شین میم شین
قامت کشیده ـ سرکش و
سوزان ـ
چون
آخرین برآمد کاهیده، شمع شب
سهراب ـ پر توان ـ
دارد سخن به
لب:
·
معنی تحت اللفظی:
·
شمع شب آخرین شعله بلندش را ـ سرکش و سوزان ـ بر افراخته و
سهراب توانمندانه به سخن ادامه می دهد.
·
واژه «کاهیده»، احتمالا به معنی کاهش یافته است و از واژه
های خود سیاوش باید باشد.
·
او در این بند شعر از پایان شب گزارش می دهد:
·
شب به شمعی تشبیه می شود که قبل از خاموشی نهائی و
قطعی، شعله بلند واپسینش را بسان پرچمی بر
می افرازد.
·
تشبیه شب به شمع شاید برای اولین بار صورت می گیرد و از
تخیل غنی سیاوش حکایت دارد، ولی نه فقط از تخیل ناب او، بلکه علاوه بر آن و قبل از
آن، از شناخت استه تیکی ـ تئوریکی (زیبائی شناسی ـ نظری) او نیز.
·
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
1
قامت کشیده ـ سرکش و
سوزان ـ
چون
آخرین برآمد کاهیده، شمع شب
·
بنظر ما سیاوش در این بند شعر تریاد (تثلیث) تز ـ آنتی تز ـ
سنتز هگلی را به شکل تریاد شب ـ شمع ـ روز بسط و تعمیم می دهد.
·
اگر اشتباه نکنیم، ژرژ پولیتسر ـ فیلسوف شهید پرولتاریا ـ
تریاد هگلی را به شکل تریاد تخم مرغ ـ نطفه در درون آن ـ جوجه بسط و تعمیم می دهد.
·
نطفه آنتی تز تخم مرغ به مثابه تز است.
·
میان نطفه و تخم مرغ رابطه دیالک تیکی تز و آنتی تز برقرار
است.
·
آندو در وحدت و «مبارزه» با هم اند.
·
نتیجه این «مبارزه»، نفی دیالک تیکی نطفه و تخم مرغ و تشکیل
جوجه است که سنتز نامیده می شود.
·
در پرتو این تریاد می توان به درک منظور سیاوش نایل آمد:
2
قامت کشیده ـ سرکش و
سوزان ـ
چون
آخرین برآمد کاهیده، شمع شب
·
در قاموس سیاوش، روز بسان نطفه در بطن شب در کار و پیکار است.
·
ستیز بی امان شمع بر ضد شب در طول شب، همان مبارزه آنتی تز
هگلی با تز است.
·
تز ـ بظاهر ـ قوی تر از آنتی تز است، بسان ظلمت قیرگون شب
که قوی تر از شعله شمع است.
·
اما علیرغم این قدر قدرتی نمودین شب و هیچ واره نمائی شمع،
غلبه نهائی با آنتی تز (شمع) است.
·
شمع با شعله بظاهر بی رمقش، دامن شب را وجب به وجب به آتش
می کشد و در این روند ستیز با شب و نفی نهائی شب، خود را نیز نفی می کند.
·
به زبان شعرای کلاسیک، خود را فدا می کند.
3
قامت کشیده ـ سرکش و سوزان ـ
چون
آخرین برآمد کاهیده، شمع شب
·
به همین دلیل است که واپسین شعله شمع، تیر خلاص بر شقیه شب
آتشگرفته است و در عین حال مرگ خود شمع شب ستیز نیز است.
·
آنتی تز در ستیز با تز، نه تنها تز را نفی دیالک تیکی می
کند، بلکه خود را نیز به مثابه آنتی تز (به مثابه نطفه در درون تخم مرغ و به مثابه
شمع در بطن شب) نفی می کند.
·
در اثر این نفی تز و آنتی تز، جوجه تولد می یابد که نه نطفه
است و نه تخم مرغ، که هم نطفه است و هم تخم مرغ.
·
در اثر نفی شب و شمع، روز تولد می یابد.
·
روز به مثابه سنتز ستیز آنتی تز با تز!
·
روز به مثابه نتیجه ستیز شمع با شب.
·
وقتی ما از تفکر دیالک تیکی ستایش انگیز سیاوش سخن می
رانیم، به همین دلیل است.
·
سیاوش با همه فرق دارد.
4
«انگار
تا که من برسیدم
وارونه شد جهان
ناراستی پدید
پیوندها
نهان
·
معنی تحت اللفظی:
·
انگار با رسیدن من، جهان وارونه شد و نتیجتا پیوندها محو شدند
و ناراستی آشکار گشت.
·
این تصور سهراب مجروح است:
·
سهراب فاجعه را ایراسیونالیزه می کند، یعنی با توسل به پندار
باطل توضیح می دهد:
·
او بر آن است که با رسیدنش جهان وارونه گشته و همین وارونگی
جهان سبب شده که عدم صداقت بر تخت نشیند و پیوندها کشف نگردد.
·
منظور سهراب از این گفتار چیست؟
·
سهراب منظور خود را در ادامه این بند شعر، بیشتر توضیح می
دهد:
5
پور
و پدر برابر هم تیغ می کشند
اما
پائی نه در میان
دستی نه
پیشگیر
·
معنی تحت اللفظی:
·
پدر و پسر بر ضد هم می جنگند و همه می بینند و ضمنا از همه
چیز خبر دارند.
·
اما نه کسی پائی جلو می گذارد که مانع این جنگ پدر با پسر شود
و نه کسی دستی به قصد پیشگیری از این فاجعه دراز می کند.
·
سهراب با این شیوه استدلال، دیالک تیک داخلی ـ خارجی را به شکل
دیالک تیک واره هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می دهد:
·
یعنی خود و پدر خود را به آب زمزم می شوید و تبرئه می کند و
همه تقصیرات را به گردن غیر می اندازد.
·
انگار خود و پدرش نه انسان های اندیشنده، بلکه اشیاء بی
شعورند، نه سوبژکت عمل، بلکه اوبژکت عمل اند، نه فاعل، بلکه مفعول اند.
6
·
ما این شیوه استدلال متافیزیکی را خارجی سازی می نامیم.
·
این شیوه استدلال سهراب ـ در بهترین حالت ـ به معنی وارونه
سازی دیالک تیک داخلی و خارجی است.
·
چون در دیالک تیک داخلی و خارجی همیشه نقش تعیین کننده از
آن داخلی است.
7
·
امروزه و چه بسا از دیرباز همین شیوه استدلال را هم سلطنت طلب ها با سرسختی و سماجت تمام بکار می
برند و هم سر تنت طلب ها.
·
بدین طریق سرنگونی سلطنت در ایران و روی کار آمدن عجوزه های
عهد عتیق، به گردن امریکا ـ یعنی نزدیک ترین تکیه گاه دربار ـ انداخته می شود، یعنی
به گردن قطب خارجی دیالک تیک داخلی ـ خارجی انداخته می شود و خود و طبقات ارتجاعی
و ضد انقلابی درونی، یعنی عامل داخلی به آب زمزم شسته می شود.
·
تراژدی سلطنت طلبیسم اما این است که کعبه ای جز کاخ سفید
نمی شناسد.
8
·
سرتنت طلب ها هم شکست سوسیالیسم واقعا موجود را به گردن
امپریالیسم می اندازند و گوربه چف و لاشخورهای همدست او را خائنین مزدور در آب نمک
خفته آن می دانند.
·
بدین طریق نقش مخرب قطب داخلی در دیالک تیک داخلی ـ خارجی به
باد فراموشی مطلق سپرده می شود.
·
و درست به دلیل همین وارونه سازی دیالک تیک داخلی ـ خارجی، چند و چون رهایش اجتماعی به معمائی
لاینحل بدل می شود و برای حضرات همان نقشی باقی می ماند که برای سگ های علاف کنار
جاده ها باقی مانده است:
·
ول گشتن و بر هر رهگذر سواره و پیاده پارس کردن.
9
یک
لب به مهربانی و پیوند باز، نه
از پشت سال ها
دوری و
انتظار
آن
دم که پا گرفته یکی شعله تا بدان
از ره رسیده را
با چشم دل ببینی و
بشناسی
در
پرده های مه نفسی کارساز، نه
·
معنی تحت اللفظی:
·
حتی لبی به مهربانی باز نشد تا به پیوند فی مابین اشاره
کند.
·
پس از سال ها دوری و انتظار ـ در لحظه ای که باید از راه
رسیده را در پرتو شعله ای به چشم دل ببینی و بشناسی ـ نفسی کارساز در پرده های مه
یافت نمی شود.
·
سهراب اکنون به جای انتقاد از خود و پدر خود، به جای انتقاد
از قطب داخلی، قطب خارجی را ناتورالیزه و ایراسیونالیزه می کند:
·
دست قوای موهومی توان بینش و شناخت را از پور و پدر سلب می
کند.
·
بدین طریق در قاموس سهراب، قطب خارجی در دیالک تیک داخلی ـ خارجی
به دو بخش تقسیم می شود:
الف
·
بخش اجتماعی و بشری در هیئت دشمنان
ب
·
بخش ماورای اجتماعی و طبیعی در هیئت قوای موهوم و
ایراسیونال.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر