۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

چاله ها و چالش ها (265)


در جستجوی “فردیت” گمشده در فلسفه کارل مارکس 
علی رها  
سرچشمه:
مجله هفته




میم حجری

«ستیزه دو برابرنهاده آزادی فردی و تعاون اجتماعی، در منظری عام، همواره درکانون تخاصمات دو قرن اخیر بوده است.» 
(علی رها)

·        این فقط ادعای دلبخواهی آقای علی رها ست.
·        هرگز از این خبرها نبوده است.
·        جامعه بشری از دو هزار سال قبل تا کنون، عرصه مبارزات طبقاتی میان برده و برده دار، رعیت و ارباب، پرولتاریا و بورژوازی بوده است و نه عرصه تخاصم آزادی فردی (؟) و تعاون اجتماعی

1

·        این پژوهش علی رهای عزیز پژوهشی بسیار نادرست، سست و معیوب است.
·        اسلوب و متد بررسی ایشان بدان می ماند که کسی پیچ گوشتی ئی بدست گیرد و بخواهد اوتومبیلش را سر و سامان دهد و به راه اندازد.

2

·        علی رهای عزیز نیز با در نظر داشتن تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز هگل دوئالیسم « تخاصم آزادی فردی و تعاون اجتماعی » را بدست گرفته اند تا ادعای بی بنیاد خود را مبنی بر فردیت کذائی گمشده در فلسفه مارکس اثبات کنند و به نتایج سر تا پا نادرست رسیده اند و می بایستی هم برسند.

3

·         «تخاصم کذائی آزادی فردی و تعاون اجتماعی » در هر جامعه ـ چه بورژوائی و چه سوسیالیستی ـ وجود داشته و دارد، ولی اولا نه بصورت دوئالیستی، بلکه در فرم دیالک تیکی اش.

4

·        ثانیا  «تخاصم کذائی آزادی فردی و تعاون اجتماعی » تضاد بنیادی و تعیین کننده ای نبوده است که بتوان در پرتو آن به دنبال چیزی گشت.

5

·        این تریاد هگلی (تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز) نیز شناخت افزار ارزشمندی است ولی اولا بسان پیچ گوشتی به تنهائی قادر به حلاجی مسائل نیست، بلکه کلیت شناخت افزارهای دیالک تیکی باید به خدمت گرفته شوند.
6

·        ثالثا مارکس و انگلس و لنین ـ به خون دل و درایت ستایش انگیز ـ برای بررسی مسائل جامعه بشری، ماتریالیسم تاریخی را با همه ساز و برگ های نظری و اسلوبی لازم توسعه داده اند که اگر کسی قصد کشف حقیقت عینی را داشته باشد، می تواند و باید آنها را بی کم و کاست به خدمت گیرد.

7

·        در هر صورت، پدیده ها و روندهای جامعه بشری باید با بررسی دیالک تیک بنیادی جامعه، یعنی دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی آغاز شود که بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (از حوزه ماتریالیسم دیالک تیکی) است و بعد به بررسی دیالک تیک زیربنا (همان مناسبات تولیدی) و روبنای ایدئولوژیکی بگذرد.
·        در این صورت در زیربنای جامعه (در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری) به دیالک تیک کار و سرمایه برخواهد خورد که از وحدت و مبارزه دو طبقه اصلی جامعه (پرولتاریا و بورژوازی) تشکیل یافته است.
·        اینجا تأثیر متقابل روبنا و زیربنا می تواند مورد بررسی قرار گیرد و فرم های خود ویژه تحولات در جوامع مختلف توضیح داده شود.
8

·        در پرتو دیالک تیک کار و سرمایه، یعنی با توجه به مبارزه طبقاتی میان دو طبقه اصلی جامعه سرمایه داری، می توان هم کمون پاریس را، هم انقلاب اکتبر را و هم دیگر انقلابات پرولتری مغلوب را بررسی کرد.

9

·        و گرنه با دوئالیسم فردیت و تعاون فقط می توان خود و خواننده را دچار سرگیجه کرد و به نتایج سوبژکتیف، دلبخواهی و تصادفی رسید.

10

·        در فلسفه مارکس و انگلس و لنین قطب دیالک تیکی گمشده ای وجود ندارد که کسی به دنبالش بگردد.
·        این شاگردان خوداندیش و خودمختار هگل به دیالک تیکیت خصلت همه چیزها و پدیده ها و روندها وقوف کامل و مستدل دارند.
·        این اقطاب گمشده در ذهن بعضی  از بندگان خدا شاید وجود داشته باشند و نه در فلسفه مارکس و انگلس و لنین.
با پوزش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر