزان دو تن باشم
· فروغ در این بیت، در پی نفی دیالک تیک علت و
معلول است:
· او می خواهد که خود بسان خدای کذائی علت العلل
باشد و نه معلول علتی به نام مادر ـ پدر.
2
پیش از آن، کی آشنا بودیم ما با هم
من به دنیا آمدم بی آنکه من باشم
· انتقاد فروغ در این بیت این است که چرا تولد
یافته و روند رشدی را طی کرده است.
· دلش می خواهد که به مثابه انسان کاملی از هیچ پدید
آید.
· چنین انتقادی بشدت کودکانه و ضد واقعی و ضد علمی
و غیر منطقی است.
· چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی همه از دم روند
ترکیب و تجزیه و رشد و توسعه را طی می کنند و استثنائی در این میان وجود ندارد.
· حتی چیزهای جامد از ترکیب اجزای معینی تشکیل
یافته اند.
· تشکیل آنها نیز بطرز قانونمندی صورت گرفته است.
· به عنوان مثال نمک طعام نتیجه دیالک تیک
اکسیداسیون ـ احیای اتم های سدیم و کلر است.
· نمک طعام ازلی و ابدی وجود نداشته و ندارد و
نخواهد داشت.
روزها رفتند و در چشم سیاهی ریخت
ظلمت شب های کور دیرپای تو
روزها رفتند و آن آوای لالایی
مرد و پر شد گوش هایم از صدای تو
· معنی تحت اللفظی:
· روزها گذشت و ظلمت شب های کور دیرنده ی تو در چشم
ظلمت ریخت و در گوش های من جای لالائی ها را صدای تو گرفت.
1
روزها رفتند و در چشم سیاهی ریخت
ظلمت شب های کور دیرپای تو
· درک منظور فروغ از این بیت آسان نیست.
· ظلمت شب های خدا در چشم سیاهی می ریزد.
· این بیت به یاوه شبیه است.
2
روزها رفتند و آن آوای لالایی
مرد و پر شد گوش هایم از صدای تو
· فروغ در این بیت تربیت ایدئولوژیکی خود را با زیبائی
خاصی تصور و تصویر می کند:
· لالائی مهرآمیز مادر با گذشت زمان، جای خود را به
صدای خدا می دهد.
· فروغ به مثابه کودک بلحاظ ایدئولوژیکی چنان مانی
پولیزه شده که خدا را بسان میر غضبی همیشه حاضر بالای سر خود احساس می کند.
· حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
· فروغ از کودکی به افیون مذهب مسموم شده است.
· کسانی که در خانواده های سنتی عقب مانده بزرگ شده
اند، بهتر می توانند منظور فروغ را دریابند.
· مذهب از همان ایام کودکی روان انسان ها را از
بنیاد تخریب می کند.
· مذهب سبب می شود که ضمیر کودک از صفا و آرامش و
اطمینان خاطر تهی شود و از وحشت و هراس مهیب الهی پر گردد.
· بهتر از این نمی شد از نقش روان ستیز و انسانیت
ستیز (ضد هومانیستی) مذاهب پرده برداشت.
کودکی
همچون پرستوهای رنگین بال
رو به سوی
آسمان های دگر پر زد
نطفه
اندیشه در مغزم به خود جنبید
میهمانی
بی خبر انگشت بر در زد
· معنی تحت اللفظی:
· طفولیت بسان پرستوهای رنگین بال به سوی آسمان های
دیگر گریخت.
· اندیشه در ذهنم نطفه بست و میهمان ناخوانده ای
انگشت بر در زد.
1
کودکی
همچون پرستوهای رنگین بال
رو به سوی
آسمان های دگر پر زد
· این تداوم منطقی بیت قبلی است:
· جایگزینی لالائی آرامش بخش مادر بوسیله امر و نهی
میر غضبی مهیب به نام خدا.
· در نتیجه همین تخریب روحی و روانی، پرستوی طفولیت
محو می شود و کودک به مثابه موجودی بی پناه به میر غضبی مهیب به نام خدا پناه می
برد.
· چه دهشتی!
2
نطفه اندیشه در مغزم به خود جنبید
نطفه اندیشه در مغزم به خود جنبید
میهمانی بی خبر انگشت بر در زد
· شاید منظور فروغ از کسی که در می زند، شخص شخیص
خدا باشد.
· کودک به ازای از دست دادن آرامش خاطر، میزبان مهمان
ناخوانده ای به نام خدا می شود.
· اکنون می توان به ژرفای تخریب روانی انسان ها در
اثر تبلیغات مذهبی پی برد و از ستمی که بر
کودکان اعمال می شود، برخود لرزید.
ادامه دارد.
مذهب همیشه مخرب است شکی درش نیست روح وران انسانهارا درهم میپیچد وآدمی را ازتفکر ودیدن واقیت جهان مادی باز میدارد
پاسخحذف