۱۳۹۲ مرداد ۱۲, شنبه

سیری در حکایتی از پیرایه یغمائی

کریم خان زند در دیوان مظالم نشسته بود که شخصی فریاد بر آورد و طلب انصاف کرد.
کریم خان پرسید:
«کیستی؟» 
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند.
کریم خان گفت:
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟
گفت:
«خوابیده بودم.»
کریم خان گفت:
«چرا خوابیده بودی؟» 
گفت:

«می پنداشتم که تو بیداری.»
پایان 

تحلیلی از میم حجری

·       تألیف حکایت کار پر زحمتی است.
·       خواندن آن اما کاری ندارد.
·       پر زحمت تر از تألیف و قرائت حکایت اما تحلیل آن است.

·       چرا و به چه دلیل؟
1

·       اولا به این دلیل که درک منظور مؤلف کار آسانی نیست.
·       خواننده باید با تأمل روی واژه ها ( مفاهیم) و با توجه به ترکیب واژه ها ( مفاهیم) یعنی جمله ها (احکام) به منظور مؤلف تا حدودی پی ببرد.
2

·       ثانیا او باید به ناگفته های پنهان در ورای گفته ها نیز دست یابد، ناگفته هائی که چه بسا برای خود مؤلف نیز نا معلوم بوده اند.

·       چرا؟
3

·       به این دلیل که آثار هنری در دیالک تیکی از آگاهی و خود پوئی تألیف می یابند.
·       خود هنرمند در بهترین حالت به بخش متعلق به آگاهی وقوف دارد و از بخش متعلق به خود پوئی چه بسا بی خبر است.

4

 کریم خان زند در دیوان مظالم نشسته بود که شخصی فریاد بر آورد و طلب انصاف کرد.

·       نشستن کریم خان در دیوان مظالم (دادگستری) نشانه آن است که در جامعه و یا همبود مورد نظر ظلم رواج دارد.

·       چرا؟

·       برای اینکه در غیر اینصورت در دادگستری تخته می شد.

·       چرا؟

·       برای اینکه دیالک تیک دیوان مظالم و رفع مظالم بسط و تعمیم دیالک تیک وسیله و فونکسیون از سوئی و دیالک تیک وسیله و هدف (آماج) از سوی دیگر است.

·       از وسیله می توان هم به فونکسیون مربوطه پی برد و هم به هدف و آماج مربوطه.

5
کریم خان پرسید:
«کیستی؟» 
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند.»

·       از همین نخستین پرسش کریم خان می توان دریافت که پس از گذشت چندین قرن در ویرانه همچنان و هنوز بر همان لولای سابق می چرخد.
·       چون در همه کشورهای جهان قبل از پرس و جوی درد شاکی، همین پرسش صوری کریم خان را مطرح می سازند.
·       این بدان معنی است که دیگر آدمیت آدم ها برای تشخیص هویت آنها کافی نیست.
·       این سؤال شتابزده و پیشاپیش از کیستائی شاکی،  خود سؤال شور انگیزی است.

·       در جامعه و جهان طبقاتی برخلاف کلام پر معنای برشت، «آدم، آدم نیست!»

·       پس چیست؟
6

·       آدم آن است که جایگاه اجتماعی اش نشان می دهد.
·       و گرنه کریم خان نمی پرسید کیستی و شاکی نمی گفت که تاجری است.
·       ما اگر جای تاجر بودیم، به جای ذکر جایگاه اجتماعی خود به ذکر نام خود بسنده می کردیم.
·       چون آدم ـ صرفنظر از جایگاه اجتماعی اش ـ آدم است و این سؤال به معین انکار آدمیت آدم ها ست.

7
کریم خان گفت:
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟»
گفت:
«خوابیده بودم.»

·       از این سؤال کریم خان می توان دریافت که از دید دادگستری هر کس قبل از همه مسئول حفظ دارائی خویش است.
·       تضاد بینشی میان کریم خان  و تاجر هم همین جا ست.
·       این تضاد با پرسش و پاسخ واپسین برونی و آشکار می شود:

8
کریم خان گفت:
«چرا خوابیده بودی؟» 
گفت:
«می پنداشتم که تو بیداری.»

·       این بدان معنی است که تاجر دولت را مسئول سرقت اموال خود می داند.

9

·       اکنون خواننده است که باید حکایت را مورد تحلیل قرار دهد و درس های لازمه را از آن تقطیر کند:
·       یعنی در گذر از دره احساس به تپه عقل و در گذر از تنگه تجربه به قله تئوری (نظر) صعود کند.

10

·       اینجا ست که شناخت افزارهای دیالک تیکی لازم می آیند.
·       اکنون باید به کشف این شناخت افزارها نایل آمد تا با تعیین قطب تعیین کننده در هر کدام از آنها امکان داوری علمی میسر شود و تضاد کریم خان و تاجر حل به نفع یکی شود.

11

·       ما قبل از همه در این حکایت با دیالک تیک فرد و جامعه (همبود، اجتماع) سر و کار داریم.
·       در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن جامعه است، بی آنکه فرد هیچ واره باشد.
·       این مسئولیت جامعه است که امنیت جانی و مالی و وجدانی اعضای خود را تأمین و حفظ کند.

·       جامعه اما چیست و یا کیست و کجا ست؟
12

·       جامعه مثل هر عمارت و ساختمان از زیربنا و روبنا تشکیل می شود:

الف


·       زیربنای جامعه مجموعه مناسبات تولیدی است که برای تولید و توزیع مایحتاج مادی و معنوی میان اعضای جامعه تشکیل یافته اند.

ب


·       روبنای ایدئولوژیکی جامعه از دولت و قوای سه گانه و هنر و فلسفه و اخلاق و مذهب و غیره تشکیل می یابد.

·       درست به همین دلیل است که تاجر به دادگستری آمده است.

·       دولت موظف به پاسداری از جان و مال و حقوق و عزت و آبروی اعضای جامعه است.

·       این یکی از فونکسیون های صوری (فرمال) دولت است.

·       تاجر به همین دلیل است که نیشتر انتقاد اجتماعی خود را بر چشم رئیس دیوان مظالم فرو می برد. 

13

·       این ولی هنوز تمامت انتقاد تاجر نیست.
·       در واپسین جمله تاجر معانی بمراتب بیشتری جاسازی شده است:
·       دزدی مثل هر کرد و کار دیگر بدون علل مادی و فرهنگی نیست.
·       از دید تاجر، دولت وظیفه دارد که علل مادی و فرهنگی دزدی را حتی الامکان از بین ببرد.

14

·       علاوه بر این، دولت کریم خان نماینده طبقه حاکمه فئودالی ـ بنده داری است و در این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی طبقه متوسط (تجار، پیشه وران، صنعتگران) و توده رعیت و بنده و غلام تحت ستم و سرکوب و چپاول و استثمار قرار دارند.
·       از قضای روزگار همین طبقه متوسط اوپوزیسیون ضد فئودالی ـ ضد روحانی این جامعه را تشکیل می دهد:
·       طبقه متوسط (بورژوازی) آنتی تز جامعه فئودالی به مثابه تز است.

·       نتیجه نهائی ستیز تز و آنتی تز، اشرافیت بنده دار و فئودال (تز)  و بورژوازی به دستیاری توده ها (آنتی تز)  نظام سرمایه داری است که پله تکاملی مترقی تر و بهتری است.

·       تاجر بدین طریق تیشه انتقادی خود را بر ریشه جامعه فئودالی ـ بنده داری فرود می آورد و حقانیت تاریخی طبقه حاکمه و نظام فئودالی را در افکار عمومی زیر علامت سؤال می برد.

·       می توان بدون کمترین تردید گفت که این حکایت به انتقاد ضد فئودالی برائی سرشته است.

پایان

۱ نظر:

  1. .یرایش:
    «و تضاد کریم خان و تاجر حل به نفع یکی شود.» باید به شکل زیر باشد«و تضاد کریم خان و تاجر به نفع یکی از آندو حل شود.» با پوزش

    پاسخحذف