۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (57)

سیاوش کسرائی (1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
شین میم شین

تولد
(آبان 1353)
و آن گاه با کدام نشانی
بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق؟

·        سیاوش در این بیت، دیالک تیک قهرمان و توده را به شکل دیالک تیک گیل آوا و خلق بسط و تعمیم می دهد و از گیل آوا سراغ جفت دیالک تیکی او را می گیرد.
·        قهرمانی که در همزیستی دیالک تیکی با توده نباشد، ماجراجوئی تک افتاده بیش نیست.
·        قهرمان باید از میان توده برخیزد تا به وقت خطر به دامن توده برگردد.
·        از این رو ست که سیاوش از گیل آوا «حرف رمز آشنائی قهرمان با توده» را می پرسد.
·        توده بی حرف رمز در به روی کسی وانمی کند.
·        سیاوش به این حقیقت امر مهم در تحلیل شعر بلند نیما تحت عنوان «مرغ آمین» اشاره می کند.

وقتی گلوله تو به بن بست کوچه ها
بر جثه جنایت
دندان ببر بود که در گوشت می چرید

وقتی فشنگ آنان
در قامتت، بهاری در خاک می کشید

بی راه و بی گناه
سر در گم هزار غم خرد، عابران،
آنان که بایدت به کمک می شتافتند
آرام سوی خانه و کاشانه می شدند
  
·        سیاوش در این حکم، به توصیف چند و چون خلق می پردازد:
·        گیل آوا در بن بست کوچه ها یورش می برد، ببرآسا.
·        و در قامت او بهاری به خاک و خون کشیده می شود:
·        بهار جوانی و رویش و نشاط!
·        اما مردم، بی راه و بی گناه و غرق مسائل به ظاهر کوچک و پیش پا افتاده زندگی، آرام و بی واکنش عملی نسبت به مرگ بهار، به سوی خانه می شوند.

·        دراین حکم سیاوش، دیالک تیک واقعیت و رؤیا در لفافه درد زبانه می کشد:
·        مبارزی که دست به سلاح می برد و به دشمن قدر قدرت تا دندان مسلح و سازمان یافته و مسلط هجوم می برد، خود را پیشاهنگ می نامد، سنگ خلق به سینه می زند و خود را سخنگوی منافع خلق جا می زند و ضمنا منت بی حصر و حد بر سر خلق می گذارد و طلبکار است.
·        این تصور باطل در باره همه احزاب و گروه ها مصداق دارد.
·        اما واقعیت از قراری بکلی دیگر است.
·        خلق از کسی مدد طلب نکرده است و به کسی وکالت تام نداده است.
·        از این رو کسی حق ندارد، توده را بدهکار خویش تلقی کند.
·        پیشاهنگی که توده مثل دری از صدف سینه خویش بیرون ندهد، پیشاهنگی خود خوانده و قلابی است.
·        مائو، هوشی مین و چه گوارائی که به عنوان الگو قلمداد می شوند، از میان خلق برخاسته اند و به پیشاهنگ خلق بدل گشته اند.
·        علاوه بر این، آگاهی اوتوماتیک و خود به خودی هرگز وجود نداشته است.
·        شعور رهائی بخش باید در پیوند تنگاتنگ با پراتیک توده ها به میان توده ها برده شود.
·        در غیر این صورت، توده ها از حد تلاش برای معاش فراتر نخواهند رفت، تلاشی که از هر رو در روئی مسلحانه مهیب تر، کشنده تر و کمرشکن تر است.
·        ولی دردا که گنجینه تجربی و معرفتی گیل آوا و امثال او خالی تر از توده ها ست.
·        بی بهرگی از تجربه و شعور رهائی بخش هم علت جدائی از توده ها ست و هم معلول جدائی از توده ها ست.
·        شعور و شناخت نه لدنی و مادر زادی، بلکه اکتسابی است.
·        شعور و شناخت نتیجه تقطیر انتزاعی پراتیک اجتماعی و فردی است.

ای وای از آن جدایی و این جرئت
فریاد از این جنون شجاعت
  
·        این حکم سیاوش دیالک تیکی از تحسین و انتقاد است.
·        سیاوش جدائی قهرمان از توده را به نقد می کشد و جرئت ببرآسایش را می ستاید، جنونش را به نقد می کشد و شجاعتش را می ستاید.

·        تفکر دیالک تیکی را بهتر از این نمی توان نمایندگی کرد.

·        انتقاد سیاوش در این حکم، انتقادی است آلوده به عشق.

·        انتقاد همیشه گشتاوری از عشق به دوش می کشد.

·        انتقاد سیاوش انتقادی است برخاسته از مهر پدر به کودک خودسر شوریده و شتابزده.

گیل آوا
ای خوشه شکسته سرخ انگور
آه ای درخت خون

گیل آوا
اینک بگو به ما
تا با کدام اشک، رشادت را
ما شستشو کنیم؟
چونان تو را کجا
ما جستجو کنیم؟

·        سیاوش بیشک به هنگام سرودن این شعر به تلخی و بشدت می گریست:
·        در سوگ اینهمه دلاوری و  رشادت با کدام چشمه ای از اشک بگرییم؟

·        کمتر کسی در میان رهبران سیاسی و اجتماعی توانسته مثل سیاوش به دیالک تیک قهرمان و توده وقوف پیدا کند.

·        او به نقش انگشت شماران بی همتا از طبقه رنج آگاه است و فقدان آنان را بدرستی ارزیابی می کند.

·        روشنفکر ارگانیک طبقه مولد که خاستگاه طبقاتی پرولتری داشته باشد، دردانه بی جانشین جنبش رهائی بخش است و فدا شدن بیهوده این دردانه های بی جانشین، دردی است مردافکن.

·        سؤال سیاوش مبنی بر اینکه «چونان تو را کجا ما جستجو کنیم؟»، از ژرف اندیشی بی بدیل شاعر حکایت می کند.
·        سیاوش به نقش و اهمیت تعیین کننده سوبژکت در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت جامعه و تاریخ وقوف بی چون و چرا دارد.

ای بر توام نماز
ای بر تو ام نیاز هزاران هزارها
تکرار شو
بسیار شو
ای مرگ تو تولد زن در دیار من
یکتای من، خجسته،  گیل آوا

·        این کار همیشگی سیاوش است:
·        او همیشه در پایان همه حماسه ها، نبرد قهرمان به خاک افتاده را به طرزی دیگر ادامه می دهد.
·        اگر قلم بدست شکسپیر باشد، روح سلحشور به خاک افتاده، قفس تن را ترک می گوید و به روح دشمن بلحاظ مادی قوی تر یورش می برد.
·        روح سلحشور بلحاظ مادی مغلوب به خلع سلاح ایدئولوژیکی ـ معنوی روح دشمن بظاهر پیروزمند دست می زند. 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر