۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

سیری در گلستان سعدی (35)

 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت سوم
(گلستان با ب اول، ص 18 ـ 21) 
شین میم شین

·        ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی.
·        باری پدر به کراهت و استحقار در او نظر همی کرد.
·        پسر به فراست و استبصار، به جای آورد و گفت:
·        «ای پدر، کوتاه خردمند، به، که نادان بلند.
·        نه هرچه به قامت مهتر، به قیمت بهتر.
·        گوسفند نظیف است و فیل کثیف.
·        کوه طور کوچکترین کوه ها ست، ولی در نظر خدا ارزشمندترین کوه ها ست.

·        آن شنیدی که لاغری دانا
·        گفت باری به ابلهی فربه:

·        «اسب تازی وگر ضعیف بود
·        همچنان از طویله ای خر، به.»

·        پدر بخندید و ارکان دولت بپسندیدند و برادران برنجیدند.

·        تا مرد سخن نگفته باشد
·        عیب و هنرش نهفته باشد

·        هرپیسه گمان مبر نهالی
·        باشد که پلنگ خفته، باشد.

·        شنیدم که ملک را در آن قرب، دشمنی صعب روی نمود.
·        همین که دو لشکر روی در هم آوردند، اول کسی که به میدان اندر آمد، این پسر بود.
·        گفت :
·        «آن، نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من
·        آن، منم، گر در میان خاک و خون، بینی سری

·        کانک جنگ آرد،  به خون خویش بازی می کند
·        روز هیجا، هرکه بگریزد، به خون لشکری»

·        این بگفت و بر سپاه دشمن زد.
·        تنی چند مردان کاری را بیانداخت.
·        چون پیش پدر آمد، زمین خدمت ببوسید و گفت:
·        «ای که شخص منت ضعیف بود
·        تا درشتی هنر نپنداری

·        اسب لاغرمیان، بکار آید
·        روز میدان، نه گاو پرواری»

*****

·        پدر پس از دیدن شجاعت او در جنگ، او را «ولیعهد خویش کرد، برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند.
·        خواهر از غرفه بدید، دریچه بر هم زد، پسر در یافت، دست از طعام باز کشید و گفت:
·        «محال است، اگر هنرمندان بمیرند که بی هنران جای ایشان بگیرند.

·        کس نیاید به زیر سایه بوم 
·        ورهمای از جهان شود معدوم.»

*****

·        ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.

·        نیم نانی گر خورد مرد خدای
·        بذل درویشان کند نیم دگر

·        ملک اقلیمی بگیرد پادشاه،
·        همچنان در بند اقلیمی دگر.

پایان

تلاش در جهت تحلیل حکایت سوم

ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادرانش بلند و خوبروی.

·        سعدی با این حکم به توصیف کاراکتر اصلی حکایت می پردازد.
·        دیالک تیکی اندیشی شیخ شیراز از تک تک احکامش ـ خواه شعر و خواه نثر ـ نعره می کشد:

1

·        سعدی در این حکم، اولا دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک کوتاه ـ بلند و دیالک تیک حقیر ـ خوبروی بسط و تعمیم می دهد تا با استناد به تجربه زنده زندگی نشان دهد که در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن بود (ماهیت) است و نه نمود (پدیده)

2

·        سعدی ضمنا دیالک تیک کمیت و کیفیت را به شکل دیالک تیک کوتاه و حقیر و دیالک تیک بلند و خوبروی بسط و تعمیم می دهد تا با استناد به تجارب زنده زندگی اثبات کند که در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کیفیت است و نه کمیت.

3

·        سعدی ضمنا پیوند میان دیالک تیک نمود و بود با دیالک تیک کمیت و کیفیت را به خواننده آثار خود می آموزد:

الف
·        کمیت چیزها نمودین است.
·        قابل اندازه گیری و رؤیت است.
·        قد کوتاه و بلند را می توان هم دید و تشخیص داد و هم می توان اندازه گرفت و اثبات کرد.

ب
·        کیفیت چیزها اما ماهوی اند.
·        قابل اندازه گیری و رؤیت نیستند.
·        حقارت و خوبروئی  (اخلاق خوش) را نه می توان با چشم تن دید و نه می توان اندازه گرفت و اثبات کرد.

4

·        سعدی ضمنا نشان می دهد که کیفیت چیزها با ماهیت آنها در پیوند است.
·        همانطور که گفته شد، کیفیت چیزها درونی اند، ماهوی اند، خواص تعیین کننده و اصلی اند.
·        ماهیت چیزها هم به همین سان.
·        کیفیت و ماهیت همیشه دست در دست با هم می روند.

5
·        باورش دشوار است، ولی واقعیت دارد.
·        همه این نکات جزو آموزه های فلسفی و اسلوبی بسیار مهم کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم (مارکس و انگلس و لنین) اند.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت)، دیالک تیک کمیت و کیفیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر