۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

سیری در تراژدی مهره سرخ (16)

شین میم شین
  
سهراب
کاسوده می نمود ز جا خاست
دیدار با حکیم
 پنداشتی که درد ورا کاست

ژولیده روی و موی
خفتان و جامه چاک،
پیچان و پا کشان
دستی به روی زخم تهیگاه
خون چکان

با حرمتی چنان که بشاید
بر او نماز برد
او را سلام داد
وانگه شکسته وار، به پیش آمد
بر دفتر گشوده شهنامه ایستاد:

·        معنی تحت اللفظی:
·    سهراب که پس از دیدار با گردآفرید به آرامش خاطر دست یافته بود، با مشاهده فرود حکیم طوس برخاست.
·        انگار با مشاده حکیم، دردش را فراموش کرده بود.
·        سهراب با روی و موی پریشان، با جامه پاره و با لباس ضد ضربه (خفتان، امروزه لباس ضد گلوله) شکافته و با دستی بر زخم تهیگاه خویش، پا کشان و به خود پیچان برخاست.
·        با احترام درخور، سلام گفت و در مقابل حکیم طوس به تعظیم پرداخت.
·        بعد شکسته وار گام به پیش نهاد و بر دفتر باز شاهنامه ایستاد.

1

·        سیاوش در این بند تراژدی، به تصور و تصویر رابطه متقابل کاراکتر قصه و خالق قصه می پردازد.
·        دیدار خالق تراژدی به کاهش درد قهرمان مغلوب منجر می شود.
·        سهراب انگار رهائی خود را نه در نوشداروی موعود، بلکه در گفتگو با حکیم طوس می جوید.

2

·        هالی وود در فیلم مهیجی که آمیزه ای از چندین قصه پر ماجرای معروف خاص کودکان است، رابطه قهرمانان قصه ها با پسرکی را تصویر می کند که شبیه رابطه سهراب با فردوسی است.
·        هدف هالی وود تشجیع کودک محتاط در گذر از سدها و بندهای احتیاط و ترس به قله های مخاطره بوده است.

3

·        این تصور و تخیل سیاوش اما بیشک نمونه وار است و ما تاکنون به چنین رابطه ای میان کاراکتر قصه و خالق آن برخورد نکرده ایم.

4

·        برخاستن سهراب و ایستادن بر دفتر شاهنامه نیز نوآورانه،  تخیل مند و بسیار زیبا ست.

·        اما سیاوش چرا و به چه دلیل و معنا سهراب واقعی را به دفتر شاهنامه، یعنی به عالم قصه بر می گرداند؟

الف

·        برای کشف پاسخ به این پرسش باید به بقیه ماجرا در «مهره سرخ» توجه کنیم.

ب

·        شاید رجعت قهرمان به قصه، یعنی برگشت سهراب به دفتر شاهنامه، بازنویسی دیگرگونه شاهنامه حکیم طوس توسط حکیم توده ها (سیاوش) باشد.
·        این بدان معنی است که شاهنامه فردوسی در پله تکاملی کنونی از نو و با نگرشی نو بازتولید (بازنویسی و بازگوئی) می شود.
·        خواهیم دید.

ت

·        شاید هدف سیاوش از این بازگردانی قهرمان به دفتر قصه، برقراری مجدد پیوند گسیخته میان او و قصه مربوط به او با دیگر قصه های شاهنامه و دیگر کاراکترهای قصه های دیگر شاهنامه ست.
·        این مسئله را هم باید در روند تحلیل شعر «مهره سرخ» حل کنیم.

پ

·        شاید منظور سیاوش از برگرداندن سهراب به دفتر شاهنامه، فراهم کردن زمینه برای گفتگو میان قهرمان و خالق تراژدی باشد.

«ای پر خرد حکیم سخن ساز
با نقطه ای ز خون
پایان گذاشتی
آن قصه را که عشق
دیباچه می نوشت در آغاز.

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای حکیم خردمند سخن ساز!
·        قصه ای را که با عشق آغاز کرده بودی، با خون به پایان رساندی.

·        در این بند شعر، تصور سیاوش از فردوسی بروشنی تبیین می یابد:
·        سیاوش فردوسی را با سه مشخصه اصلی به خواننده معرفی می کند:

الف
ای پر خرد حکیم سخن ساز

·        حکمت مندی (حکیم، فیلسوف)

·        سیاوش بدین طریق آب پاک بر دست اساتید برده داری ـ فئودالی ـ بورژوائی می ریزد که فردوسی را ناظم امین و عادی و بی شعور «قصه های باستانی ایران» جا می زنند.
·        فردوسی در قاموس سیاوش، فیلسوفی اندیشنده، آموزنده، تحول طلب و سازنده است.
·        فردوسی به احتمال قوی، مارکس و انگلس و لنینی در پله تکاملی هزار سال قبل است.
·        ما باید ضمن تحلیل دیالک تیکی شاهنامه این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم و اثبات و یا رد کنیم.

ب
ای پر خرد حکیم سخن ساز

·        خردمندی

·        فردوسی در تصور سیاوش، فیلسوفی خردگرا و خردمند است.
·        سیاوش با این مشخصه، آب پاک بر دستان اساتیدی می ریزد که فردوسی را حماسه سرای جنگجو و جنگ ستا و جنگ طلب و عملا و منطقا خردستیز و ماجراجو (آوانتوریست) جا می زنند.
·        حق هم به احتمال قوی با سیاوش است.
·        ما اگر بخت یار باشد، در تحلیل شاهنامه به این مسئله نیز دقتی دو چندان معطوف خواهیم داشت.

ت
ای پر خرد حکیم سخن ساز

·        سخن سازی  

·        سیاوش فردوسی را با مشخصه سخن سازی به خواننده معرفی می کند.
·        بدین طریق، سخن در قاموس سیاوش تولید می شود، ساخته می شود.
·        فردوسی در قاموس سیاوش به درجه مولد فکری ارتقا می یابد و حسابش از یاوه سازان و یاوه سرایان جدا می شود.
·        به همان سان که آهنگری از سنگ آهن، آهن استخراج می کند و به آهن خام، فرم مفید پیش اندیشیده می بخشد و وسایل تولید و زندگی (گاوآهن، خیش، خرمنکوب، کلنگ، بیل، تبر، سطل، ظرف، طشت، شمشیر، سپر و غیره) مردم را پدید می آورد، فردوسی نیز سخن می سازد.

·        سخن اما چیست؟
1
·        سخن فرم متناسب با فکر است.
·        اندیشه فقط در فرم سخن (کلام) وجود دارد.
·        فردوسی در قاموس سیاوش، حکیم خردمند سخن ساز است.
·        فردوسی اندیشه را مادیت و عینیت می بخشد، اندیشه را زره مادی می پوشاند تا بتواند سینه به سینه، دهن به دهن، نسل به نسل منتقل شود.

2

·        میان مفهوم و واژه، میان حکم و جمله (سخن)، میان اندیشه و سخن رابطه دیالک تیکی محتوا و فرم برقرار می شود.
·        سخن قالب و فرمی است که با اندیشه، با مفاهیم به هم پیوسته، با جمله (سخن) پر می شود.

3

·        میان مفهوم و واژه، میان حکم و سخن رابطه دیالک تیکی روح و ماده بر قرار است.
·        مفهوم و حکم (که از مجموعه مفاهیم به هم پیوسته تشکیل می یابد) پدیده های روحی اند و فقط در عالم روح، یعنی در کله انسان ها وجود دارند.
·        واژه و جمله (سخن) فرم مادیت یافته مفهوم و حکم است.

4


·        درست به همین دلیل است که در انجیل می خوانیم:
·        «نخست کلمه بود و کلمه خدا بود و خدا کلمه بود!»

·        منظور انجیل از «کلمه»، روح (لوگوس) است.
·        کلمه، به عبارت دقیقتر، روح مادی و محسوس و ملموس گشته است:
·        خدا به مثابه روح در هیئت عیسی مسیح به مثابه جسم مرئی و ملموس و محسوس می شود، مادیت می یابد، تجسم (جسمیت) می یابد.
·        کلمه روح مادیت و عینیت یافته است.
·        روح نامرئی و ناملموس و نامحسوس با درآمدن به فرم واژه و سخن، مرئی و ملموس و محسوس شده است و وسیله انتقال روح (اندیشه) گشته است.

·        فردوسی در قاموس سیاوش، حکیم خردمند سخن ساز است.
·        فردوسی معمار روح جامعه است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر