تحلیلی از شین میم شین
·
دوش با من گفت ـ پنهان ـ کاردانی تیز هوش
·
و از شما پنهان نشاید داشت راز می فروش
·
گفت:
·
«آسان گیر بر خود کارها، کز روی طبع
·
سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش!»
·
و آنگهم در داد جامی، کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت:
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت:
·
« نوش!»
·
«با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
·
نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
·
تا نگردی آشنا ز این پرده رمزی نشنوی
·
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
·
گوش کن پند ای پسر و از بهر دنیا غم مخور
·
گفتمت چون در حدیثی، گر توانی داشت هوش
·
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
·
ز آنکه آن جا جمله اعضاء چشم باید بود و گوش
·
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
·
یا سخن دانسته گو، ای مرد عاقل، یا خموش»
·
ساقیا می ده که رندی های حافظ فهم کرد
·
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
پایان
ادامه تلاش در جهت تحلیل
غزل خواجه شیراز
و آنگهم
در داد جامی، کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت:
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت:
« نوش!»
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
می فروش رازدان کاردان و تیزهوش، پس از افشای راز خود، جامی
از شراب به دستم داد که از مشاهده روشنائی اش، زهره در فلک به رقص آمد و گفت:
·
«بنوش!»
·
ستاره زهره و یا ناهید در زبان فارسی کهن «بعدخت» نام داشته
که به معنی «دختر خدا» ست.
·
خواجه شیراز نیز به همین دلیل، زهره را تحت تأثیر رنگ باده
در جام به رقص در می آورد.
·
زهره خواهر زمین است، نزدیک ترین سیاره به زمین است و به
اندازه زمین است.
·
خواجه شیراز به احتمال قوی، زهره را انعکاس انتزاعی و
آسمانی ساقیان زیباروی خرابات و مجالس اشرافی تصور می کند.
·
ظاهرا ساقیان خرابات و مجالس اشرافی نیز پس از پر کردن جام
از شراب، با شیرینی خارق العاده خویش، خوردن «آن تلخ وش» را توصیه می کردند.
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت
زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
به سان جام، علیرغم داشتن دلی خونین، بخند!
·
بسان چنگ مباش که به زخمه ای به خروش در می آید.
1
با دل
خونین لب خندان بیاور همچو جام
·
خواجه شیراز در این مصراع غزل، دیالک تیک فرم و محتوا را به
شکل دیالک تیک درون و برون، ظاهر و باطن، لب خندان و دل خونین بسط و تعمیم می دهد
و بلافاصله وارونه می سازد، یعنی نقش تعیین کننده را از آن فرم (ظاهر، برون، لب
خندان) می داند.
·
خواننده و شنونده این غزل باید علیرغم داشتن دلی خونین،
بخندد و خوش باشد.
2
·
خواجه برای اثبات صحت این اندرز و رهنمودش، پندی دیگر از گنجینه می فروش رازدان
کاردان و تیزهوش تحویل خواننده و شنونده
غزل خویش می دهد:
·
سرمشق انسان ها باید جام باده باشد که دلی خونین دارد و لبی
خندان.
3
با دل
خونین لب خندان بیاور همچو جام
·
حافظ اینجا نیز دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک
جام و شراب بسط و تعمیم دهد و نقش تعیین کننده را از آن فرم (لب خندان) جا می زند.
·
یعنی دیالک تیک یاد شده را وارونه می کند.
·
چون در دیالک تیک فرم و محتوا تعیین کننده محتوا ست و نه
فرم.
·
پیش شرط داشتن لبی خندان، داشتن دلی شاد است.
·
با دلی خونین می توان تظاهر به لبخد کرد، ولی واقعا نمی
توان لبی خندان داشت.
4
·
حافظ در بهترین حالت، قیاس به نفس می کند و نمی داند که
داشتن دل خونین واقعا از چه قرار است.
·
کسی که دلی خونین و نتیجتا خاطری پریشان دارد، در جام شراب
به جای قهقه خنده، هق گریه استنباط و ادراک می کند.
·
شعور آدم ها همیشه انعکاس وجود آنها ست.
·
کسی که زمین زیر پایش لرزیده و دار و ندار جاندار و جامدش
زیر خروارها خاک مدفون شده، همه چیز محیط پیرامون خود را غمزده ادراک می کند و
اصولا نمی تواند لب خندان داشته باشد.
·
انسان ماشین نیست.
·
شادی مکانیکی وجود ندارد.
·
برون همیشه انعکاس درون است و نه برعکس.
·
محتوا تعیین کننده فرم است.
·
درون تعیین کننده برون است.
·
باطن تعیین کننده ظاهر است.
·
برای اینکه انسان موجودی اجتماعی است و تار و پود اندامش از
سلسله اعصاب تشکیل شده است.
نی گرت
زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
·
می فروش رازدان کاردان و تیزهوش برای اثبات صحت اندرز خود، بعد
از جام، به چنگ، چنگ می زند.
·
چنگ در قاموس او ضد دیالک تیکی جام است.
·
چنگ بر خلاف جام با دل خونین به جای لبخند به جوش و خروش در
می آید.
1
·
این واکنش طبیعی و قانونمند برای طبقه حاکمه و ایدئولوگ های
آن فاجعه است.
·
بزعم خواجه شیراز مبارزه طبقاتی در جامعه باید همیشه فقط از
بالا صورت گیرد و نه از پایین.
·
توده های مولد و زحمتکش باید با دلی خونین از اعضای طبقه
حاکمه انگل تقلید کنند که دلی شاد دارند و طبیعتا و منطقا لبی خندان.
2
·
در این بیت غزل خواجه شیراز، تئوری ارتجاعی تسلیم و رضای او
تبلیغ می شود.
·
تئوری ارتجاعی تسلیم و رضا یکی از تعیین کننده ترین تئوری
های اجتماعی سعدی و بویژه حافظ بوده است.
·
این تئوری تار و پود دیوان حافظ را تشکیل می دهد.
·
تریاک وارگی و قوه تخدیری خارق العاده غزلیات خواجه نیز در
همین سمتگیری اجتماعی ارتجاعی او ست.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر