بنی آدم اعضای یکدیگر اند
که در آفرینش، زیک گوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید، که نامت، نهند آدمی.
(گلستان با ب اول، ص 29)
که در آفرینش، زیک گوهر اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید، که نامت، نهند آدمی.
(گلستان با ب اول، ص 29)
به قلم شین میم شین
حکم اول
بنی آدم اعضای یکدیگرند
بنی آدم اعضای یکدیگرند
• کمتر کسی در ایران ـ چه بیسواد و چه باسواد ـ یافت می شود، که این مصرع جاوید سعدی را از حفظ نداند.
• ولی شگفتا که کمتر کسی یافت می شود که معنی ژرف آن را بفهمد.
• حتی گروهی از صاحب نظران دانشگاهی (که عمدتا پایگاه طبقاتی فئودالی دارند و زاده شدن در خانواده انگل ـ چه بسا ـ کوری و کوته بینی بدنبال می آورد) به «تصحیح» آن دست زده اند و کلمه « یکدیگر» را با کلمات « یک پیکر» جایگزین کرده اند.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جزء و کل را نخست به شکل دیالک تیک فرد و بشریت بسط و تعمیم می دهد و سپس بمثابه دیالک تیک عضو و اندام.
• او از پیوند طراز نوین میان انسانها سخن می گوید.
• واژه ها مثل موم در دستان ورزیده حکیم قرون وسطی فرم می گیرند و معانی ژرف مورد نظر او را در اختیار خواننده می گذارند.
• منظور سعدی از اعضای یکدیگر بودن انسانها تصریح پیوند ارگانیک آنها ست.
• پیوند ارگانیک، با همه پیوندهای دیگر تفاوت اساسی دارد.
• در پیوند ارگانیک، کوچکترین تغییر و تأثیر بر عضوی از اندان (ارگانیسم)، در اعضای دیگر و در کل ارگانیسم بازتاب می یابد.
• با فرود آمدن ضربه شلاقی بر کف پا، همه اعضا و جوارح اندام (ارگانیسم) به درد می آیند.
این را حتی جلادان بی مغز دخمه های شکنجه و آزار می دانستند و می دانند.
• سعدی از رابطه ارگانیک (عضوی) میان بنی نوع بشر سخن می گوید.
• به قول هگل، از نوعیت انسان.
• سعدی از مفهوم «نوعی» بودن مقوله «انسان» سخن می گوید.
• باور به نوعیت انسان، به معنی اصل قرار دادن انسان است، به معنی معیار معیارها دانستن انسان، به معنی غیرقابل انکار و بی چون و چرا بودن عزت انسانی، به معنی برابری همه انسان ها، صرفنظر از «نژاد»، زبان، ملیت، مذهب، طبقه، طرز تفکر و غیره است.
• این شعر، استثنائی ترین شعری است که سعدی در تمام عمرش سروده است.
• محتوای این شعر به عصر جدید تعلق دارد و نه به دوران فئودالیسم.
• در این شعر غول آسا، سعدی بالقوه تن می افرازد، سعدی فردا، سعدی ئی که هنوز زاده نشده است و برای زاده شدنش باید تا روز تولد نیمایوشیج، سیاوش کسرائی و به آذین صبر کرد.
• از این شعر بی همانند و ژرف می توان به عظمت نبوغ شیخ شیراز پی برد.
• کینه و نفرت ارتجاع نسبت به دیالک تیسین بی چون و چرای قرون وسطی بی دلیل نیست.
• فاشیسم آلمان هم تمام کینه و نفرت بربرانه اش را نثار هگل و مارکس و انگلس کرده بود.
• کسانی که کتب نژاد پرستانی از قبیل نیچه را به درجه کتب درسی ارتقا می دادند و مشاورت از نزدیک و دور خردستیزان اگزیستانسیالیستی از قبیل هایدگر و یاسپرس را گرامی می داشتند، نمی توانستند با دیالک تیک میانه خوبی داشته باشند.
• چرا که دیالک تیک و خرد و خود مختاری انسان ها همواره دست در دست و شانه به شانه هم رفته اند و خواهند رفت.
• سعدی برای این ادعای خود دلیل دارد.
• این کار همیشگی سعدی است.
• او بلافاصله بعد از اظهار نظر به استدلال و اثبات ادعای خویش کمر می بندد.
دلیل اول
که در آفرینش، ز یک گوهرند
• سعدی در این حکم، وحدت مادی هستی را بر زبان می آورد.
• اگر مارکس هم برای اثبات پیوند ارگانیک انسان ها و برابری بی چون و چرای آنها دلیل می آورد، همین نظر سعدی را کم و بیش نمایندگی می کرد.
• سعدی «یک گوهری» بنی آدم را بر مبنای قصه آفرینش آدم از خاک استدلال و اثبات می کند.
• امروز تز «یک گوهری» همه چیزهای هستی، از جماد و نبات و جانور و انسان و کائنات، یک حقیقت علمی اثبات شده است و در فلسفه علمی تحت عنوان «وحدت مادی جهان» فرمولبندی می شود.
• وحدت مادی جهان حاکی از آن است که جهان بر پیوند متقابل وحدتمندی استوار است و در آن، هرآنچه که هست، فرم توسعه و نتیجه توسعه ماده ای است که در زمان و مکان در حرکت و جنبش است.
• سعدی اما با تأکید بر «یک گوهری بنی آدم» خود را در چنگ تناقضی دست و پاگیر گرفتار می سازد.
• احسان طبری هم به تناقضمندی فلسفه سعدی اشاره کرده است.
• ولی این تناقض، تناقضی از قماشی دیگر و بعدی دیگر است.
• این تناقض به معنی نفی مطلق تئوری اجتماعی (فلسفه تاریخ) سعدی است.
• اگر انسان، از یک گوهر واحد باشد، دیگر نمی توان دلیلی بر صحت «تئوری گوهر و بنیاد» سرهم بندی کرد.
• اگر سعدی واقعا به گوهر واحد انسانی باور داشته باشد، دیگر نخواهد توانست صدور حکم اعدام را در حق راهزنان و کودکان شان، به بهانه بد بنیادی و تربیت ناپذیری، بطور تئوریک توجیه کند و باید به اکتسابی و اجتماعی بودن عادات و رفتار و افکار انسان ها تمکین کند.
• پذیرش اصل یک گوهری انسان ها جزم های اسلامی ـ خرافی و حتی «تئوری فقر و ثروت»، «دوئالیسم خیر و شر» و توجیه تئولوژیکی اختلافات طبقاتی در جامعه را درهم خواهد ریخت و بی اعتبار خواهد کرد.
• اگر همه انسان ها بنیاد و گوهر مادی واحدی دارند، دیگر دلیلی بر تمرکز ثروت در دست تعداد انگشت شماری از برگزیدگان «نیک بنیاد» دردانه الهی و فقر و فاقه توده های عظیم «بد بنیاد» خدا خواسته وجود نخواهد داشت.
• در آن صورت خدا نخواهد توانست، گوهر واحد انسان را دو باره دو پاره کند و از آن گوهر بد و خوب بسازد.
• چنین کاری به معنی دو گوهری بنی آدم خواهد بود و مونیسم فلسفی سعدی را به دوئالیسم مبدل خواهد ساخت.
• از این رو می توان گفت که این شعر سعدی، یک شعر تصادفی است و سعدی به احتمال قوی پس از سرودنش پشیمان شده است.
• سعدی واقعی با محتوای معنوی این شعر بیگانه است.
• این شعر می توانست به نیمایوشیج، سیاوش کسرائی و به آذین متعلق باشد و نه حتی به شهریار و امثالهم.
دلیل دوم
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
• سعدی برای اثبات حکم «بنی آدم اعضای یکدیگرند» به توضیح نوع پیوند بنی آدم می پردازد و همانطور که اشاره شد، به پیوند ارگانیک آنها اشاره می کند.
• او دلیل اعضای یکدیگر بودن انسانها را در خصلت ارگانیک پیوند آنها با یکدیگر می داند و ضمنا منظور خود را از مفهوم «اعضای یکدیگر بودن انسانها» از صراحت علمی ـ بیولوژیکی ـ دیالک تیکی می گذراند.
نتیجه نهائی
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید، که نامت، نهند آدمی.
• نتیجه نهائی حاصل از احکام و دلایل ارائه شده را سعدی بمثابه پتکی به خشم بر مغز خفته پادشاه ستمگر می کوبد و حتی انسانیت ملک ستمگر انسان ستیز را زیر علامت سؤال قرار می دهد.
• در دیالک تیک عضو و اندام، عضو باید بطور قانونمند از محنت اعضای دیگر احساس محنت کند.
• کسی که از محنت و آزار دیگران محنت نمی برد، نمی تواند در دیالک تیک عضو و اندام، در دیالک تیک فرد و بشریت حضور داشته باشد و بدلیل نداشتن رابطه ارگانیک با اندام (بشریت) نمی تواند انسان نامیده شود.
• این هومانیسم ژرف بی چون و چرا ست، آنهم صدها سال قبل از خروج خجسته بشریت از ظلمات ضد انسانی قرون وسطی.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر