اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه
راه توده
تحلیلی از شین میم شین
فصل سوم
بخش چهارم
«عدل» و «داد» در سرتاسر
شاهنامه
پ
زندگی و مرگ
·
عظمت
و شخصیت والای انسان خردمند در قاموس فردوسی، زمانی با روشنی تمام مجسم می شود که
فلسفه او را در زمینه مرگ و زندگی انسان بررسی کنیم.
1
·
چنانکه
می دانیم عادی ترین و رایج ترین عقیده در باره مرگ در زمان فردوسی باور مذهبی بوده
است که بنا بر آن، انسان بر اثر مرگ از جهان فانی به جهان باقی می شتابد.
2
·
به
این ترتیب برای انسان فانی، نوعی جاودانگی اختراع می شود.
3
·
این
باور را همه به یکسان ندارند.
4
·
برخی
در وجود جهان دیگر تردید دارند و مرگ را فاجعه ای دردناک می یابند و بهره گیری و
لذت از هر دم زندگی را فراتر از هر ارزشی می شناسند.
5
·
برخی با اعتقاد به سرای باقی چنان خو می گیرند
که زندگی موجود را تنها تدارکی برای زندگی آن جهانی تلقی می کنند.
6
·
در
هر دو صورت زیستن معنا و مفهوم واقعی خود را از دست می دهد.
7
·
فردوسی
با آنکه اینجا و آنجا از وجود «دو سرای» سخن می گوید، مسئله مرگ و زندگی را با این
دو جهان مستقیما مربوط نمی کند.
8
·
در
هیچ جای شاهنامه - تا آنجا که می دانیم جز در یک یا دو مورد - به انسان وعده بهشت داده
نمی شود و از عذاب دوزخ ترسانده نمی شود.
9
·
زندگی
در این جهان به محک می خورد.
10
·
مرگ
از نظر فردوسی امری حتمی است.
11
·
او همواره
روی الزامی بودن مرگ، رفتنی بودن انسان منفرد تأکید می ورزد.
12
·
بنظر
او هیچ کس را در هر مقامی که باشد گریزی از مرگ نیست:
همـه کارهای جهـــان را در است
مگر مرگ کان را دری دیگر است
ز مـادر همـه مرگ را زاده ایـم
بنـاچـــار گـــردن ورا داده ایــم
نمـاند کـــسی زنـده اندر جـهــان
دلیــران و کار آزمــوده مـهـــان
ز مردن مـرا و تو را چاره نیست
درنگی تـر از مرگ پتیـاره نیست
13
·
فردوسی
عمدا فانی بودن فرد را برجسته کند و به رخ بکشد.
14
·
بویژه
در مقابله با شاهان و قدرتمندان دوره که به خود غره می شوند، فردوسی مرگ را باور و
یاور خود می شناسد و خطاب به آنان فریاد می زند:
اگـر ز آهــنی چـــرخ بگــدازدت
چو گــشتی کهــن نیـز ننـوازدت
کجا آن بــزرگان با تـاج و تخت
کجا آن ســـواران پیـــروز بخت
همه خـاک دارند بالــین و خشت
خنک آنک، جز تخم نیکی نکشت
15
·
شاید
چنین بنماید که فردوسی با این همه تأکید بر فانی بودن این جهان و با این نوع بی
اعتنایی به آن جهان، انسان را در گزینش شیوه زندگی آزاد می گذارد.
16
·
زیرا
اگر تأکیدی بر دوزخ و بهشت نباشد، مؤمنین نیازی به مراعات قواعد ناشی از آن
نخواهند داشت.
17
·
مؤمنی
که از دوزخ نترسد، در انجام هر کاری و گزینش هر شیوه زندگی آزاد خواهد بود.
18
·
حد و
مرز کفر و ایمان را ترس از دوزخ و مجازات تعیین می کند.
19
·
ولی
فردوسی درعین حال که چندان کاری به سرای دیگر ندارد و قواعد زندگی این جهان را با
معیار پذیرش آن جهان نمی سنجد، در باره شیوه زندگی انسان در این «سرای سپنج» بسیار
سخت گیر است.
20
·
او
به نوع دیگری از جاودانگی- جاودانگی نام و ننگ - اعتقاد دارد.
21
·
تن
انسان فانی است، اما نام یا ننگ او در این جهان ماندگار است.
22
·
باید
چنان زیست که نام نیک جاودانه بماند.
23
·
گودرز
خطاب به پهلوانان می گوید:
که کـــس در جهـان جـــاودانه نمـانـد
به گـــیتی به مـا جــز فســــانه نمــانـد
هـــم آن نـام بـایــــد که مـاند بلــــنـد
چو مرگ افکــند ســوی ما بر کمـــند
زمانه به مرگ و به کشتن یکی است
وفــا با ســـپهــر روان بهر کـیست
24
·
از
مرگ چاره نیست.
·
ولذا انسان بزرگ،
پهلوان ستوده و دلیر باید شیوه خوب مردن را بداند و مرانه بمیرد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر