میم حجری
«ستیزه دو برابرنهاده آزادی فردی و تعاون
اجتماعی، در منظری عام، همواره درکانون تخاصمات دو قرن اخیر بوده است.»
(علی رها)
(علی رها)
·
این فقط
ادعای دلبخواهی آقای علی رها ست.
·
هرگز از
این خبرها نبوده است.
·
جامعه
بشری از دو هزار سال قبل تا کنون، عرصه مبارزات طبقاتی میان برده و برده دار، رعیت
و ارباب، پرولتاریا و بورژوازی بوده است و نه عرصه تخاصم آزادی فردی (؟) و تعاون
اجتماعی
1
·
این
پژوهش علی رهای عزیز پژوهشی بسیار نادرست، سست و معیوب است.
·
اسلوب و
متد بررسی ایشان بدان می ماند که کسی پیچ گوشتی ئی بدست گیرد و بخواهد اوتومبیلش
را سر و سامان دهد و به راه اندازد.
2
·
علی رهای
عزیز نیز با در نظر داشتن تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز هگل دوئالیسم « تخاصم آزادی
فردی و تعاون اجتماعی » را بدست گرفته اند تا ادعای بی بنیاد خود را مبنی بر فردیت
کذائی گمشده در فلسفه مارکس اثبات کنند و به نتایج سر تا پا نادرست رسیده اند و می
بایستی هم برسند.
3
·
«تخاصم کذائی آزادی فردی و تعاون اجتماعی » در
هر جامعه ـ چه بورژوائی و چه سوسیالیستی ـ وجود داشته و دارد، ولی اولا نه بصورت
دوئالیستی، بلکه در فرم دیالک تیکی اش.
4
·
ثانیا «تخاصم کذائی آزادی فردی و تعاون اجتماعی » تضاد
بنیادی و تعیین کننده ای نبوده است که بتوان در پرتو آن به دنبال چیزی گشت.
5
·
این
تریاد هگلی (تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز) نیز شناخت افزار ارزشمندی است ولی اولا
بسان پیچ گوشتی به تنهائی قادر به حلاجی مسائل نیست، بلکه کلیت شناخت افزارهای
دیالک تیکی باید به خدمت گرفته شوند.
6
·
ثالثا
مارکس و انگلس و لنین ـ به خون دل و درایت ستایش انگیز ـ برای بررسی مسائل جامعه
بشری، ماتریالیسم تاریخی را با همه ساز و برگ های نظری و اسلوبی لازم توسعه داده
اند که اگر کسی قصد کشف حقیقت عینی را داشته باشد، می تواند و باید آنها را بی کم
و کاست به خدمت گیرد.
7
·
در هر
صورت، پدیده ها و روندهای جامعه بشری باید با بررسی دیالک تیک بنیادی جامعه، یعنی
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی آغاز شود که بسط و تعمیم دیالک تیک فرم
و محتوا (از حوزه ماتریالیسم دیالک تیکی) است و بعد به بررسی دیالک تیک زیربنا
(همان مناسبات تولیدی) و روبنای ایدئولوژیکی بگذرد.
·
در این
صورت در زیربنای جامعه (در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری) به دیالک تیک
کار و سرمایه برخواهد خورد که از وحدت و مبارزه دو طبقه اصلی جامعه (پرولتاریا و
بورژوازی) تشکیل یافته است.
·
اینجا
تأثیر متقابل روبنا و زیربنا می تواند مورد بررسی قرار گیرد و فرم های خود ویژه
تحولات در جوامع مختلف توضیح داده شود.
8
·
در پرتو دیالک
تیک کار و سرمایه، یعنی با توجه به مبارزه طبقاتی میان دو طبقه اصلی جامعه سرمایه
داری، می توان هم کمون پاریس را، هم انقلاب اکتبر را و هم دیگر انقلابات پرولتری
مغلوب را بررسی کرد.
9
·
و گرنه
با دوئالیسم فردیت و تعاون فقط می توان خود و خواننده را دچار سرگیجه کرد و به
نتایج سوبژکتیف، دلبخواهی و تصادفی رسید.
10
·
در فلسفه
مارکس و انگلس و لنین قطب دیالک تیکی گمشده ای وجود ندارد که کسی به دنبالش بگردد.
·
این شاگردان
خوداندیش و خودمختار هگل به دیالک تیکیت خصلت همه چیزها و پدیده ها و روندها وقوف
کامل و مستدل دارند.
·
این
اقطاب گمشده در ذهن بعضی از بندگان خدا
شاید وجود داشته باشند و نه در فلسفه مارکس و انگلس و لنین.
با پوزش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر