کریم خان زند در دیوان مظالم نشسته بود که شخصی
فریاد بر آورد و طلب انصاف کرد.
کریم خان پرسید:
«کیستی؟»
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند.
کریم خان گفت:
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟
گفت:
«خوابیده بودم.»
کریم خان گفت:
«چرا خوابیده بودی؟»
گفت:
کریم خان پرسید:
«کیستی؟»
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند.
کریم خان گفت:
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟
گفت:
«خوابیده بودم.»
کریم خان گفت:
«چرا خوابیده بودی؟»
گفت:
«می پنداشتم که تو بیداری.»
پایان
تحلیلی از میم حجری
پایان
تحلیلی از میم حجری
·
تألیف حکایت کار پر زحمتی است.
·
خواندن آن اما کاری ندارد.
·
پر زحمت تر از تألیف و قرائت حکایت اما تحلیل آن
است.
·
چرا و به چه دلیل؟
1
·
اولا به این دلیل که درک منظور مؤلف کار آسانی
نیست.
·
خواننده باید با تأمل روی واژه ها ( مفاهیم) و با
توجه به ترکیب واژه ها ( مفاهیم) یعنی جمله ها (احکام) به منظور مؤلف تا حدودی پی
ببرد.
2
·
ثانیا او باید به ناگفته های پنهان در ورای گفته
ها نیز دست یابد، ناگفته هائی که چه بسا برای خود مؤلف نیز نا معلوم بوده اند.
·
چرا؟
3
·
به این دلیل که آثار هنری در دیالک تیکی از آگاهی
و خود پوئی تألیف می یابند.
·
خود هنرمند در بهترین حالت به بخش متعلق به آگاهی
وقوف دارد و از بخش متعلق به خود پوئی چه بسا بی خبر است.
4
کریم خان زند در دیوان مظالم نشسته بود که شخصی
فریاد بر آورد و طلب انصاف کرد.
·
نشستن کریم خان در دیوان مظالم (دادگستری) نشانه
آن است که در جامعه و یا همبود مورد نظر ظلم رواج دارد.
·
چرا؟
·
برای اینکه در غیر اینصورت در دادگستری تخته می
شد.
·
چرا؟
·
برای اینکه دیالک تیک دیوان مظالم و رفع مظالم بسط
و تعمیم دیالک تیک وسیله و فونکسیون از سوئی و دیالک تیک وسیله و هدف (آماج) از
سوی دیگر است.
·
از وسیله می توان هم به فونکسیون مربوطه پی برد و
هم به هدف و آماج مربوطه.
5
کریم خان پرسید:
«کیستی؟»
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند.»
«کیستی؟»
گفت:
«مردی تاجر پیشه ام و آن چه داشتم از من دزدیدند.»
·
از همین نخستین پرسش کریم خان می توان دریافت که
پس از گذشت چندین قرن در ویرانه همچنان و هنوز بر همان لولای سابق می چرخد.
·
چون در همه کشورهای جهان قبل از پرس و جوی درد
شاکی، همین پرسش صوری کریم خان را مطرح می سازند.
·
این بدان معنی است که دیگر آدمیت
آدم ها برای تشخیص هویت آنها کافی نیست.
·
این سؤال شتابزده و پیشاپیش
از کیستائی شاکی، خود سؤال شور انگیزی است.
·
در جامعه و جهان طبقاتی برخلاف
کلام پر معنای برشت، «آدم، آدم نیست!»
·
پس چیست؟
6
·
آدم آن است که جایگاه اجتماعی
اش نشان می دهد.
·
و گرنه کریم خان نمی پرسید
کیستی و شاکی نمی گفت که تاجری است.
·
ما اگر جای تاجر بودیم، به
جای ذکر جایگاه اجتماعی خود به ذکر نام خود بسنده می کردیم.
·
چون آدم ـ صرفنظر از جایگاه
اجتماعی اش ـ آدم است و این سؤال به معین انکار آدمیت آدم ها ست.
7
کریم خان گفت:
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟»
گفت:
«خوابیده بودم.»
«وقتی مالت را دزدیدند، تو چه می کردی؟»
گفت:
«خوابیده بودم.»
·
از این سؤال کریم خان می
توان دریافت که از دید دادگستری هر کس قبل از همه مسئول حفظ دارائی خویش است.
·
تضاد بینشی میان کریم
خان و تاجر هم همین جا ست.
·
این تضاد با پرسش و پاسخ
واپسین برونی و آشکار می شود:
8
کریم خان گفت:
«چرا خوابیده بودی؟»
گفت:
«می پنداشتم که تو بیداری.»
«چرا خوابیده بودی؟»
گفت:
«می پنداشتم که تو بیداری.»
·
این بدان معنی است که تاجر دولت
را مسئول سرقت اموال خود می داند.
9
·
اکنون خواننده است که باید
حکایت را مورد تحلیل قرار دهد و درس های لازمه را از آن تقطیر کند:
·
یعنی در گذر از دره احساس
به تپه عقل و در گذر از تنگه تجربه به قله تئوری (نظر) صعود کند.
10
·
اینجا ست که شناخت افزارهای دیالک تیکی لازم می
آیند.
·
اکنون باید به کشف این شناخت افزارها نایل آمد تا
با تعیین قطب تعیین کننده در هر کدام از آنها امکان داوری علمی میسر شود و تضاد کریم
خان و تاجر حل به نفع یکی شود.
11
·
ما قبل از همه در این حکایت با دیالک تیک فرد و جامعه
(همبود، اجتماع) سر و کار داریم.
·
در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن جامعه
است، بی آنکه فرد هیچ واره باشد.
·
این مسئولیت جامعه است که امنیت جانی و مالی و
وجدانی اعضای خود را تأمین و حفظ کند.
·
جامعه اما چیست و یا کیست و کجا ست؟
12
·
جامعه مثل هر عمارت و ساختمان از زیربنا و روبنا
تشکیل می شود:
الف
·
زیربنای جامعه مجموعه مناسبات تولیدی است که برای
تولید و توزیع مایحتاج مادی و معنوی میان اعضای جامعه تشکیل یافته اند.
ب
·
روبنای ایدئولوژیکی جامعه از دولت و قوای سه گانه
و هنر و فلسفه و اخلاق و مذهب و غیره تشکیل می یابد.
·
درست به همین دلیل است که تاجر به دادگستری آمده
است.
·
دولت موظف به پاسداری از جان و مال و حقوق و عزت
و آبروی اعضای جامعه است.
·
این یکی از فونکسیون های صوری (فرمال) دولت است.
·
تاجر به همین دلیل است که نیشتر انتقاد اجتماعی خود
را بر چشم رئیس دیوان مظالم فرو می برد.
13
·
این ولی هنوز تمامت انتقاد تاجر نیست.
·
در واپسین جمله تاجر معانی بمراتب بیشتری جاسازی
شده است:
·
دزدی مثل هر کرد و کار دیگر بدون علل مادی و
فرهنگی نیست.
·
از دید تاجر، دولت وظیفه دارد که علل مادی و
فرهنگی دزدی را حتی الامکان از بین ببرد.
14
·
علاوه بر این، دولت کریم خان نماینده طبقه حاکمه فئودالی
ـ بنده داری است و در این فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی طبقه متوسط (تجار، پیشه
وران، صنعتگران) و توده رعیت و بنده و غلام تحت ستم و سرکوب و چپاول و استثمار قرار
دارند.
·
از قضای روزگار همین طبقه متوسط اوپوزیسیون ضد فئودالی
ـ ضد روحانی این جامعه را تشکیل می دهد:
·
طبقه متوسط (بورژوازی) آنتی تز جامعه فئودالی به
مثابه تز است.
·
نتیجه نهائی ستیز تز و آنتی تز، اشرافیت بنده دار
و فئودال (تز) و بورژوازی به دستیاری توده
ها (آنتی تز) نظام سرمایه داری است که پله
تکاملی مترقی تر و بهتری است.
·
تاجر بدین طریق تیشه انتقادی خود را بر ریشه جامعه
فئودالی ـ بنده داری فرود می آورد و حقانیت تاریخی طبقه حاکمه و نظام فئودالی را
در افکار عمومی زیر علامت سؤال می برد.
·
می توان بدون کمترین تردید گفت که این حکایت به
انتقاد ضد فئودالی برائی سرشته است.
پایان
.یرایش:
پاسخحذف«و تضاد کریم خان و تاجر حل به نفع یکی شود.» باید به شکل زیر باشد«و تضاد کریم خان و تاجر به نفع یکی از آندو حل شود.» با پوزش