عمر خیام
(427 ـ
510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی
از شین میم شین
تحلیل رباعی چهل و پنجم
می خوردن
و شاد بودن آیین من است
فارغ
بودن ز کفر و دین، دین من است
گفتم به
عروس دهر:
« کابین
تو چیست؟»
گفتا:
«دل خرم
تو کابین من است.»
·
معنی تحت
اللفظی بیت:
·
آیین من،
میخواری و شادمانی است.
·
دین من،
بی اعتنائی به کفر و دین است.
·
از عروس
دهر پرسیدم:
·
«کابین
تو از چه قرار است؟»
·
گفت:
·
«دل
خرم تو کابین من است.»
·
این
رباعی بیانگر بخشی از اوتوبیوگرافی (شرح حال) ایدئولوژیکی خیام است.
1
می خوردن
و شاد بودن آیین من است
·
خیام در
این مصراع رباعی، میخواری و شادمانی را کیش و آیین خود تلقی می کند.
·
می توان
گفت که او دیالک تیک ریاضت و لذت را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز بسط و
تعمیم می دهد و عملا تخریب می کند.
·
چون «هیچ»
اصولا وجود خارجی ندارد و نمی تواند در
هیچ دیالک تیکی شرکت ورزد.
·
چون هر
قطب هر دیالک تیکی باید بر قطب دیگر، تأثیر گذارد و از قطب دیگر تأثیر پذیرد، یعنی
باید خود، چیزی باشد.
·
«هیچ»
هرگز نمی تواند تأثیر گذارد و تأثیر پذیرد.
2
·
خردستیزی
خیام در همین دیالک تیک ستیزی او ست.
·
زندگی را
نمی توان در خارج از داربست دیالک تیک تصور کرد.
·
انسان که
به جای خود، هیچ موجودی نمی تواند در ورای دیالک تیک ریاضت و لذت زندگی کند.
3
·
شیخ
شیراز به این حقیقت امر وقوفی ستایش انگیز دارد:
سعدی
(«دیوان اشعار»، غزلیات، غزل 246)
جور دشمن چه کند، گر نکشد طالب دوست:
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم اند.
·
تفاوت و
تضاد بینشی ـ اسلوبی سعدی با خیام را در همین بیت سعدی می توان به وضوح دید:
·
سعدی به مثابه پدر دیالک تیک قرون وسطی ایران، تئوری اجتماعی تک بعدی خیام را با تکیه بر
شواهد واقعا موجود در طبیعت و جامعه رد می کند و در مقابل هر دو گرایش خردستیز لذت
گرا و ریاضت گرا سنگر می کند و موضع صریح و آشکار می گیرد:
·
کسی که طالب دوست است، چاره
ای جز تحمل جور رقیب ندارد.
·
برای
اینکه از دیالک تیک عینی هستی گریزی امکان پذیر نیست.
·
برای
اینکه میان گنج و مار، گل و خار، شادی و غم پیوند دیالک تیکی ناگسستنی برقرار است.
4
·
سعدی در این
بیت، هم طرفداران تئوری لذت را به رگبار انتقاد می بندد و هم طرفداران تئوری ریاضت
را، اهل طریقت و عرفان را و از تمامت حقیقت عینی، یعنی از دیالک تیک ریاضت و لذت
دفاع می کند.
·
در قاموس
سعدی و بدرستی، نه با لذت محض می توان زیست و نه با ریاضت محض.
·
در سراسر
تاریخ جامعه بشری نیز قضیه بر همین منوال و روال بوده است:
·
خرد همیشه با دیالک تیک همدست و همراه و همنفس و
همسرنوشت بوده است.
·
خردستیزان از همه رنگ، دیالک
تیک ستیزان نیز بوده اند.
گئورگ لوکاچ (1885
ـ 1971)
فیلسوف، منتقد
ادبی مجارستانی
آثار او:
تاریخ و شعور
طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم
و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و
مارکس
استه تیک
·
به قول
درست گئورگ لوکاچ، هر خطا و خیانت و جنایت با لگدمال کردن دیالک تیک آغاز شده است. (نقل به مضمون)
·
بی دلیل نیست که او عنوان پژوهش بزرگ خود در زمینه قدرت
یابی فاشیسم بربرمنش و خونریز در آلمان را «تخریب خرد» نامیده است.
·
این
حقیقت امر هم در مورد فلسفه و فلاسفه فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم مصداق دارد و
هم در مورد تئولوژی (فقه) و فقهای فوندامنتالیسم.
5
فارغ
بودن ز کفر و دین، دین من است
·
دین خیام،
بی اعتنائی به کفر و دین بوده است.
·
اگر خیام
در مصراع نخست، قطب لذت را در دیالک تیک لذت و ریاضت مطلق می کند و ریاضت را دور
می افکند، در این مصراع هر دو قطب دیالک تیک کفر و دین را دور می افکند و برای
هیچکدام تره خرد نمی کند.
6
·
اما چنین
کردوکاری عملا امکان پذیر نیست.
·
و لذا چنین
ادعائی نوعی خودفریبی و نهایتا نوعی عوامفریبی است.
·
انسان
نمی تواند در جامعه زندگی کند و بی اعتنا به دیالک تیک عینی جامعه و جهان باشد.
·
انسان
اجتماعی هرگز نمی تواند نسبت به کفر و دین، نسبت به ایدئولوژی طبقه حاکمه (مثلا
دین) و ایدئولوژی رهایش اجتماعی (مثلا کفر) بی اعتنا، بی طرف و خنثی باشد.
7
·
کارگر چاپخانه ای در خیابان استانبول تهران، در واکنش به
حرف حریفی که خود را «نه شرقی و نه غربی» جا می زد، از موضع ایدئولوژیکی صریح و
روشن خود دفاع کرد و برای اثبات صحت موضعگیری خویش گفت:
·
تئوری «نه شرقی ـ نه غربی»، فقط در حق مدفوع خشک مصداق
دارد که نه بو دارد و نه خاصیت.
·
نوسان میان دو قطب تضاد کار و سرمایه، بی اعتنائی به دو
قطب دیالک تیک عینی، کسب و کار خودفریبان و عوامفریبان است.
8
·
همه
نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین (نمایندگان برده داری واپسین، فئودالیسم واپسین و سرمایه
داری واپسین) همین موضع خیام را نمایندگی می کنند.
·
سر سفره طبقه حاکمه که خود عضو ارگانیک آن اند، شکم و زیر شکم خود را حسابی از عزا در می آورند
و ضمنا بی اعتنائی به همه موازین، قوانین و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی را مستانه و
لاابالی گرانه عربده می کشند و به خودفریبی و عوامفریبی دست می زنند.
9
·
ما شاهد
همین موضعگیری ایدئولوژیکی خیام در همه آثار فلاسفه طبقات اجتماعی واپسین هستیم:
·
از اسکپتیسیست های (تردیدگرایان) برده داری واپسین بگیر
تا فلاسفه حیات (در هیئت جانوران موبور
قسی القلب از قبیل نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره)
· از اگزیستانسیالیسم (سارتر و کامو و غیره) بگیر و برس به مقلدان تهی مغز وطنی فلسفه حیات و
اگزیستانسیالیسم (در هیئت خودخشنودان پرنخوتی از قبیل هدایت و آل احمد و شاملو و
غیره)
10
گفتم به
عروس دهر:
« کابین
تو چیست؟»
گفتا:
«دل خرم
تو کابین من است.»
·
در قاموس
خیام برای وصلت با عروس دهر باید خرمدل بود.
·
خیام مفهوم «خرمدل» را ـ
آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ در مقابل مفهوم «خرمدین» قرار می دهد و بلحاظ اجتماعی در
مقابل کیش مردمی مزدک و بابک خرمدین، از موضع خرمدلی، یعنی به قول شیخ شیراز، از «بدر
بردن گلیم خویش از موج» دفاع می کند:
سعدی
گفت:
«آن گلیم خویش بدر می
برد ز موج
و این سعی می کند که
بگیرد غریق را»
·
امروزه در فرهنگ فرهنگستیز امپریالیسم به این گرایش خیام
نام ایندیویدوئالیسم (فردگرائی) داده اند
که در واقع به معنی اگوئیسم (خودپرستی) است.
·
این به معنی لگدمال کردن حقوق توده ها در اقصا نقاط جهان و انباشتن بی پروای شکم خویش
از حاصل کار عرقریز مظلومین جهان است.
11
·
خیام در هر صورت، نه
منادی مقاومت و پیکار برای رهایش فردی و اجتماعی، بلکه مبلغ سرسخت اگوئیسم، لذت
پرستی و خودخواهی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر