۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (36)

عمر خیام
(427 ـ 510) (1048 ـ 1131)
تحلیلی از شین میم شین
تحلیل رباعی چهل و هفتم  
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        میخواری یعنی نامیرائی!
·        میخواری یعنی حاصل جوانی!
·        زندگانی یعنی خوش گذرانی به هنگام گل با باده و یاران سرمست از باده!

الف
می نوش که عمر جاودانی این است

·        در فلسفه اجتماعی خیام، می نوشی به معنی نامیرائی است.
·        نخست فرض را بر این بگذاریم که منظور خیام از مفهوم «می»، همان شراب و عرق و غیره باشد.

1

·        شراب قبل از همه، مغز و مخ بنی بشر را از کار می اندازد.
·        مغزی که ارگان قدر قدرت تفکر بنی بشر است.
·        مغزی که فرمانده همه ارگان های ریز و درشت ارگانیسم (اندام) است.
·        مغزی که بدون کردوکار مستمر و بسامان آن، ارگانیسم (اندام) به حال خود رها می شود و در معرض مخاطرات مختلف قرار می گیرد.
·        و میخواره در بدترین حالت به سکته مغزی دچار می شود که یا درجا جان به جان آفرین تسلیم می کند و یا به انسان واره ای «بی همه چیز» تنزل می یابد.
·        اگر منظور خیام از می همین باشد، می توان خیام را به خردستیزی، دروغگوئی، عوامفریبی و تخریب بی مهابای شعور مردم متهم کرد.

2

·        شراب و عرق و غیره اما علاوه بر مغز و مخ، قلب بنی بشر را بتدریج تخریب می کند.
·        میخواره در بدترین حالت دچار سکته قلبی می شود.
·        چنین انسانی یا قبل از موعد مقرر می میرد و یا به هزار مصیبت به زندگی سگی رقت بار و ترحم انگیزی در مزبله ها ادامه می دهد.
·        اگر منظور خیام از می واقعا همان باشد، باید او را به خصومت با همنوعان خود و به بی اعتنائی به تندرستی و بهزیستی آنها متهم کرد.

3

·        میخواری اما علاوه بر ارگان های اندام، روان و روح میخواره را بتدریج تخریب می کند.
·        به قول خواجه شیراز، «خانه خرد او را به آتش می کشد.»
·        میخواری، میخواره را آسوسیالیزه (لاابالی، لات و لومپن واره) می کند.
·        میخواری میخواره را نسبت به هنجارها و موازین اخلاقی همبود (و جامعه) بی اعتنا می سازد و رشته های اجتماعی پیوند او را با همنوعانش قطع می کند و به انزوا، اندوه، نومیدی، نیهلیسم (پوچی گرائی)،  تنهائی و بی کسی محکوم می سازد.

4
    

·     این اما به معنی انسانیت زدائی میخواره خواهد بود. 

·     چون انسان با همین پیوندهای نوعی و اجتماعی و در همین شبکه مناسبات اجتماعی، انسان به معنی واقعی کلمه است و نه در ورای آن.
·        از این رو می توان گفت که میخواری سوبژکت وارگی (فاعلیت، مؤثریت) انسان را از او سلب می کند و او را تا درجه اوبژکت (اشیاء) تنزل می دهد.
·        این به معنی تبدیل انسان اجتماعی، مسئول، وظیفه مند و مکلف به تفاله یک انسان (فروغ فرخزاد) خواهد بود.
·        این به معنی مسخ اشرف موجودات خواهد بود.
·        این به معنی استحاله انسان خرد ورز اندیشنده، سازنده و دگرگونساز به زباله خواهد بود.

ب
خود حاصلت از دور جوانی این است

·        خیام میخواری را تنها دستاورد بنی بشر از ایام شباب می داند.
·        در فلسفه اجتماعی خیام، خودداری از میخواری به معنی بی نصیبی از ایام جوانی است.
·        وقتی از کسی دلیلی تجربی و یا منطقی (عقلی ـ نظری) راجع به ادعایش نخواهند، براحتی می تواند هر گنجشک الکنی را رنگ زند و به عنوان بلبل خوش الحان بفروشد.
·        ملت فلک زده ایران، همیشه چوب همین هندوانه زیر بغل برخی ها گذاشتن خود را خورده است، کماکان می خورد و در آینده هم احتمالا خواهد خورد.

ت
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است

1

·        زندگی در قاموس خیام در خوشگذرانی به هنگام بهار با باده و یاران سرمست از باده خلاصه می شود.
·        نه دورنمای آتی در دیدرس است، نه دغدغه تغییر وضع اسفناک زندگی در دل دانشمند قوم و نه برنامه تحول بنیادی جامعه اسیر در چنگال خرافه و خریت در کله.

2

·        همه چیز خیام به مثابه روشنفکر جامعه، در نجات دم (لحظه) خلاصه می شود.
·        بدین طریق در فلسفه اجتماعی خیام، پیوند دیالک تیکی فرد با جامعه و همبود به آتش می خاکستر می شود.
·        فرد تنها، بیکس، بی پیوند، نومید و نیهلیست می ماند و جامعه ای رها شده به امید تصادف.
·        در این چنین جو ایدئولوژیکی ئی است که فئودالیسم هزار سال عمر می کند و تمامی نطفه های ترقی و پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی را نابود می سازد.

3

·        وقتی از وابستگی طبقاتی خیام به طبقات ارتجاعی واپسین سخن می رود، به همین دلایل است.
·        فقط و فقط نماینده چنین طبقات بی فردا و بی دورنمای تاریخی می تواند بی اعتنا به توسعه و تکامل فردی و اجتماعی همنوعان و همبود خود باشد و تیشه بر ریشه های نحیف خرد و روشنگری بکوبد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر