سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
بر سرزمین سوختگی
·
پنداشتند
خام
·
کز سرشکستگان،
که پی ببریدند و سوختند
·
من آخرین
درختم، از سلاله جنگل
·
آنان که
بر بهار تبر انداختند تند
·
پنداشتند
خام، که با هر شکستنی
·
قانون رشد و رویش را از
ریشه کنده اند
·
خون از شقیقه های کوچه روان است
·
در پنجه
های باز خیابان
·
گل گل،
شکوفه شکوفه
·
قلب است،
انفجار آتشی قلب
·
بر گور
ناشناخته ـ اما ـ
·
کس گل
نمی نهد
·
لیکن
·
هر روزه
دختران
·
با جامه
ساده به بازار می روند
·
و شهر هر
غروب
·
در دکه
های همهمه گر مست می کند
·
و مست ها
به کوچه ی مبهوت می زنند
·
و شعرهای
مبتذل آواز می دهند
·
در زیر
سقف ننگ
·
در پشت
میز نو
·
سرخوردگی سلاحش
را
·
تسلیم می
کند
·
سرخوردگی نجابت
قلبش را
·
که تیر
می کشد و می تراشدش
·
تخدیر می
کند
·
سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد
·
آن گاه من به صورت من چنگ می
زند
·
در کوچه
همچنان
·
جنگ عبور
از زره واقعیت است
·
و عاشقان
تیزتک ترس ناشناس
·
بنهاده
کوله بار تن، جست می زنند
·
پرواز می
کنند
·
آری
·
این
شبروان، ستاره روز اند
·
که مرگ های
شان
·
در این
ظلام، روزنی به رهایی است
·
و خون پاک
شان
·
در این
کنام، کحل بصرهای کورزا ست
·
(کحل
یعنی سرمه)
·
اینان
تبارشان
·
سر می
کشد به قلعه ی دور فدائیان
·
آری عقاب
های سیاهکل
·
کوچیدگان
قله الموت اند و بی گمان
·
فردا
قلاع شان
·
قلب و
روان مردم از بند رسته است
·
پیوند
جویبار نازک الماس های سرخ
·
شطی است
سیل ساز
·
کز آن،
تمام پست و بلند حیات ما
·
سیراب می
شوند
·
و ریشه های
سرکش، در خاک خفته باز
·
بیدار می
شوند
·
اینک که
تیغه های تبرهای مست را
·
دارم به
جان و تن
·
می بینم
از فراز
·
بر
سرزمین سوختگی، یورش بهار
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر