جنگ کره
اثری از پابلو پیکاسو
بازجوئی در انگلستان
گوتفرید هرولد
برگردان میم حجری
چه تصوری شما از هنرمند دارید؟
ابلهی که فقط چشم دارد، اگر نقاش باشد؟
گوش دارد، اگر موسیقی دان باشد؟
کسی است که هرازگاهی بسته به حالات روحی اش، شعری
می سراید، اگرشاعر باشد؟
و اگر حتی بوکسباز باشد، کسی است، که فقط بازوهای
ماهیچه مند دارد؟
اصلا اینطور نیست.
هنرمند یک موجود سیاسی است، که در پیوند مستمر با
تحولات د لخراش، مخرب و شادی بخش جهان قرار دارد و آثار هنری او چیزی جز بازتاب
آنها نیستند.
پابلو پیکا سو
·
در یک
روز زیبای پاییزی به سال 1950 چهل و هشت ساعت قبل از شروع کنگره جهانی صلح، نمایندگان فرانسه وارد انگلستان شده بودند.
·
در لیست
مسافران کشتی لوها رو دور، نا م اشخاص نام آور زیر
به چشم می خورد:
1
لویی آراگون ( ۱۸۹۷ ـ ۱۹۸۲)
رمان نویس و شاعر سوررئالیست اهل فرانسه
·
لوئی آراگون
(نویسنده)
·
2
فردریک ژولیو کوری (۱۹۰۰ ـ ۱۹۵۸ )
عالم برجسته فیزیک و شیمی
به اتفاق همسرش ایرن ژولیو کوری موفق به دریافت جایزهٔ نوبل شیمی سال
۱۹۳۵شد.
پسر هانری ژولیو از
انقلابیون کمون پاریس
·
پروفسور فردریک ژولیو کوری (عالم فیزیک)
·
3
ایرن ژولیو کوری (۱۸۹۷–۱۹۵۶ )
عالم برجسته فیزیک و شیمی
به اتفاق همسرش فردریک ژولیو کوری موفق به
دریافت جایزهٔ نوبل شیمی سال
۱۹۳۵شد.
برنده جایزه نوبل در سال ۱۹۲۵به خاطر کشف
رادیواکتیویتهٔ مصنوعی
·
پروفسور ایرن ژولیو کوری (
عالم فیزیک و شیمی)
4
·
لوئی سیلانت (رئیس
سندیکاهای جهانی)
5
·
و پابلو پیکاسو.
·
اولین
پیشوازان انگلیسی آنها، ماًموران گمرک و پلیس بودند، که پس از کنترل پاسپورت، آنها
را از سالن مخصوصی به ساختمان مجاور هدایت کرده بودند.
·
پیکاسو رو به
دوست دیرینش آراگون کرده و گفته بود:
·
«این هم
یکی دیگر از تشبثات تهوع آور این اوباش است.»
·
مترجمی
مثل سایه دنبال آنها می رفت.
·
پیکاسو را به
اتاقی هدایت کرده بودند، که در آن یک میز تحریر و تعدادی صندلی قرار داشت و عکسی
از پادشاه انگلیس، بر دیوار آویزان بود.
·
همین و
بس.
·
مردی
بنام هریس وارد اتاق شده بود و در پشت میز نشسته
بود.
·
مترجم ـ
بسان شیئی ـ پشت سر پیکاسو جا گرفته بود.
·
آقای هریس شروع به صحبت کرده بود و مترجم ترجمه کرده بود:
·
«شما پابلو پیکاسو، نقاش، ساکن پاریس، متولد ... »
·
پیکاسو صحبت او
را قطع کرده بود:
·
«همه این
مشخصات را می توانید، در پاسپورت من ببینید.
·
ولی قبل
ازهر چیز، دلم می خواهد بدانم، به چه حقی مرا مورد بازجوئی قرار می دهید؟»
·
بعد،
صندلی اش را به میز نزدیک کرده بود، بی هراسی، چشم در چشم بازجو دوخته بود و چهره
او را در ذهنش نقاشی کرده بود.
·
مترجم به
ترجمهً گفته های آقای هریس ادامه داده بود:
·
«موسیو پیکاسو، شما کمونیست هستید؟»
·
«بله.
·
من از
سال 1944 عضو حزب کمونیست فرانسه ام، اگر قصدتان
شنیدن این اعتراف است»، پیکاسو گفته بود.
·
پیکاسو دلش می
خواست بداند، پس از شنیدن این اقرار، چه چیزی از تصویر ذهنی اش از بازجو، باقی می
ماند، اگر از اجزای عادی آن صرفنظر کند.
·
«پس شما
را می توان یک آشوب طلب، یک کمونیست محسوب کرد.
·
یا اینکه
فکر می کنید، این هم یک شایعه است؟»، بازجو پرسیده بود.
·
پیکاسو رو به
مترجم که پشت سرش نشسته بود، کرده بود و گفته بود:
·
«دوست
عزیز، اگر لطف می کردید و جلوتر می نشستید، من مجبور نمی شدم، سرم را مرتب، به عقب
برگردانم.»
·
مترجم ناخواسته صندلی اش را جلو کشیده بود، در کنار
او نشسته و گفته بود:
·
«
بفرمایید!»
·
«پس
حالا به آقای هریس بگویید، که من هیچ وقت نقاشی
را ـ همان طور، که در سا ل 1944 گفته ام ـ تزیین ساده اشیاء و یا پخش دلبخواه رنگ
بر روی پرده تصور نکرده ام.
·
نقاشی و
رنگ برای من ابزار نفوذ در ضمیر مردم اند.
·
بدون
اشاعه آگاهی و شعور، ما هرگز نمی توانیم، خود را نجات دهیم.
·
آره، من
طرفدار انقلابم و نقاشی زره و سلاح من
است»، پیکاسو با ابرام خاصی گفته بود.
·
«وقتی
شما عضو این حزب شدید، چه انتظاری از آن داشتید؟»، بازجو پرسیده بود.
·
پیکاسو پاکت
سیگاری از جیب پالتو اش در آورده بود و بازجو سیگار او را روشن کرده بود.
·
«پیوستن من به حزب
کمونیست فرانسه نتیجه منطقی تمام زندگی و کارمن بوده است.
·
یک
روزنامه نگار آمریکائی، مقاله ای در این زمینه نوشته است.
·
همه می
دانند، که من در ایام جنگ، فشار و سرکوب، نه تنها بوسیله هنرم، بلکه با تمام دار و
ندارم، همسنگر مبارزان جان بر کف بوده ام»، پیکاسو گفته
بود، پا شده بود، صندلی اش را به جای قبلی اش برگردانده بود و گفته بود:
·
«اگر سوًال دیگری ندارید، اجازهً ورود مرا به
انگلستان صادر کنید.
·
من عجله
دارم.
·
اعضای کمیته صلح انگلستان منتظرند.
·
ما باید
به شیفلد برویم.»
·
«کنگره
ای در کار نیست، موسیو پیکاسو. دولت انگلیس این
کنگره را بلحاظ امنیتی ممنوع اعلام کرده ا ست»، بازجو گفته بود.
·
«می دانم.
·
جنگ در کره شعله می کشد و دولت انگلیس نمی تواند، تظاهرات ضد
جنگ را تحمل کند»، پیکاسو گفته بود.
·
«ما
البته، حاضریم، برای شما در کشتی ئی که به سوی فرانسه حرکت خواهد کرد، جای مناسبی
رزرو کنیم»، بازجو گفته بود.
·
«پس شما
به ما، اجازه ورود به انگلستان نمی دهید؟»، پیکاسو پرسیده
بود.
·
هنوز بازجو
دهن باز نکرده بود، که خانم جوانی با نامه ای در دست وارد اتاق شده بود.
·
بازجو
نامه را خوانده بود و با خوشحالی گفته بود:
·
«هم
الان اجازه ورود شما به من داده شد.
·
البته
فقط برای شخص شما.
·
از موزه
ها و گالری های هنری ما دیدن کنید.
·
در یکی
از آنها هم نمایشگاهی از آثار شما برگزار شده است.»
·
پیکاسو حیرتزده
پرسیده بود:
·
«چه خطائی از من سر زده، که مورد مرحمت حضرات قرار
گرفته ام؟»
·
جوابی
برای شنیدن نبود.
·
پیکاسو انتظار
شنیدن جواب را هم نداشت.
·
اتاق بازجوئی
را ترک کرده بود.
·
«دیگر
هرگز پا به انگلستان نمی گذارم»، زیر لب گفته بود.
·
به همان
سان، که قسم خورده بود، پا به زادگاهش، اسپانیا نگذارد، تا زمانی، که فرانکو روی کار باشد.
·
نمایندگان
اعزامی فرانسه در بندرگاه به دیگر نمایندگان خارجی پیوسته بودند.
·
با هر
تازه واردی، خبر تازه ای منتشر شده بود.
·
دیری
نپاییده بود، تا روشن شده بود، که دولت ا نگلیس در همه بنادر و فرودگاه های کشور،
از ورود نمایندگان کشورهای مختلف، برای شرکت در کنگرهً شیفلد
جلوگیری می کند.
·
نمایندگان انگلیسی صلح آرام و
قرار نداشتند، مرتب تلفن می زدند و تلگراف می فرستادند.
·
سندیکاها،
دانشمندان، هنرمندان و شخصیت های برجستهً جهانی اعتراض خود را نسبت به امتناع دولت ا نگلیس ابراز می داشتند.
·
هنگام
عصر، خبر رسیده بود، که کارگران لهستانی تصمیم گرفته اند، سالن کارخانه ای را برای
تشکیل کنگرهً صلح در اختیار طرفداران صلح
بگذارند.
·
در عرض
سه روز امکانات الکترونیکی لازم را برای پخش سخنرانی نمایندگان کشورهای مختلف، به
هفت زبان مختلف فرا هم آمده بود.
·
سه ساعت
بعد، هواپیمای مسافربری چکوسلواکی با نمایندگان صلح به سوی ورشو به پرواز در آمده بود.
·
کنگره با
اعطای جایزهً صلح به پیکاسو،
از او قدردانی به عمل آورده بود و اثر او معروف به «کبوتر صلح» را مورد ستایش قرار داده بود.
·
پلاکات «کبوتر صلح»، به مناسبت گشایش نخستین کنگرهً جهانی صلح، در سال 1949 در پاریس چاپ و پخش شده
بود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر