میم حجری
زنکشی در سایه آمار ناقص: ۸۳ هزار قربانی در ۲۰۲۴ و واقعیتی که از ثبت رسمی هم تاریکتر است
بیش از ۱۰۰ هزار کشته در غزه تحقیقی جدید از سوی مؤسسه ماکس پلانک نشان میدهد که شمار قربانیان نسلکشی در غزه بسیار بیشتر از آن چیزی است که تا کنون به طور رسمی اعلام شده بود. بر اساس این پژوهش، بین ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۶ اکتبر ۲۰۲۵ دستکم ۱۰۰ هزار نفر در نتیجه عملیاتهای نظامی کشته شدهاند.
پژوهشگران میگویند این تعداد ممکن است حتی از ۱۲۵ هزار نفر نیز بیشتر باشد.بررسیهای پیشین نشان داده بودند که آمار رسمی وزارت بهداشت غزه ممکن است ۳۵ تا ۴۰ درصد کمتر از واقعیت باشد، چراکه در فهرست رسمی تنها نام قربانیانی ثبت میشود که هویتشان شناسایی شده است.
بر پایه این تحقیق، امید به زندگی در غزه طی دو سال گذشته بیش از ۳۰ سال کاهش یافته است. برای زنان، این عدد از ۷۷ به ۴۶ سال رسیده و برای مردان از ۷۴ به ۳۶ سال کاهش یافته است. ۲۷ درصد از کشته شدگان کودکان زیر ۱۵ سال بودهاند و ۲۴ درصد دیگر را زنان تشکیل دادهاند. به گفته پژوهشگران، این الگو با یافتههای سازمان ملل درباره نسلکشیهای گذشته مطابقت دارد.
این دنیا، یک روز بیشتر نیست،
همین یک روز است که همیشه تکرار میشود.
صبح آن را به ما میدهند و شب از ما پس میگیرند.
شیطان و خدا
ژان پل سارتر
اولا
دنیا = جامعه که جزئی از مکان است
روز و یا شب اما جزئی از زمان اند.
ثانیا
دنیا ویا جامعه
روندی است که سیر بالنده و توسعه یابنده و بهتر شونده دارد
پدران و مادران سارتر
روزی در غارها در جوار موش ها و مارها می زیستند
در حالیکه خود سارتر و همسرش
امروز در خانه ای گرم و در بستری نرم و دور از موش ها و مارها به سر می برند
این بدان معنی است
که
تکراری در بین ینست.
تحول و تغییر و تکامل در بین است.
بهتر هم همین است
آیا مردم مضحک نیستند.
آنان هرگز از آزادی داشته بهره نمیبرند، اما خواستار آزادی نداشتهاند؛
آنان آزادی اندیشه ندارند، اما خواستار آزادی بیاناند.
سورن کییِرکگارد
کیرکگارد
توان تفکر منسجم و منطقی بخور و نمیری را ندارد.
»آنان هرگز از آزادی داشته بهره نمیبرند»
«آنان آزادی اندیشه ندارند»
اگر خلایق آزادی اندیشه ندارند
چگونه می توانند از « از آزادی داشته بهره ببرند؟
ضمنا
آزادی بیان
فقط به معنی آزادی بیان اندیشه است
اگر خلایق آزادی اندیشه ندارند
بدان معنی است که از آزادی بیان اندیشه محروم اند.
کیلوها کوکائین در اتاق مهمانان خانواده روبیو، در حالی که سلاحها علیه ونزوئلا شلیک میشوند.
مکس بلومنتال، سردبیر The Grayzone، خاطرنشان کرد:
«مارکو روبیو هرگز به طور کامل ارتباط خانوادهاش با قاچاق مواد مخدر را توضیح نداده است.»
بلومنتال گزارش میدهد که اورلاندو سیسیلیا، برادرزن روبیو، یکی از بزرگترین قاچاقچیان کوکائین در جنوب فلوریدا بود که حدود ۱۵ میلیون دلار کوکائین جابجا میکرد و طبق شهادت دادگاه،
او «یک یا دو کیلو» کوکائین را در اتاق مهمانان خانهای که روبیو و والدینش در آن زندگی میکردند، نگهداری میکرد.
پلیس تحقیقات گفت که «تقریباً غیرممکن» است که کسی در آن خانه زندگی کند و متوجه این موضوع نشده باشد.
و چرا اینطور است؟
زیرا «تروریستهای واقعی مواد مخدر» کاخ سفید را اداره میکنند، نه ونزوئلا.
کمون پاریس همچنان چراغی برای دگرگونی رادیکال است
مارچلو موستو
مقدمه ناصر اصغری
کمون پاریس، همانند انقلاب اکتبر روسیه، صفحه ای روشن و الهامبخش در تاریخ مبارزه طبقه کارگر برای رهایی است. برای نسلی که امروز بار دیگر وارد میدان نبرد اجتماعی شده تا زندگی غیرقابل تحمل و مناسبات سلطه را به چالش بکشد، شناخت دقیق این تجربه های تاریخی ضرورتی انکارناپذیر است. آگاهی از دستاوردهای چنین جنبشهایی میتواند الهامبخش باشد و مطالعه ضعفها و شکستهایشان میتواند چراغ راه آینده شود.
در یکی دو ماه گذشته، برای خودم برنامه ای گذاشتم تا مجموعه ای از نوشته های روشنگر درباره بخشهایی از این تاریخ پر فراز و نشیب را در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار دهم. بخش اول این پروژه شامل ترجمه چند متن توضیح دهنده درباره تجربه انقلاب روسیه بود که با کمک اپلیکشنهای هوش مصنوعی تکمیل شد. اکنون قصد دارم بخش دوم این مجموعه را آغاز کنم و تعدادی مطلب دقیق، مستند و روشنگر درباره تجربه کمون پاریس را پیش روی علاقمندان این تاریخ قرار بدهم.
امید من این است که خواننده علاقمند با فیدبکها، نقدها و پیشنهادهای خود، به روانتر شدن این ترجمه ها و ویرایشها کمک کند و فضای گفتگو و یادگیری جمعی را پربارتر سازد. چنین مشارکتی میتواند کمک کند که مخاطبان دیگر نیز در خواندن و اندیشیدن درباره این تجربه های تاریخی، تامل بیشتری بکنند و در مسیر فهم عمیقتر گذشته و اکنون گام بردارند.
ناصر ا.
***
کمون پاریس همچنان چراغی برای دگرگونی رادیکال است
مارچلو موستو
بورژوازی فرانسه همیشه همه چیز را تصاحب کرده بود. از انقلاب سال ۱۷۸۹ به بعد، تنها آنها بودند که در دورههای رونق ثروتمند میشدند، در حالی که طبقه کارگر همواره بار بحرانها را به دوش میکشید. اما اعلام جمهوری سوم، افقهای تازهای گشود و فرصتی برای تغییر مسیر فراهم کرد. ناپلئون سوم که در نبرد سدان شکست خورده بود، در روز ۴ سپتامبر ۱۸۷۰ به دست پروسیها اسیر شد. در ژانویه بعدی، پس از یک محاصره چهار ماهه پاریس، اتو فون بیسمارک تسلیم فرانسه را پذیرفت و توانست در آتشبس بعدی شرایط سختی را تحمیل کند.
انتخابات ملی برگزار شد و آدولف تییر با پشتیبانی اکثریت بزرگی از سلطنتطلبان و اورلئانیستها در راس قدرت اجرایی قرار گرفت. اما در پایتخت که نارضایتی عمومی بیش از هر جای دیگر بود، نیروهای جمهوریخواه رادیکال و سوسیالیست همه کرسیها را به دست آوردند. چشمانداز تشکیل یک دولت راستگرا که بیعدالتیهای اجتماعی را بدون تغییر رها میکرد، هزینه جنگ را بر دوش طبقات پایین میانداخت و در پی خلع سلاح شهر بود، انقلابی تازه را در روز ۱۸ مارس برانگیخت. تییر و ارتشش چارهای جز عقبنشینی به ورسای نداشتند.
مبارزه و حکومت
برای تضمین مشروعیت دموکراتیک، شورشیان تصمیم گرفتند فورا انتخابات آزاد برگزار کنند. در روز ۲۶ مارس، اکثریت چشمگیری از مردم پاریس (۱۹۰٬۰۰۰ رأی در برابر ۴۰٬۰۰۰ رأی) به نامزدهایی رأی دادند که از شورش حمایت میکردند و هفتاد نفر از هشتاد و پنج نماینده منتخب، پشتیبانی خود را از انقلاب اعلام کردند. پانزده نماینده میانهرو از حزب شهرداران، گروهی که از روسای پیشین برخی مناطق تشکیل شده بود، بلافاصله استعفا دادند و در شورای کمون شرکت نکردند؛ اندکی بعد چهار رادیکال نیز به آنان پیوستند.
شصت و شش عضو باقیمانده که به دلیل پیوندهای سیاسی دوگانه همیشه به آسانی قابل تشخیص نبودند، طیفی گسترده از مواضع را نمایندگی میکردند. میان آنان حدود بیست جمهوریخواه نئوژاکوبینی (از جمله شارل دلکلوز و فلیکس پیا که هر دو شناختهشده بودند)، حدود دوازده تن از پیروان اوگوست بلانکی، هفده عضو انجمن بینالمللی کارگران (شامل هم هواداران مشارکتجوی پیر ژوزف پرودون و هم جمعگرایان (collectivists) مرتبط با کارل مارکس که غالبا با هم اختلاف داشتند) و چند مستقل حضور داشتند.
بیشتر رهبران کمون، کارگر یا نمایندگان شناختهشده طبقه کارگر بودند و چهارده نفر از آنان از گارد ملی میآمدند. در واقع، این کمیته مرکزی گارد ملی بود که قدرت را به دست کمون سپرد؛ اقدامی که پیشدرآمد سلسلهای طولانی از اختلافها و درگیریها میان این دو نهاد شد.
در روز ۲۸ مارس، شمار زیادی از شهروندان در اطراف هتل دوویل برای جشن تشکیل مجلس جدید گرد هم آمدند؛ مجلسی که از آن پس رسما نام کمون پاریس را بر خود گذاشت. کمون اگرچه بیش از ۷۲ روز دوام نیاورد، مهمترین رویداد سیاسی در تاریخ جنبش کارگری سده نوزدهم بود و امید را در میان جمعیتی که از ماهها رنج فرسوده شده بود دوباره زنده کرد. در محلههای مردمی، کمیتهها و گروههایی برای حمایت از کمون شکل گرفت و در گوشه و کنار کلانشهر، ابتکارهایی برای ابراز همبستگی و طرحریزی ساختن جهانی تازه آغاز شد. مونمارتر (Montmartre) لقب "دژ آزادی" گرفت.
یکی از فراگیرترین احساسها، میل به تقسیم و مشارکت با دیگران بود. مبارزانی چون لوئیز میشل روحیه از خودگذشتگی را به نمایش میگذاشتند؛ ویکتور هوگو درباره او نوشت که "آنچه را روحهای بزرگ و آزاد انجام میدهند، او نیز انجام داد. [...] او خردشدگان و سرکوبشدگان را سربلند کرد." اما جان کمون از رهبری فردی یا گروهی کوچک از چهرههای کاریزماتیک برنمیخاست؛ ویژگی اصلی آن بعد آشکارا جمعیاش بود. زنان و مردان داوطلبانه گرد هم میآمدند تا پروژه مشترک رهایی را دنبال کنند. خودحکومتی امری خیالپردازانه تلقی نمیشد. خودرهایی وظیفه اساسی به شمار میآمد.
تغییر در ساختار قدرت سیاسی
دو مورد از نخستین فرمانهای اضطراری برای مهار فقر گسترده، توقف پرداخت اجارهها بود (گفته میشد که "مالکیت باید سهم عادلانهای از فداکاریها را بپذیرد") و ممنوعیت فروش کالاهایی که در گروخانهها (Pawn Shops) کمتر از بیست فرانک ارزش داشتند. همچنین قرار بود ۹ کمیسیون همیار جایگزین وزارتخانههای جنگ، مالیه، امنیت عمومی، آموزش، ارزاق، کار و تجارت، روابط خارجی و خدمات عمومی شوند. اندکی بعد برای هر یک از این بخشها یک نماینده منصوب شد.
روز ١٩ آوریل، سه روز پس از برگزاری انتخابات دیگری برای پر کردن سی و یک کرسی که تقریبا بلافاصله خالی شده بودند، کمون "اعلامیهای خطاب به مردم فرانسه" تصویب کرد که در آن "تضمین مطلق آزادی فردی، آزادی عقیده و آزادی کار" و همچنین "دخالت دائمی شهروندان در امور کمونی" گنجانده شده بود. در این اعلامیه تأکید میشد که "تعارض میان پاریس و ورسای از راه سازشهای موهوم پایان نمییابد"؛ مردم حق و "وظیفه دارند بجنگند و پیروز شوند!"
اگرچه این متن که در واقع ترکیبی تا حدی مبهم بود برای پرهیز از تنش میان گرایشهای سیاسی گوناگون، مهمتر از آن اقدامات عملیای بود که کموناردها برای دگرگونی کامل قدرت سیاسی انجام دادند. مجموعهای از اصلاحات نه فقط شیوهها بلکه خود ماهیت اداره سیاسی را نشانه میرفت.
کمون امکان برکناری نمایندگان منتخب و کنترل بر عملکرد آنان از طریق مأموریتهای الزامآور را فراهم کرد (اگرچه این اقدام به هیچوجه برای حل مسأله پیچیده نمایندگی سیاسی کافی نبود). مناصب قضایی و دیگر مناصب عمومی که آنها نیز زیر نظارت دائمی و امکان برکناری قرار داشتند، قرار نبود مانند گذشته خودسرانه واگذار شوند بلکه باید از راه رقابت علنی یا انتخابات تعیین میشدند.
هدف روشن این بود که عرصه عمومی به قلمرو سیاستمداران حرفهای تبدیل نشود. تصمیمهای سیاسی نباید به گروههای کوچکی از کارگزاران سپرده شود بلکه باید توسط مردم اتخاذ شود. ارتشها و نیروهای انتظامی دیگر قرار نبود نهادهایی جدا از پیکر جامعه باشند. جدایی دولت از کلیسا نیز شرطی اساسی بود.
اما چشمانداز دگرگونی سیاسی فراتر میرفت. انتقال قدرت به دست مردم برای کاهش چشمگیر بوروکراسی ضرورت داشت. حوزه اجتماعی باید بر حوزه سیاسی پیشی میگرفت ـ چنانکه هنری دو سن سیمون پیشتر گفته بود ـ تا سیاست دیگر کارکرد تخصصی نباشد و به تدریج در فعالیت جامعه مدنی ادغام شود. بدین ترتیب، پیکر اجتماعی وظایفی را که به دولت سپرده شده بود دوباره به دست میگرفت.
سرنگونی نظام موجود سلطه طبقاتی کافی نبود؛ باید خود سلطه طبقاتی پایان مییافت. همه اینها میتوانست چشمانداز کمون از جمهوری را تحقق بخشد؛ جمهوریای برآمده از پیوند انجمنهایی آزاد و واقعا دموکراتیک که رهایی همه اجزای خود را پیش میبرند. از این راه، خودحکومتی تولیدکنندگان شکل میگرفت.
اولویت دادن به اصلاحات اجتماعی
کمون بر این باور بود که اصلاحات اجتماعی حتی مهمتر از تغییرات سیاسی است. این باور دلیل وجود کمون، معیار وفاداری آن به اصول پایهای و عنصر کلیدی متمایزکننده آن از انقلابهای پیشین در سالهای ١٧٨٩ و ١٨٤٨ بود. کمون بیش از یک اقدام سیاسی، مفاهیم روشن طبقاتی را به تصویب رساند.
مهلت بازپرداخت بدهیها سه سال تمدید شد، بدون بهره اضافی. تخلیه خانهها به دلیل عدم پرداخت اجاره به تعویق افتاد و فرمانی اجازه داد محلهای خالی برای کسانی که سرپناه نداشتند، تصرف شوند. برنامههایی برای کاهش روز کاری وجود داشت (از ۱۰ ساعت به ۸ ساعت پیشبینی شده برای آینده)، اعمال جریمههای ظالمانه بر کارگران صرفا به عنوان وسیله کاهش دستمزد ممنوع شد و حداقل دستمزد در سطحی شایسته تعیین گردید.
تا حد امکان تلاش شد تامین مواد غذایی افزایش یابد و قیمتها کاهش یابد. کار شبانه در نانواییها ممنوع شد و چند فروشگاه گوشت شهری افتتاح گردید. کمکهای اجتماعی مختلفی به گروههای ضعیف جامعه گسترش یافت - برای مثال، بانکهای غذایی برای زنان و کودکان رهاشده - و بحثهایی درباره پایان دادن به تبعیض میان کودکان مشروع و نامشروع انجام شد.
تمام کموناردها صادقانه معتقد بودند آموزش عاملی ضروری برای رهایی فردی و هر تغییر جدی اجتماعی و سیاسی است. حضور در مدرسه باید برای دختران و پسران رایگان و اجباری میشد و آموزشهای مذهبی جای خود را به آموزش سکولار بر اساس اصول عقلانی و علمی میداد. کمیتههای ویژه و صفحات مطبوعات استدلالهای محکمی برای سرمایهگذاری در آموزش دختران ارائه کردند. تا آموزش به یک "خدمت عمومی" واقعی تبدیل شود، باید فرصتهای برابر به "کودکان هر دو جنس" داده شود.
علاوه بر این، "تمایز بر اساس نژاد، ملیت، دین یا موقعیت اجتماعی" باید ممنوع میشد. ابتکارات عملی اولیه همراه با این پیشرفتهای نظری انجام شد و در بیش از یک منطقه، هزاران کودک کارگر برای نخستین بار وارد مدرسه شدند و مواد درسی را رایگان دریافت کردند.
کمون همچنین اقداماتی با ماهیت سوسیالیستی اتخاذ کرد. فرمان داد کارگاههایی که توسط کارفرمایان ترک شده بودند و با تضمین جبران خسارت در بازگشت آنان، باید به اتحادیههای تعاونی کارگران واگذار شوند. تئاترها و موزهها - برای همگان و رایگان - جمعی شدند و زیر مدیریت اتحادیه هنرمندان قرار گرفت که ریاست آن بر عهده نقاش و مبارز خستگیناپذیر گوستاو کوربه بود. حدود ۳۰۰ مجسمهساز، معمار، لیتوگراف و نقاش (از جمله ادوارد مانه) در این نهاد شرکت داشتند - نمونهای که در بنیانگذاری "اتحادیه هنرمندان" ادامه یافت و بازیگران و افراد دنیای اپرا را گرد هم آورد.
تمام این اقدامات و مقررات در فاصله تنها ۵۴ روز در شهری که هنوز از آثار جنگ فرانسه و پروس به لرزه افتاده بود، اجرا شد. کمون توانست کار خود را تنها بین ٢٩ مارس و ٢١ می انجام دهد، در میان مقاومت جانانه در برابر حملات ورسایها که نیازمند صرف نیروی انسانی و منابع مالی عظیم بود. از آنجا که کمون هیچ ابزار اجبار در اختیار نداشت، بسیاری از فرمانهایش در گستره وسیع شهر به طور یکسان اجرا نشد، اما انگیزه شگفتانگیز آن برای بازسازی جامعه را نشان داد و راه را برای تغییرات ممکن هموار کرد.
مبارزه جمعی و فمینیستی
کمون بسیار فراتر از اقداماتی بود که مجلس قانونگذاری آن تصویب میکرد. کمون حتی در پی بازنگری در فضای شهری بود. این بلندپروازی با تصمیم برای ویران کردن ستون واندوم، که بنایی وابسته به بربریت و نماد نکوهیده جنگ دانسته میشد، و نیز با سکولاریزه کردن برخی مکانهای مذهبی از طریق واگذاری آنها به استفاده عمومی، آشکار شد.
پایداری کمون تا آن اندازه مدیون مشارکت توده ای خارق العاده و روحیه نیرومند یاری رسانی متقابل بود. باشگاههای انقلابی که تقریبا در هر منطقه پدید آمدند، نقش مهمی ایفا کردند. دست کم ۲۸ باشگاه وجود داشت که یکی از گویاترین نمونه های بسیج خودجوش به شمار میرفتند.
این باشگاهها که هر شب باز بودند، این امکان را به شهروندان میدادند که پس از کار گرد هم آیند تا وضعیت اجتماعی و سیاسی را آزادانه بحث کنند، اقدامات نمایندگان خود را بررسی کنند و راه های بدیل برای حل مشکلات روزمره پیشنهاد دهند. آنها انجمنهایی افقی بودند که شکل گیری و بیان حاکمیت مردمی را تشویق میکردند و همچنین فضاهایی واقعی از همبستگی و برادری و خواهری میساختند، جایی که هر کس میتوانست هوای سرشار از رهایی بر سرنوشت خود را نفس بکشد.
این مسیر رهایی بخش جایی برای تبعیض ملی نداشت. شهروندی کمون شامل همه کسانی میشد که برای شکوفایی آن میکوشیدند و خارجیان از همان حقوق اجتماعی برخوردار بودند که فرانسویان. اصل برابری در نقش برجسته سه هزار تبعه خارجی فعال در کمون آشکار بود. له فراکل، عضو مجار اتحادیه بین المللی کارگران، نه تنها به شورای کمون انتخاب شد، بلکه به عنوان "وزیر" کار آن - یکی از سمتهای کلیدی کمون - نیز خدمت کرد. به همین ترتیب، له پولون یاروسواف دمبروفسکی و والری وروبلیفسکی ژنرالهایی برجسته در راس گارد ملی بودند.
زنان، هرچند هنوز حق رای نداشتند یا اجازه نشستن در شورای کمون را نداشتند، نقشی اساسی در نقد نظم اجتماعی ایفا کردند. در بسیاری موارد، هنجارهای جامعه بورژوایی را در هم شکستند و هویتی نو در برابر ارزشهای خانواده مردسالار برساختند و از حریم خصوصی خانه فراتر رفتند تا در عرصه عمومی حضور یابند.
اتحادیه زنان برای دفاع از پاریس و مراقبت از زخمیها، که شکلگیری آن تا حد زیادی مدیون فعالیت خستگی ناپذیر الیزابت دمیتریف، عضو برجسته انترناسیونال اول، بود، نقشی مرکزی در شناسایی میدانهای راهبردی نبرد اجتماعی داشت. زنان موفق شدند فاحشه خانه های دارای مجوز را تعطیل کنند، برابری میان آموزگاران زن و مرد را به دست آورند، شعار "دستمزد برابر برای کار برابر" را طرح کنند، خواستار حقوق برابر در ازدواج و به رسمیت شناختن اتحادیه های آزاد شوند و اتاقهای ویژه زنان را در اتحادیه های کارگری بنیان بگذارند.
وقتی اوضاع نظامی در میانه ماه می وخیم شد و نیروهای ورسای به دروازه های پاریس رسیدند، زنان اسلحه به دست گرفتند و گردانی ویژه خود تشکیل دادند. بسیاری از آنان در سنگرها جان دادند. تبلیغات بورژوایی وحشیانه ترین حملات را علیه آنها سامان داد، آنها را "له پتغولز" (آتش افروزان کمون) لقب داد و متهمشان کرد که در جریان نبردهای خیابانی شهر را به آتش کشیده اند.
تمرکز یا عدم تمرکز؟
دموکراسی اصیلی که کمونارها در پی برپایی آن بودند، طرحی بلندپروازانه و دشوار بود. حاکمیت مردمی نیازمند مشارکت بیشترین تعداد ممکن از شهروندان بود. از اواخر ماه مارس، پاریس شاهد رشد قارچگونه کمیسیونهای مرکزی، زیرکمیتههای محلی، باشگاههای انقلابی و گردانهای سربازان بود که در کنار دوگانگی پیچیده موجود، یعنی شورای کمون و کمیته مرکزی گارد ملی، قرار گرفته بودند.
کمیته اخیر کنترل نظامی را حفظ کرده بود و اغلب همچون یک قدرت موازی واقعی در برابر شورا عمل میکرد. اگرچه مشارکت مستقیم مردم یک تضمین حیاتی برای دموکراسی محسوب میشد، اما تعدد نهادهای موجود روند تصمیمگیری را به شکلی ویژه دشوار میکرد و اجرای مصوبات را به کاری پرپیچوخم تبدیل میکرد.
مسئله رابطه میان قدرت مرکزی و نهادهای محلی موجب بهوجود آمدن موقعیتهای آشفته و گاه فلجکننده فراوانی شد. این تعادل شکننده زمانی کاملا فروپاشید که ژول میو، در برابر شرایط اضطراری جنگ، بیانضباطی درون گارد ملی و ناکارآمدی فزاینده حکومت، پیشنهاد تشکیل یک کمیته پنجنفره امنیت عمومی را مطرح کرد؛ کمیتهای که بر اساس الگوی دیکتاتوری ماکسیمیلیان روبسپیر در سال ۱۷۹۳ طراحی شده بود.
این اقدام در روز اول ماه مه، با رأی موافق ۴۵ در برابر ۲۳ نفر تصویب شد. این تصمیم به خطایی فاجعهبار تبدیل شد که آغاز پایان آزمایش سیاسی نوآورانه کمون را رقم زد و آن را به دو بلوک متضاد تقسیم کرد.
بلوک نخست که از نئوژاکوبنها و بلانکیستها تشکیل شده بود، به تمرکز قدرت گرایش داشت و در نهایت، به برتری بعد سیاسی بر بعد اجتماعی باور پیدا کرد. بلوک دوم که شامل اکثریت اعضای انجمن بینالمللی کارگران بود، حوزه اجتماعی را مهمتر از حوزه سیاسی میدانست. آنها معتقد بودند که جدایی قوای حکومت ضروری است و پافشاری میکردند که جمهوری هرگز نباید آزادیهای سیاسی را زیر سؤال ببرد.
این بلوک دوم، که هماهنگی آن برعهده اوژن وارلن خستگیناپذیر بود، این چرخش اقتدارگرایانه را به تندی رد کرد و در انتخابات کمیته امنیت عمومی شرکت نکرد. از نظر آنها، تمرکز قدرت در دست شمار اندکی از افراد، آشکارا با اصول بنیادین کمون در تضاد بود، زیرا نمایندگان منتخب صاحب حاکمیت نبودند ــ حاکمیت از آن مردم بود ــ و هیچ حقی برای واگذاری آن به یک نهاد مشخص نداشتند.
در روز ۲۱ ماه مه، هنگامی که اقلیت دوباره در نشست شورای کمون شرکت کرد، تلاش تازهای برای ایجاد وحدت در صفوف آن صورت گرفت. اما دیگر دیر شده بود.
کمون به مثابه مترادف انقلاب
کمون پاریس با خشونتی ویرانگر به دست ارتش ورسای سرکوب شد. در "هفته خونین" میان روزهای ۲۱ تا ۲۸ ماه مه، در مجموع میان ۱۷۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ شهروند قتل عام شدند. آخرین درگیریها در کنار دیوارهای گورستان پرلاشز روی داد. آرتور رمبو جوان، پایتخت فرانسه را "شهری اندوهگین و تقریبا مرده" توصیف کرد. این خونینترین کشتار در تاریخ فرانسه بود.
تنها ۶۰۰۰ نفر توانستند به تبعید در انگلستان، بلژیک و سوئیس بگریزند. شمار زندانیان گرفته شده ۴۳۵۲۲ نفر بود. صد نفر آنان پس از محاکمههای فوری در دادگاههای نظامی به اعدام محکوم شدند و ۱۳۵۰۰ نفر دیگر روانه زندان یا کار اجباری شدند یا به مناطقی دوردست، مانند کالدونیای جدید، تبعید گشتند. برخی از کسانی که به آنجا فرستاده شدند، با رهبران الجزایری قیام ضد استعماری مکرانی که همزمان با کمون آغاز شده و همانند آن در خون غرق شده بود، ابراز همبستگی کردند و سرنوشتی مشترک با آنان یافتند.
شبح کمون، سرکوب ضدسوسیالیستی در سراسر اروپا را تشدید کرد. مطبوعات محافظهکار و لیبرال، بدون اشاره به خشونت بیسابقه دولت تیر، کموناردها را به ارتکاب بدترین جنایتها متهم کردند و از بازگشت "نظم طبیعی" و قانونی بودن بورژوایی با آسودگی خاطر سخن گفتند و از پیروزی "تمدن" بر بینظمی ابراز خرسندی کردند.
آنان که جرأت کرده بودند اقتدار حاکمان را به چالش بکشند و به امتیازات طبقه حاکم حمله کنند، با مجازاتی عبرتآموز روبرو شدند. زنان بار دیگر همچون موجوداتی فروتر تلقی شدند و کارگرانی با دستان چرک و پینهبسته، که با جسارت ادعای حکومت کرده بودند، به جایگاههایی رانده شدند که در نظر بورژوازی برای آنان مناسبتر بود.
با این حال، خیزش پاریس به مبارزات کارگری نیرو بخشید و آنان را به سمت مسیرهایی رادیکالتر سوق داد. فردای شکست کمون، اوژن پوتیه سرودی را نوشت که قرار بود مشهورترین سرود جنبش کارگری شود: "بیایید گرد هم آییم و فردا / انترناسیونال / نژاد انسان را خواهد ساخت!" پاریس نشان داده بود که هدف باید ساختن جامعه ای باشد که بنیاداً با سرمایه داری متفاوت است. از آن پس، حتی اگر "زمان گیلاس" (به نقل از عنوان شعر مشهور کمونارد ژان-باپتیست کلِمان) هرگز برای قهرمانانش بازنگشت، کمون نمود ایده دگرگونی اجتماعی-سیاسی و تحقق عملی آن شد. کمون مترادف مفهوم انقلاب شد، همچون تجربه ای وجودی برای طبقه کارگر. کارل مارکس در "جنگ داخلی در فرانسه" نوشت که این "پیشتاز پرولتاریای مدرن" توانسته است "کارگران جهان را به فرانسه پیوند دهد."
کمون پاریس آگاهی کارگران و ادراک جمعی آنان را دگرگون کرد. پس از گذشت ۱۵۰ سال، پرچم سرخ آن همچنان در اهتزاز است و به ما یادآوری میکند که همیشه بدیلی ممکن است. زنده باد کمون!
نسلی که امروز بار دیگر وارد میدان نبرد اجتماعی شده تا زندگی غیرقابل تحمل و مناسبات سلطه را به چالش بکشد؟
توهم توانگر کند فرد را
به زیر اورد عقل خونسرد را
سخن از کدام نسل و کدام نبرد احتماعی است.
تا چشم کار می کند
پیشروی ارتجاع است و پس روی پرولتاریا.
پرولتاریا
شکست خورده است و در حال فرار از کلیه جبهه ها ست
کار به جایی کشیده است
که
ترامپ
خود را رهبر پرولتاریا جا می زند
در آلمان سابقا شرقی و در مناطق کارگری آلمان غربی نرود راین وستفالیا
احزاب نئوفاشیستی و فاشیستی خرمن حد اکثر آراء را درو می کنند و عنقریب روی کار خواهند امد
در فرانسه هم به نیروی مهمی مبدل شده اند
در ایتالیا حزب موسولینی حکومت می کند
در هلند هم روی کار است
مجارستان سابقا سوسیالیستی
زیر چکه فاشیست ها ست
مجارستان به مدینه فاضله فاشیست های جهان مبدل شده است.
چهارم آبان زادروز شاعرمعاصر
حسین پژمان بختیاری است
زاده ۴ابان ۱۲۷۹ تهران
درگذشت ۳آذر ۱۳۵۳ تهران
رسید پیری و افسانهی شباب گذشت
چنان گذشت که گویی مگر به خواب گذشت
بهای عهد جوانی شناختم روزی
که پیری آمد و نیرو شد و شباب گذشت
در انتخاب هدف آنقدر دقيق شدم
که عمر طی شد و دوران انتخاب گذشت
به جستجوی پل اندر کنار جو ماندم
ولیک عمر به دیوانگی ز آب گذشت
ز دیر جوشی طبع و ز زود رنجی دل
حیات من همه در عزلت و عذاب گذشت
درون حجب هنر پوش خود نهان گشتم
زضعف و هستی من جمله در حجاب گذشت
نباشدم خبر از سرگذشت خود گویی
دو روزه عمر سبک سیر من به خواب گذشت
زکاخها که برافراشتم به دست خيال
چه بود حاصل عمری که در خراب گذشت
حساب سود و زیان را چه حاصل است امروز
که ورشکستم و کار من از حساب گذشت
هوای خواندن افسانهی حیاتم نیست
چرا که فصل دلاویز این کتاب گذشت
حسین پژمان بختیاری
خیلی از خلایق
پیرتر و خرتر می شوند
و نه خردمندتر.
به همین دلیل به این روز می افتند و خیال می کنند
که
کودکی و جوانی تحفه نطنزند
و
پیری بخش به درد نخور زندگی است
ابن سینا، مشهور به Avicenna، در سال 980 میلادی در بخارا به دنیا آمد. او نه تنها طبیب و فیلسوفی برجسته بود، بلکه یک دانشمند چندوجهی بود: طب، ریاضیات، فزیک، نجوم، کیمیا و حتی موسیقی.
یکی از حقایق کمتر شناختهشده این است که ابن سینا در ۱۶ سالگی تمام کتابهای پزشکی آن زمان را مطالعه کرده بود و نسخهای از «القانون فی الطب» را نوشت که بیش از ۶۰۰ سال مرجع طبی جهان بود. او همچنین تجربههای روانشناسی و روشهای درمانی پیشرفتهای داشت که بسیاری از آنها هنوز امروزه کاربرد دارند.
ابن سینا نه فقط یک دانشمند، بلکه نمادی از کنجکاوی و پشتکار انسانی است؛ کسی که نشان داد ذهن انسان میتواند حتی فراتر از مرزهای زمان و مکان حرکت کند.
حقایق جالب و کمتر شناختهشده:
ابن سینا در ۱۶ سالگی طبیب شد.
او اولین کسی بود که مشخصات بیماریهای روانی و اثرات داروها را دقیق شرح داد.
علاوه بر طب، در نجوم و ریاضیات نیز نوآوریهای مهمی داشت.
کتاب او، «القانون فی الطب»، تا قرن ۱۷ در اروپا مرجع اصلی طب بود.
چرا امروز چنین شخصیتهایی کمتر داریم؟
در دنیای امروز، تمرکز بر تخصص محدود و مهارتهای لحظهای شده و کمتر فرصتی برای پژوهش و کشف چندرشتهای وجود دارد. سرعت زندگی، تمرکز کوتاهمدت، و کمبود حمایتهای فرهنگی و آموزشی، باعث شده کمتر ذهنهایی مثل ابن سینا ظهور کنند.
درس این است که محیط، فرهنگ و پشتکار همزمان لازمه شکلگیری نابغههای واقعی است.
در ۱۶ سالگی شروع به مطالعه کرد و طبیب هم شد؟
توهم توانگر کند فرد را
خبر کن طبیبان ولگرد را
فریدون مشیری
" پرندگان باغهای نور "
کتاب را که باز میکنی
دو بال یک پرنده را گشودهای
پرندهای که از زمین
تو را به شهرهای دور
تو را به باغهای نور میبرد.
ز هرکجا که بگذرد
به ارمغانی از خِرد
به خانهی تو روشنی میآورد.
گشوده باد بالهای مهر او
که جاودانه بَر فَراز میپَرد...
فریدون مشیری
از دفتر: آواز آن پرنده غمگین
فریدون مشیری
" پرندگان باغهای نور "
کتاب را که باز میکنی
دو بال یک پرنده را گشودهای
پرندهای که از زمین
تو را به شهرهای دور
تو را به باغهای نور میبرد.
ز هرکجا که بگذرد
به ارمغانی از خِرد
به خانهی تو روشنی میآورد.
گشوده باد بالهای مهر او
که جاودانه بَر فَراز میپَرد...
فریدون مشیری
از دفتر: آواز آن پرنده غمگین
مشیری
شاعر خوبی بوده است
شعرش عاری از عیب و ایراد است.
ولی متفکر خوبی نبوده است.
مثل جماعت ساده لوح و بیسواد بوده است.
کتاب انتزاعی وجود ندارد تا خواننده را به شهر نور ببرد
ای بسا کتاب ها که خواننده را به شهر کور و گور می برند.
کسروی
به همین دلیل
هر هفته از تلی از کتب خرافی
آتش بزرگی بر پا می داشت
و
توسط ناشران و مشتریان همان کتب خرافی
اول به گلوله بسته شد
و
به امداد غیبی زنده ماند
تا بار دیگر در دادگاهی به ضرب دشنه ناشران و مشتریان همان کتب خرافی
خونین و مالین شود
مشیری
از پیر روزگار چیزی نمی اموزد و عقب مانده می میرد
که دور از ما باد.
حکومت شاهنشاهی وحکومت مذهبی حاکم هردو استبدادی و جایشان در گورستان تاریخ است ساعدی نویسنده ازادی و دشمن هر نوع استبداد بود
ناصر مصلحتی
حکومت
چه سلطنتی و چه جمهرویتی و چه ولایتی
یکی از چیزهای روبنایی جامعه بشری است
تعیین کننده در دیالک تیک زیربنا و روبنا
زیربنا (حاکمیت طبقاتی) است.
به همین دلیل
ما با دو نوع حکومت سلطنتی قبل از انقلاب سفیذ و پس از آن
سر و کار داریم:
اولی
متحد روحانیت است و نماینده فئودالیسم است
دومی
مخالف روحانیت است و نماینده سرمایه داری است
ولایت هم به همین سان.
جمهوری اسلامی
تداوم و تعمیق انقلاب سفید و اعظای خصلت ملی (ضد امپریالیستی و استقلال طلبی) بدان است.
انقلاب سفید + انقلاب اسلامی = انقلاب دموکراتیک (ضد فئودالی) و ملی (استقلال طلبی)
انقلاب دموکراتیک و ملی
برنامه حزب توده خفته در خون بوده است
جلادان جزب توده (شاه وشیخ) = مجریان مجبور برنامه حزب توده
با ياد توكل اسديان این جان شیفته و شجاع كه جز آزادي، رفاه و بهروزی مردمش هيچ نخواست.
ياد اين سرو آزاده هميشه با ما خواهد بود .
“در شب”
فردا تمام را سخن از او بود. ــ
گفتند:
«ــ بر زمینهی تاریکِ آسمان
تنها
سیاهی شنلش نقش بسته است،
و تا زمانِ درازی
جز جِنْگ جِنْگِ لُختِ رکابش بر آهنِ سَگَکِ تَنگِ اسب
و تیک و تاکِ رو به افولِ سُمَش به سنگ
نشنیده گوشِ شبْبیداران
آوازی.»
تنها، یکی دو تنی گفتند:
«ــ از هیبتِ سکوتِ بهناهنگام در شگفت،
از پشتِ قابِ پنجره در کوچه دیدهیم،
انبوهِ ظلمتی متفکر را
که میگذشته است
و اسبِ خستهیی را از دنبال
میکشیده است
و سگها
احساسِ رازناکِ حضوری غریب را
تا دیرگاه در شبِ پاییزی
لاییدهاند؛
زیرا چنان سکوتِ شگرفی با او بر دشت نقش بستهست
کآوازِ رویِشِ نگرانِ جوانهها بر توسههای آن سویِ تالاب
چون غریو
در گوشها نشستهست!»
“احمد شاملو”
مراسم تشییع جنازه هيثم علی طباطبایی، فرمانده حزبالله که دیروز توسط اسرائیل ترور شد، در حومه جنوبی بیروت در حال برگزاری است
هیثم طباطبایی وصیت کرده بود، کنار شهید طلال الصغیر که در سال ۱۹۸۷ شهید شده، به خاک سپرده شود... امروز وصیت او اجرا میشود
حداقل ۳ تا ۴ پهپاد اسرائیلی بر فراز بیروت در حال گشت زنی هستند
تراژدی اوکراین را نقض استقلال رقم زد
مذاکرات پنهان روسیه و آمریکا به طرحی 28 ماده ای تبدیل شده است که اوکراینی ها آن را تسلیم شدن توصیف می کنند و زلنسکی می گوید که اوکراین بر سر دو راهی انتخاب «حاکمیت ملی و کرامت» و از «دست دادن دوستی آمریکا» قرار گرفته است.
ولی حقیقت را نمی گوید و آن اینکه، اوکراین زمانی «حاکمیت ملی و کرامت» خود را از دست داد که آمریکا با کمک «نهادهای غیر دولتی» با بودجه سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اروپا و..ایجاد شده بودند و نئو نازی ها در سال 2014 در اوکراین دست به کودتا زد. اینگونه رئیس جمهور منتخب برای حفظ جان خود و خانواده اش مجبور به فرار شد.
در نتیجه، دولت حاصل کودتا، با تغییر قانون اساسی که بنا بر آن، اوکراین، کشوری بیطرف می بود، یکسره خود ر ا در اختیار غرب گذاشت. پی آمد آن این شد که دولت اوکراین که حال تحت نفوذ شدید فاشیستهای ناسیونالیست اوکراینی در آمده بود، به خاکریز اول جبهه ضد روسیه تبدیل شد.
اینگونه دولت جدید، به سرعت شروع جنوساید فرهنگی بر ضد زبان و فرهنگ روسی که 100 درصد اوکراینی ها به آن سخن می گفتند و زبان مادری 30 درصد مردم اوکراین بود کرد. در نتیجه زبان روسی غیر قانونی و از رسمیت افتاد. اینها کافی نبود حتی به سراغ آثار بزرگان ادبی جهان همچون تولستوی و داستایوسکی رفته و کتابهای آنها به «کتب مضره» خواندند و "پاکسازی" شدند و حتی موسیقی روسی و سمفونی های چایکوفسکی و... نیز غیر قانونی اعلام شد. باز اینها کافی نبود، و بیش از 10 هزار کلیسای ارتودوکس، که دین اکثر مردم اوکراین می باشد تعطیل شد.
نتیجه این سیاستها، جنگ داخلی بود و حمله روسیه به اوکراین با نقض قوانین بین الملل. زلنسکی هم با این باور که زمانی که از حمایت صد در صد آمریکا بر خوردار است و...و محال ممکن است که در جنگ شکست بخورد، با خواست آمریکا، مذاکرات صلح استانبول را که به مرحله نهایی رسیده بود بهم زد.
نتیجه آن را الان می بینیم که بعد از حدود دو میلیون نظامی کشته شده و میلیونها آواره و نابودی اکثر زیر ساختها، ترامپ می گوید که باید حدود 20 درصد سرزمین خود را به روسیه واگذار کند. ( البته علت اینکه موضع ترامپ عوض شده است، این است که فهمیده است که ارتش اوکراین در حال فروپاشی است و نمی خواهد مسئولیت شکست به گردن او بیافتد.) و...و.
اگر زلنسکی گوش به هشدار معروف کیسینجر:
«شاید دشمن آمریکا بودن خطرناک باشد، اما دوست آمریکا بودن کشنده است.»
داده بود کشورش را دچار چنین فاجعه غیر قابل تصوری نکرده بود.
البته به احتمال زیاد دو طرف، این طرح را نخواهند پذیرفت و روسیه بازی سیاسی خواهد کرد. چرا که اگر زلنسکی بپذیرد به معنی خودکشی سیاسی اوست و حتی ترور او. برای پوتین هم پذیرفتن این طرح، بسیار سخت است. چرا که بسیاری از فرماندهان ارتش و سیاستمداران ناسیونالیست که ارتش را در حال پیروزی کامل میبینند، به کمتر از گرفتن شهرهای روسی اودسا و خارکف رضایت نمی دهند.
در هر حال، درسی است برای ما، تا هر چه بیشتر به اهمیت استقلال در مبارزه پی ببریم و وابستگان را بشدت از خود طرد کنیم.
تحقیقی عمیق و طولانی را در این رابطه قبلا منتشر کرده ام.
محمود دلخواسته.
محمود علام، برگردان داود شمسایی
کمی پیش، یک آتشفشان خاموش که به مدت ۱۰،۰۰۰ سال غیرفعال بود، ناگهان در اتیوپی فوران کرد... و اثرات فوران آن به قارههای دیگر رسید!
داستان از ساعاتی پیش شروع شد، با صدای انفجار مهیبی که بیشتر شبیه بمبی بود که از زیر زمین میآمد... ناگهان، ساکنان روستای افدرا در منطقه عفار اتیوپی متوجه شدند که زمین زیر پایشان میلرزد، آسمان در اواسط روز تاریک میشود و سپس انفجاری رخ داد که با ابری غولپیکر از خاکستر همراه بود که با مقادیر وحشتناکی از گرد و غبار و خاکستر آتشفشانی به سمت بالا پرواز میکرد و به ارتفاع بیش از ۴۵۰۰۰ فوت میرسید!
ناگهان ساکنان ستونی از خاکستر را دیدند که مانند دود بمب به سمت بالا بلند میشد و هیچ کس نمیدانست چیست؛ تا اینکه ابر خاکستر آتشفشانی شروع به حرکت با بادها کرد و به یمن رسید، سپس وارد عمان و امارات شد و ظرف چند ساعت در مسیر هند و پاکستان قرار گرفت!
آتشفشانی که ناگهان فوران کرد (هایلی گوبی) یا (هایلی گوبی) نام دارد... به گفته زمین شناسان، بین 10 تا 12 هزار سال است که غیرفعال بوده است... منظور از دوران ماقبل تاریخ است...
و امروز، به طور خاص، در شرایط مرموز و غیرقابل درک فوران کرد. بلافاصله پس از فوران، گزارشهای رسانهای حاکی از آن بود که پروازهایی که از پاکستان به مقصد ابوظبی حرکت میکردند، مجبور به تغییر مسیر و بازگشت شدند. مقامات هواپیمایی در هند اعلام کردند که خاکستر وارد ایالتهای دهلی، جایپور و راجستان شده است و سلطاننشین عمان از طریق ماهواره، نظارت فوری بر آلودگی هوا را اعلام کرد. تصاویر بسیاری از کشورهای دیگر، اثرات خاکستر آتشفشانی را بر روی زمین نشان میدهد.
بدین ترتیب، ظرف چند ساعت، یک حادثه محلی در یک روستای دورافتاده اتیوپی به یک بحران زیستمحیطی فرامرزی تبدیل شد، بدون هیچ گونه هشدار قبلی یا هشدار زیستمحیطی از سوی اتیوپی!
اما اینجا سوال مهمی پیش می آید... چرا حالا؟ و چرا یک آتشفشان خفته و خوابیده که از عصر حجر خاموش بوده، ناگهان حالا و در این منطقه خاص بیدار می شود؟!
حالا وارد بخش علمی ماجرا میشویم که این موضوع را بسیار جدیتر از یک «فوران آتشفشانی گذرا» میکند... پس به جزئیات زیر خوب توجه کنید
اول از همه، باید بدانید که کشور اتیوپی از نظر جغرافیایی در بالای منطقهای به نام مثلث عفر قرار دارد... این منطقه یکی از خطرناکترین مناطق زمینشناسی روی کره زمین است که در آن ۳ صفحه تکتونیکی با یکدیگر تلاقی کرده و به هم میرسند: صفحه عربستان، صفحه نوبی و صفحه سومالی...
به گفته زمین شناسان، این ۳ صفحه تکتونیکی صدها سال است که از هم در حال شدن هستند، مانند کشیدن یک تکه پارچه با زور از سه جهت تا زمانی که ترک بخورد و پاره شود... دقیقاً به همین ترتیب، هر حرکت جزئی صفحات تکتونیکی در این منطقه باعث ترک خوردن و باز شدن پوسته زمین میشود... و به ماگما یا گدازه از درون زمین اجازه میدهد تا به بالای سطح زمین برسد...
به همین دلیل است که دانشمندان سالهاست میگویند وقتی این منطقه کاملاً از هم جدا شود، دریای سرخ درون آن گسترش مییابد و در نهایت به اقیانوس جدیدی تبدیل میشود که قاره آفریقا را به دو نیم تقسیم میکند... من چند سال پیش در یک مقاله علمی در مورد این موضوع صحبت کردم که در کامنت زیر میگذارم
نکته مهم این است که در طول دوره گذشته، با افزایش فشار بر پوسته زمین در منطقه به دلایل مختلف، از جمله سلسله زلزلههایی که مدتی است در اتیوپی رخ میدهد، و همچنین سد رنسانس که حدود ۶۴ میلیارد متر مکعب آب معادل دهها میلیارد تن را ذخیره میکند، علاوه بر دره ریفت شرق آفریقا که از نظر لرزهخیزی فعال است، باعث ایجاد فشار مستقیم در منطقهای میشوند که مستقیماً روی سنگهای آتشفشانی و شکافهای متعدد زمین قرار دارد.
همه این موارد احتمالاً باعث ایجاد مشکلات و تغییرات قابل توجهی در پوسته زمین در این منطقه شده است...
اگرچه از نظر علمی، قرار است هیچ رابطهای (تاکنون) توسط دانشمندان و زمینشناسان بین ساخت سد و فعالیت آتشفشانی کشف نشده باشد، اما رابطهای قوی و نزدیک بین ساخت سد و فعالیت لرزهای وجود دارد... و این موضوع در بسیاری از مراجع علمی اثبات و مستند شده است و دانشمندان آن را فعالیت لرزهای ناشی از سد (آر.آی.اس) مینامند...
بزرگترین نمونه از این نوع زلزله، زلزلهای است که در سال ۱۹۶۷ در هند به دلیل ساخت سد کوینا رخ داد و ۲۰۰ نفر را کشت که اکنون در منابع به عنوان بزرگترین زلزله ناشی از سد در تاریخ شناخته میشود...
🔹️ آیا میدانید سد کوینا هند چند متر مکعب آب ذخیره میکند؟
. ده و نیم میلیارد متر مکعب
و آیا میدانید سد رنسانس اتیوپی الان چقدر آب ذخیره میکند؟
شصت و چهار میلیارد متر مکعب، طبق آخرین آمار ماهواره ای
البته احتمال اینکه این وزن عظیم، پوسته زمین را در این منطقه تحت تأثیر قرار دهد، بسیار زیاد است، به خصوص که علم بشر هنوز اطلاعات بسیار کمی در مورد نحوه عملکرد صفحات تکتونیکی دارد، به خصوص در منطقه ای لرزه خیز و زلزله خیز مانند این منطقه!
⚪️ همچنین برخی نظرات علمی وجود دارد که میگویند آتشفشان فعال ارتا آله در منطقه آفار، واقع در ۱۵ کیلومتری آتشفشان در حال فوران هایله گبی، سالها مقادیر زیادی گدازه را به دریاچههای عظیم زیرزمینی نشت میداد. با گذشت زمان، با افزایش فشار بر پوسته زمین، ترکها گستردهتر شدند و ماگما به دنبال نقطه ضعف دیگری برای فرار گشت و در آتشفشان هایله گبی راه خروجی پیدا کرد که باعث فوران آن شد...
اما در همه موارد، مشکل واقعی این است که کشوری که همه این اتفاقات در خاک آن رخ میدهد، در خواب عمیقی فرو رفته است!
اتیوپی که خود را «قدرت منطقهای» مینامد، سدهای غولپیکر میسازد بدون اینکه دادهها را با کسی به اشتراک بگذارد، درگیر درگیریهای پیچیده داخلی و خارجی است و سعی دارد نفوذ خود را در این قاره به قیمت آسیب رساندن به همسایگانش گسترش دهد، معلوم شده که هیچ سیستم هشدار آتشفشانی، هیچ شفافیتی، هیچ روش مدیریت بحرانی و حتی هیچ بیانیه آبرومندانهای در زمان وقوع حادثه ندارد!
مردم آنجا از طریق صدا و منظرهای که در آسمان میدیدند، میدانستند که آتشفشانی در کار است، نه از طریق دولت... و جهان جزئیات فوران را از طریق ماهوارههای اروپایی و فرانسوی دریافت کرد... نه از آدیس آبابا... و کشورهای اطراف آن - از یمن تا عمان، و از امارات تا هند - کسانی هستند که هزینه آن را میپردازند...
تصور کنید کشوری بر فراز شبکهای از آتشفشانهای فعال قرار دارد، حتی یک سیستم هشدار هم راهاندازی نکرده و فکر میکند اوضاعش خوب است... و علاوه بر آن، هفتههاست که بدون مشورت با مصر یا سودان، سد رنسانس را با خیال راحت پر و خالی میکنند و این باعث مشکلات متعددی برای کشورهای پاییندست میشود، که آخرین مورد آن سیلهایی است که در سودان رخ داد و اثرات آن به مصر رسید...
این طرز فکریه که باهاش سر و کار دارید...
طبق معمول تمام گزارشها و منابع علمی و زمینشناسی که در نوشتن این مقاله استفاده کردم را در کامنت اول میگذارم 👇 و اگر به این نکته رسیدهاید، فراموش نکنید که آن را به اشتراک بگذارید تا دیگران بدانند که اکنون در قلب آفریقا چه میگذرد و تأثیر آن بر کشورهای همسایه چیست..
ممنون محمود علام.
رنج و گنج (سعدی) و یا ریاضت و لذت (مارکس)
مفهو هایی اند.
مفهوم چیست؟
مفهوم
چیزی مجرد (انتزاعی) و سوبژکتیو (ذهنی) است
مثال:
زن یک مفهوم است
زن فقط در ذهن بشر وجود دارد
در خارج از ذهن بشر اعظم و عفت و نرگس و پروین و غیره مشخص و عینی وجود دارند
که از تجرید شان (یعنی از جدا کردن و برجسته کردن وجه مشترک شان) مفهوم زن تشکیل می یابد که وجود خارجی ندارد
یعنی
نمی توان زن را نشان داد
فقط میتوان زنان مشخص و مادی و عینی را مثلا اعظم و عفت و نرگس و پروین و غیره را نشان داد.
رنج و گنج ویا ریاضت و لذت هم مفهوم اند و مجرد اند و نتیجه تجریدند و فقط در ذهن بشر وجود دارند
در خارج از ذهن
کار و مزد، مطالعه و دانش، مبارزه و پیروزی، زحمت و استراحت ... وجود دارند
رنج فقط رنجش نیست
به همان سان که زن فقط اعظم نیست
گنج و رنج
مفاهیم مجرد ویا انتزاعی اند
که
نتایج تجرید هزاران چیز مشخص اند.
گنج در اثر رنج
انواع مختلف دارد.
درس گیری از رنج هم چیزی جز گنج نیست.
پدران برده و رعیت ما
رنج فراوان کشیده اند.
گنج حاصل از رنج انان
زندگی مرفه وراحت کنونی ما ست.
از دیالک تیک گریزی و گزیری میسر نیست
احمد شاملو
«اين شعر، خطاب به پسرم كه در ان هنگام هشت ساله بود، در اعدام مبارزان سازمان نظامى عموماً و مرتضا كيوان خصوصاً نوشته شد. مرتضا نزديكترين دوست من بود.
انسانى والا با خلقياتى كم نظير و هوشمندي شكَفت انگيز.
قتل نابهنگامش هرگز براى من كهنه نشد و حتى اكنون كه اين سطور را مى نويسم (دوم مرداد ١٣٤٧) پس از ٣٥ سال هنوز غمش جنان در دلم تازه است كه انكار خبرش را دمى پيش شنيده ام.»
احمد شاملو، مجموعه اشعار،
نه به خاطرِ اقتاب نه به خاطرِ حماسه
به خاطرِ سايه ی بامٍ كوچكش
به خاطرِ ترانه يى
كوجكتر از دست هاى تو
نه به خاطرِ جنگل ها نه به خاطرِ دريا به خاطر يك برگ
به خاطرِ يك قطره
روشن تر از چشم هاى تو
نه به خاطرِ ديوارها - به خاطرِ يك چپر
نه به خاطرِ همه انسانها _ به خاطرِ نوزادِ دشمن اش شايد نه به خاطرِ دنيا - به خاطرِ خانه ی تو به خاطرِ يقين كوچكت
كه انسان دنيايى ست
به خاطرِ آرزوى يك لحظه من كه پيشِ تو باشم به خاطرِ دست هاى كوچكت در دست هاى بزرگ من ولب هاى بزرگ من بر گونه هاى بى گناهِ تو
به خاطرِ پرستويى در باد، هنگامى كه تو هلهله مى كنی به خاطرِ شبنمى بر برگ، هنگامى كه توخفته اى به خاطرِ يك لبخند
هنگامى كه مرا در كنارِ خود ببينى
به خاطرِ يك سرود
به خاطرِ يك قصه در سردترين شبها تاريك ترينِ شبها
به خاطرِ عروسك هاى تو، نه به خاطرِ انسان های بزرگ
به خاطرِ سنگ فرشى كه مرا به تو مى رساند، نه به خاطرِ شاهراه هاى دوردست
به خاطرِ ناودان، هنگامى كه مى بارد به خاطرِ كندوها وزنبورهاى كوچك
…
به خاطرِ تو
به خاطرِ هر چيز كوچك هر چيز پاک به خاك افتادند
به ياد آر
عموهايت را مى گويم
از مرتضی سخن مى گويم
مشخصه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم و آنارشیسم و نیهلیسم و صهیونیسم و آوانتوریسم چپ و راست
مرگ ستایی (کیش شهادت) است.
شاملو
شیفته مرگ است.
شاملو
از مرگ سرودی می سازد
پر طبل تر ز رعد.
شهید
برای شاملو
هر کی باشد
ستایش انگیز است
و
در خور مدیحه ای غزا ست.
خود شاملو بارها دست به انتحار ناموفق زده است
آیدا می گوید:
من همیشه وسوسه خودکشی داشته ام.
مشخصه مهمتر شاملو
ستایش سیری ناپذیر خویشتن خویش
به بهانه ستایش شهید است
انیجا
هم
نه کیوان
بلکه خود شاملو
زیر ذره بین ستایش قرار می گیرد
آندره موروا میگوید: جامعهای که اخلاقش سست و تربیتش ناقص باشد؛
حتی ستمگرِ خود را میستاید و زورگو را تکریم میکند. بر استثمار چشم میپوشد، به دروغ خو میگیرد و عدالت را به فراموشی میسپارد. و دردناکتر آنکه، تا زمانی که آن اقلیتِ آگاه (که متوجه اینهاست) سکوت کنند، نظمِ فاسد ریشه میدواند؛ و در حالی که همگان به دنبال منافع خویشاند، شرارت در سکوت رشد میکند.
قسم به قبر قمر بنی امیه
که
آندره موروا
معنی اخلاق را نمیداند.
به همین دلیل
اخلاق
را به سست و محکم
طبقه بندی میک ند و آبرو می برد
اخلاق چیست؟
معیار بزرگی ترامپ
میزان دلار است
و
نه
میزان مغز
اسکندر
فقط غر زدن بلد است
مشد علی جابری.
ایران
یکشبه ره صد ساله رفته است.
دیگر مایحتاجش را هم اندک اندک تولید خواهد کرد.
فعلا تدارک مدافعه از کشور را در سر دارد
یک سر دارد و هزار سودا
بهانه دیگری برای دوشیدن امریکا توسط صهیونیستهای اسرائیلی
.قرارداد جدید وزارت دفاع اسرائیل با رافائل برای تولید گنبد آهنین
وزارت دفاع اسرائیل اعلام کرد قرارداد چند میلیارد دلاری با رافائل برای گسترش تولید سامانه دفاع هوایی گنبد آهنین امضا کرده است. این توافق توسط امیر بارام، مدیر کل وزارتخانه، پس از مذاکرات گسترده بین دو طرف نهایی شد.
طبق این قرارداد، رافائل موظف است تعداد قابل توجهی موشک رهگیر گنبد آهنین را به ارتش اسرائیل تحویل دهد. تأمین مالی این قرارداد از بسته کمک ۸.۷ میلیارد دلاری آمریکا به اسرائیل تأمین میشود که در آوریل ۲۰۲۴ توسط کنگره آمریکا تصویب شده است و از این مبلغ ۵.۲ میلیارد دلار به طور خاص برای تقویت سامانههای دفاع هوایی اسرائیل اختصاص یافته است.
ارش
ميگويند :
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺩش را ﺑﻪ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﯼ برساند
ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ در آن جلسه
ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻠﺘﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﻓﺎﻉ كند
ﺩﯾﺮ به ايستگاه راه آهن رسيد
ﻭ ﻗﻄﺎﺭ شروع به ﺣﺮﮐﺖ کرده ﺑﻮﺩ
گاندى ﻣﺠﺒﻮﺭشد
كه به ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺪﻭد
و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ رسيد
ﻭلى هنگام ﺳﻮﺍﺭ شدن
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﺶ از پایش در آمد
ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﯾﻞ افتاد
گاندى سريع ﻟﻨﮕﻪ ديگر كفش ﺭا
از پاي درآورده و به سمت
لنگه جا مانده پرتاب نمود
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ رسيد
و ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻠﺴﻪ شد
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ
ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ خنديدند
ﯾﮑﯽ از ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﻬﺎ گفت :
ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﻮ ؟
ﻧﮑﻨد قصد داريد ﺑﺎ ﭘﺎﯼﺑﺮﻫﻨﻪ
ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ملت خود دفاع کنی
ﮔﺎﻧﺪﯼ به آرامی ﮔﻔﺖ :
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺗﺎﺧﯿﺮ
ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ
ﺗﺎ خود را به اﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮسانم
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻣد
ﻭ ﻣﻦ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﺍ
ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ
ﻟﻨﮕﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﯼ
ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ
این چه طرز نگارشی است؟
اینمهه نقطه را برای چی ردیف کرده ای؟
ضمنا
انسانیت
این است که پا برهنه ای در جامعه نباشد
و
نه انداختن لنگه کفشی به امید پیدا شدن توسط پابرهنه ای
در کشور گاندی هنوز هم یک میلیارد نفر گشنه و تشنه و پابرهنه و برهنه و بی خانه و بی خانمانند
ﺁ
در ۲۴ ام ۲۴ سال ۱۹۵۹ شارل دوگل رهبر وقت فرانسه خواستار وحدت اروپا شد و گفت که وقت از اروپا سخن می گوييم هدف مان از اقيانوس اطلس تا کوه های اورال است و نمی توان روسيه را از نقشه اروپای متحد جدا ساخت و در غير اين صورت، اتحاد پايدار نخواهد ماند.
دوگل هم مثل شازده و مژده
بیسواد بوده است که از وحدت اروپا دم زده است.
شازده و مژده هم شعار می دهند:
تفاوت در اندیشه
وحدت در عمل
چنین چیزی محال است
پیش شرط وحدت عملی
تشکیل پیشایپش وحدت نظری است
و
پیش شرط وحدت نظری
تعلق به طبقه اجتماعی واحد است
تازه
تعلق طبقاتی به بورژوازی امپریالیستی
هم برای وحدت دول امپریالیستی کافی نیست.
دو جنگ جهانی بین دول امپریالیستی بوده است.
به لحاظ طبقاتی
فرقی بین فاشیسم المان و ژاپن و ایتالیا (متحدین) و امریکا و انگلیس و فرانسه (متفقین) نبوده است
همه از دم امپریالیستی بوده اند
فارن افرز: برکناری مادورو با زور بحران در ونزوئلا را تشدید کند
اپوزیسیون ونزوئلا و آمریکا اصرار دارند که نیکلاس مادورو، رئیس جمهور ونزوئلا ، در حال از دست دادن قدرت خود است و پیش بینی می کنند که او بزودی استعفا دهد یا توسط ارتشش سرنگون شود، اما به گفته مقاله ای در فارن افرز، این لزوما منجر به یک انتقال آرام به سوی دموکراسی در کشور نخواهد شد.
فیل گانسون، تحلیلگر، در مقاله خود در این مجله اشاره کرد که برخی از تحلیلگران هشدار داده اند که ونزوئلا در طول سال های گذشته شاهد اعتراضات گسترده ای بوده است که با سرکوب مواجه شده است، به این معنی که بازگرداندن حاکمیت قانون در آن پس از سقوط رژیم فعلی دشوار است.
نویسنده توضیح داد که ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا و برنده جایزه صلح نوبل، از فشارهای نظامی آمریکا بر مادورو حمایت می کند و معتقد است که سقوط او قریب الوقوع است، اما تاکید می کند که تهاجم کامل به ونزوئلا ضروری نیست.
ماچادو در سخنرانی هنگام دریافت جایزه گفت: «خواه با توافق یا بدون آن، مادورو خواهد رفت»
و افزود:
«مادورو این جنگ را آغاز کرد و (دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا) آن را به پایان خواهد رساند.»
همچنین مقامات ارشد در ونزوئلا از احتمال حملات هدفمند آمریکا با هواپیماهای بدون سرنشین یا موشک ها آگاه هستند.
به اسم چپ، برای راست
اگر فاجعه امیز نبود میشد به اینها که در متن ادعای مارکسیستی در ایران منتشر می شوند خندید!
لیلای لیلی
دکتر شهریاز زرشناس:
جنگ طلب کیست ؟
امریکا یا ایران؟
امریکا در طول ۷ دهه اخیر به ۶۰ کشور حمله نظامی کرده است
در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین کودتای خونین نظامی کرده است
بر سر مردم ژاپن درحالی که جنگ پایان یافته بود بخاطر زهرجشم گرفتن از دیگران بمب اتم پرتاب کرده که هنوز که هنوزه کودکان ژاپنی ناقص متولد میشوند
ویتنام را اشغال وویران کرد.نزدیک به ۴ میلیون انسان بیگناه را کشت
ایران در دو قرن اخیر به کدام کشور حمله نظامی کرده است؟
حالا بگید جنگ طلب وجنگ افروز در منطقه وجهان کیست؟
پرویز ثابتی، رئیس امنیت داخلی ساواک، در کتاب خاطرات خود، درباره روشنفکران و نویسندگان دوران پهلوی مینویسد. خاطراتی که اکثرا غیر واقعی و بیشتر بازتابندهی ذهن آشفته دستگاه سرکوب است. ثابتی از گلستان مینویسد و در انتها نبوغ او را میستاید. احمدرضا احمدی را نویسندهای بیخطر و بیآزار میخواند. تقریبا هر کس را که نقد میکند همچون بازجویی با انصاف در چند عبارت ضمنی او را ستایش هم میکند. به جز یک نفر: غلامحسین ساعدی. به او که میرسد دیوانه میشود: «غلامحسين ساعدی (گوهر مراد) بود كه فردی آنارشيست و بیبند و بار و بیپرنسيب بود. نوشتههای او پر از تنفيذ از اوضاع و در جهت بدبين كردن مردم و جوانان نسبت به رژيم بود.» ثابتی، ناخواسته، بهترین توصیفات را برای ساعدی به کار میبرد. غلامحسین ساعدی. استخوانی دردناک توی گلوی ادبیات ایران. نویسندهی ازکورهدررفتهای که یک پروانه در جوانی او را از خودکشی نجات میدهد تا شاهد روزگاران رنج باشد و سپس در آن اتاق یک متری توی پاریس بمیرد. یک چمدان مشکی توی دست پر از نامههای بیبرگشت به طاهره. یک مطب کوچک توی خیابان دلگشا با ویزیتهای رایگان. حمید نفیسی درباره او مینویسد که ساعدی، آوارهترین فیگور هنرمند تاریخ معاصر ایرانست، حتی آوارهتر از شهیدثالث. نویسندهای که همیشه در تبعید زندگی کرد. وقتی به فارسی مینوشت از فشار زبان مادری به گلویش گله میکرد و وقتی به فرانسه تبعید شد، از درد زبان فارسی توی استخوانهایش مینالید. از سرطان بزرگ.
در مصاحبهای در پاریس از او میپرسند چرا به زبان فرانسه نمینویسد. ساعدی یکباره از کوره در میرود و با عصبانیت فریاد میکشد که از چه حرف میزنی؟ من دیگر حتی حرف زدن را فراموش کردهام. نه زبان، نه زمین، نه خانه و نه حتی یک دیوار برای مردن. «دیگر چند ماه است که از کسی دیناری قرض نگرفتهام. شلوارم پارهپاره است. دگمههایم ریخته. لب به غذا نمیزنم. میخواهم پای دیواری بمیرم.» پاریس بزرگ، آن شهر رویایی نویسندگان مدرن، برایش چیزی نیست جز یک کارتپستال. «اینجا از دو چیز میترسم: خوابیدن و بیدار شدن.» او یک بیخواب ابدیست. همچون شخصیتهای آلن رنه، مسافری از دنیای مردگان. نویسندهی گورستان. «مرگِ آواره، مرگ هم نیست. مرگ آواره، آوارگی مرگ است.»
در جوانی عادت داشت که هر بار از زندان آزاد میشد به گورستان برود. از یک لامکان به لامکان دیگر. یکبار که میان گورها قدم میزند، مینشیند و خاک روی یک سنگ گور را پاک میکند. به گمانش که قبر مردهایست که زندگان فراموشش کرده باشند. خاک را کنار میزند. روی سنگ نوشته : «گوهر دختر مراد.» از آن پس حس میکند که به گوهرمراد تبدیل شده. احضار ارواح. جادوگری نوشتار. یک شبح در ادبیات فارسی. نویسندهای که تنها دلیل زنده ماندنش را اضطرار نوشتن میدانست. اضطرار زندان و تبعید.
یکی از دفعاتی که شکنجه میشود، دستش را با سیگار میسوزانند. همان دستی که با آن مینوشت. بیرون که میآید ناچار میشود با دست دیگرش بنویسد. درست همچون کافکا که با یک دست مینوشت و دست دیگرش را از هراس روی چشمانش میگذاشت. دستانی سبک، زخمی و همیشه لرزان. همان دستانی که شاملو روزی به قرض میگیرد تا شعری برای ساعدی بنویسد: « به نو کردن ماه/بر بام شدم.» آسمان همچنان ظلمات است و آن ماه نو هنوز بر بالای بام، درخشان...
حسام امیری
•••
به نوکردنِ ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه.
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پروازِ کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه
برنیامد...
احمد شاملو
این مقاله حسام امیری را ما تحلیل مارکسیستی خواهیم کرد
و
روی تحلیل های ثابتی کار خواهیم کرد.
ثابتی را نباید دستکم گرفت
بیژن نجدی
—————
به کلاغ گفتند حرف بزن. گفت قار
گفتند بخند. گفت قار
گفتند گریهای سر کن
گفت قار قار قار
و در قار کلاغ نبود هیچ.
کلاغ حنجره اش زخمدار آوازی است
که پرندگان نمیخوانند
کلاغ شناس نئی نجدی جان
خطا اینجا ست
کلاغ
توسعه یافته ترین عضو پرندگان و جانوران است
کلاغ دستکمی از میمون ندارد
و
شاید روزی آدم شود
آدم تر از آدم شود و بهتر از تو شعر بگوید.
قار فار کلاغان باید تحلیل زبان شناسانه شوند و می شوند.
توخالی نیستند.
قار قار کلاغان
مملو از حرف و هشدار و تحلیل و اخبارند
کلاغ پرنده ای اندیشنده و شناسنده و پیش بینی کننده و ابزارسازنده و ابزار سازی آموزنده و کلک زننده است
دهاقین ایران از دیرباز می دانند:
کلاغ به جوجه اش گفت:
اگر آدمی را دیدی که خم می شود
بدان که قصد برداشتن پاره سنگ و کشتن تورا دارد
و
فوری پر بکش.
جوجه کلاغ گفت:
شاید سنگ پاره را پیشاپیش در جیبش داشته باشد و نیازی به خم شدن نداشته باشد
کلاغ
جوجه اش را تحسین کرد و رهنمود خود را تصحیح کرد:
اگر آدمی را دیدی پر بکش
ارتش روسیه در تمام جبهه ها در حال پیشروی است.
رژیم دست نشانده زلنسکی انگلیسی است، ترامپ میخواهد بازی را از دست انگلیسی ها اروپایی ها بگیرد و بجای زلنسکی دولت دست نشانده خود را سرکار بیاورد.
و به همین علت به اف بی آی ماموریت داده شد که جریان «
ضد فساد مالی» که تمام دولت زلنسکی در آن دست دارد را بررسی کند.
هییت «ضد فساد مالی»هم اکنون در کی یف است. ترامپ می خواهد از طریق بررسی« فساد مالی» زلنسکی را برکنار کند.برکناری و یا دستگیری زلنسکی باعث افشای نام خیلی از اروپایی ها ، امریکایی زمان جوبایدن و حتی برخی از روس خواهد شد.زنده ماندن زلنسکی و اطرفیان او بضرر کسانی است که در فساد مالی شرکت داشتند.
روحیه سربازان اوکراینی شدیدا شکسته شده است، آنها از خود سوال میکنند که برای چه کسانی برادر کشی کردند، برای حفظ منافع دزدان؟
باید گفت که اروپا و انگلیس مخالف «طرح صلح» ترامپ هستند، و ترامپ هم اهداف خود را در رابطه با «طرح صلح» دارد.
حوادث اوکراین را دنبال میکنم، طی دو هفته آینده خیلی مسایل روشن خواهد شد.
این تحلیل درست نیست
اگرچه خاوی ذراتی از حقیقت است
تفاوت ترامپ با سران اروپا
این است که ترامپ نماینده نئوفاشیسم است و شعار نخبه ستیزی (establichment) بر لب دارد
ترامپ طرفدار جریانات نئوفاشیستی در اروپا (مری لوپن، آ اف دی و عربان و غیره) است.
مثل پوتین.
پوتین بهترین روابط را با نئوفاشیست های اروپا و امریکا دارد.
افسار اوکراین اما در دست امریکا ست
و
گرنه جنگ اصلا لازم نمی امد و مسئله با نشست مینسک حل و فصل می شد.
اروپا خواهان تداوم جنگ
فدا کردن خلق اوکراین و تضعیف نهایی روسیه است
ضمنا در صد تسلیج همه کشورهای اروپا و تولید وسیع تسلیحات و تدارک جنگ جهانی سوم است
چرچیل:
انتقاد در جامعه
شبیه درد در اندام است.
هر دو نشاندهنده ایراد در جامعه و اندامند.
ایراد این شعار ریاکارنه چرچیل
این است
که
او انتقاد را چیزی نامشخص (انتزاعی) و کلی نمودار می سازد.
در حالیکه
هر انتقادی
علمی و انقلابی نیست.
انتقاد می تواند ضمنا ضد علمی و ضد عقلی و عوامفریبانه و ارتجاعی و خرابکارانه باشد.
یعنی
عملا و عینا
به نیت عوامفریبی و خرپروری باشد.
مثل انتقاداتی که امروزه در رسانه های همگانی صورت می گیرند.
ما از اینهمه سایت و رسانه
حتی یک مورد نمی شناسیم که طرفدار حقیقت باشد.
چون تیز بنگری
همه تحمیق می کنند
اروپا کماکان از روسیه گاز و نقت می خرد
امپریالیسم المان
برنده اصلی از جنگ اوکراین است.
راین متال و دیگر کنسرن های تسلیحاتی المان
با دم شان گردو می شکنند
صحبت از رشد ۲۱۵ درصدی است
سهام راین متال
۶۵ ردصد رشد کرده اند
مرتس در صدد تبدیل المان به قدرتمندترین دولت نظامی اروپا ست
وزیر دفاع بر طبل جنگ می کوبد
اختلاف نظر در دولت آلمان بر سر مناسبات با روسیه
درحالیکه وزیر دفاع دولت آلمان، جنگ با روسیه را پیش بینی می کند و اروپائی ها را برای آمادگی چنین جنگی فرا میخواند، در دولت آن کشور زمزمه های دیگری جریان یافته است. نخست وزیر ایالت "زاکسن" این کشور با اشاره به ضربات اقتصادی ناشی از حمایت آلمان از جنگ اوکرائین خواستار بازگشت به خرید انرژی از روسیه شد. او که از حزب دموکرات مسیحی آلمان است اضافه کرد: ما باید تحریمها علیه روسیه را از منظر منافع اقتصادی خودمان، در نظر بگیریم. علاقه ما باید از سرگیری تامین انرژی از روسیه پس از آتشبس در اوکرائین باشد. روسیه باید دوباره به شریک تجاری طویل المدت آلمان تبدیل شود. آلمان باید روابط اقتصادی خود را با روسیه از سر بگیرد.
وزیر امور خارجه آلمان نیز، در یک مصاحبه گفت: سیاست انرژی آلمان منجر به صنعتزدایی میشود. ما با مزیت رقابتی خود «انرژی با قیمت پایین» خداحافظی کردهایم. منافع ما باید در از سرگیری تأمین انرژی از روسیه پس از آتشبس باشد. سیاست خصمانه “دیگر هرگز روسیه” اشتباه است.
-----------------
طبق آمار موسسه اقتصادی آلمان (IW)، ۴۱ فیصد از شرکتهای صنعتی آلمان قصد دارند در سال ۲۰۲۶ کارمندان خود را کاهش دهند.
گوشه هایی از کتاب «نبرد من»: توجیهی ناامیدانه برای کشتار جمعی در مواجهه با خشم جهانی به خاطر کشتار کودکان فلسطینی.
رئیس جمهور اسرائیل، ایزاک هرتزوگ، به یک ترفند تبلیغاتی کلاسیک متوسل شد: با تکان دادن یک نسخه عربی از کتاب «نبرد من»، ادعا کرد که آن را در «اتاق بازی کودکان» در غزه پیدا کردهاند و مفهوم این کار واضح است: غیرانسانی جلوه دادن کل یک جمعیت و توجیه نابودی آن با نسبت دادن آن به شر مطلق.
« انسان شناس با بچه های یک قوم آفریقایی يك بازی را شروع كرد... یک سبد میوه خوشمزه نزدیک تنه درخت گذاشت و به آنها گفت: اولین كسي که به درخت برسد صاحب سبد ميشود.” وقتی سیگنال شروع را به آنها داد، تعجب کرد آنها با هم قدم زنان، دست در دست هم به درخت رسیدند و میوهاي سبد را تقسیم کردند! وقتی از آنها پرسید چرا این کار را کرديد، هر کدام از شما می توانست سبد را فقط برای خودش داشته باشد! آنها با حیرت گفتند: ′′ اوبونتو “... یعنی چگونه یکی از ما می تواند خوشبخت باشد در حالی که بقیه بدبخت هستند؟ ′′ اوبونتو ′′ در زبان آنها یعنی:
′′ من هستم چون هستیم “!
یعنی همه باید باشیم در کنار هم و شریک در شادی و غم های یکدیگر.»
من هستم چون هستیم
یعنی همه باید باشیم در کنار هم و شریک در شادی و غم های یکدیگر؟
این ادعای خرافی از کیست؟
انسان شناس کذایی
قبل از انسا نشناسی بهتر است که افریقا شناسی کند که میدان قتل عام های بیشمار است
همین امروز
در سودان
در لیبی
در نیجریه و غیره
بدترین خصیصه ای که من می شناسم
نوکر مأبی است
و
یا
تمایل به تن در دادن
به
نوکری،
همکاری،
همراهی،
همخوانی،
همروی (رژه)
و
ضمنا
سقوط در منجلاب خوشخیالی است.
هاینریش بل
اگر آزادی احیانا معنایی داشته باشد،
این خواهد بود که دیگران حق داشته باشند، حرفی بزنند که باب میل شما نیست
جورج اور ول
جورج اور ول
نویسنده ای عمیقا ارتجاعی است
و
هنرش تحریف مفاهیم فلسفی است.
این حرف جورج اور ول
کپیه مخدوشی از حرف ولتر است:
من مخالف نظرات تو هستم
ولی حاضرم از جان خود بگذرم تا تو مجاز به ابراز نظر باشی.
آزادی (اختیار)
به قول هگل و مارکس و انگلس
درک جبر (ضرورت) است
بشر به اندازه ای آزاد و مختاز است که درک درستی از جبر (قوانین و قانونمندی های عینی) مربوطه داشته باشد.
آزادی (اختیار)
در خروج از خریت است.
یعنی
آزادی (اختیار)
وابسته به آگاهی است.
این بدان معنی است
که
خر نمی تواند مختار باشد.
یعنی
پیش شرط کسب آزادی (اختیار) خروج از خریت است.
"ارتش اسرائیل یکی از آموزشدیدهترین و مجهزترین سازمانهای تروریستی در جهان است"
میکو پلِد، یهودی اسرائیلی، توضیح میدهد که نیروهای دفاعی اسرائیل در سال ۲۰۰۸ منتظر ماندند تا همه کودکان غزه در زمان تعویض شیفت مدرسه در خیابان باشند تا آنها را بمباران کنند.
زلنسکی: اوکراین باید بین عزت ملی خود و شریک اصلیاش یکی را انتخاب کند.
ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، امروز، جمعه، در پیامی ویدئویی گفت که آماده است با آمریکا «بهسرعت» و «سازنده» بر روی طرح صلح کار کند اما تأکید کرد که منافع ملی کشورش را فدا نخواهد کرد. او گفت اوکراین با انتخابی دشوار روبهروست و «باید بین از دست دادن عزت ملی خود یا خطر از دست دادن شریک اصلیاش یکی را انتخاب کند.»
به نظر میرسد این اشاره روشنی به آمریکا باشد.
در این پیام ۱۰ دقیقهای آقای زلنسکی گفت که هفته آینده اوکراین با «فشارهای زیادی» برای «تضعیف» و «تفرقه» روبهرو خواهد شد چراکه «دشمن در خواب نیست.»
او از مردم اوکراین خواست در «یکی از دشوارترین لحظات تاریخ کشور» متحد باقی بمانند.
او همچنین گفت: «ما بیانیههای پر سر و صدا صادر نمیکنیم اما با آرامش با آمریکا و همه شرکا کار خواهیم کرد.»
رئیسجمهور اوکراین گفت که «با شریک اصلی خود بهدنبال راهحلهای سازنده» خواهد بود و «استدلالها» و «راههای جایگزین» را مطرح خواهد کرد.
ولودیمیر زلنسکی با جیدی ونس، معاون دونالد ترامپ، و رهبران آلمان، فرانسه و بریتانیا درباره طرح صلح تماس تلفنی داشته است. آلمان میگوید سه کشور از تلاش آمریکا استقبال و بر ضرورت حفظ منافع اروپا و اوکراین تأکید کردهاند.
کرملین میگوید پیشرویهای ارتش روسیه، جای چانهزنی کمی برای رئیسجمهور اوکراین گذاشته است. روسیه امروز گفت شهر کوپیانسک در منطقه خارکیف را تصرف کرده است اما اوکراین این را تکذیب کرد و گفت در تلاش است نیروهای روسیه را که به شهر نفوذ کردهاند بیرون براند.
خبرگزاری رویترز میگوید طرح صلح آمریکا را دیده است و آن را منتشر کرده است. بخشی از خواستههای روسیه در این طرح گنجانده شده اما شامل مواردی هم هست که پذیرشش برای مسکو آسان نیست و این کشور را ملزم به عقبنشینی از برخی مناطقی میکند که اشغال کرده است.
برخی از مهمترین نکات طرح بر اساس آنچه رویترز منتشر کرده است به این ترتیب هستند:
سرزمین
اوکراین باید بقیه منطقه دونتسک را به روسیه واگذار کند؛ منطقهای بزرگ شامل شهرهای اسلوویانسک و کراماتورسک که هنوز در کنترل اوکراین هستند.
تسلط روسیه بر چهار منطقه که از فوریه ۲۰۲۲ اشغال کرده است دائمی میشود؛ دونتسک، لوهانسک، زاپوریژیا، خرسون. الحاق کریمه در سال ۲۰۱۴ نیز دائمی خواهد شد. این دائمی شدن دوفاکتو خواهد بود که شاید مسکو آن را نپذیرد.
اوکراین باید درباره وضعیت نیروگاه هستهای زاپوریژیا که اکنون در دست روسیه است مصالحه کند؛ نیروگاه راهاندازی و برق آن به تساوی بین روسیه و اوکراین تقسیم شود.
روسیه باید از مناطق اشغالی در خارکیف و دنیپروپتروفسک عقبنشینی کند.
پول
دولتهای غربی حدود ۳۰۰ میلیارد دلار از داراییهای روسیه را عمدتا در اروپا مسدود کردهاند.
روسیه خواستار آزاد شدن این داراییهاست اما طبق طرح آمریکا باید ۱۰۰ میلیارد دلار به واشنگتن بدهد تا صرف بازسازی اوکراین شود و نیمی از سود بازسازی هم به آمریکا برسد.
بخشی از داراییهای مسدودشده به صندوق سرمایهگذاری مشترک آمریکا-روسیه منتقل میشود.
نه روسیه نه اوکراین در خرج کردن داراییهایی که آزاد میشوند اختیار کامل نخواهند داشت. تحریمها نیز مرحلهای و موردی لغو خواهند شد.
اوکراین نمیتواند در دادگاه از روسیه طلب غرامت جنگی کند.
امنیت
ولودیمیر زلنسکی باید برای همیشه از آرزوی درازمدت پیوستن به ناتو صرفنظر کند و قانون اساسی اوکراین اصلاح شود.
ناتو متعهد میشود که دیگر به سمت شرق گسترش نیابد و در عوض انتظار میرود مسکو دیگر به همسایگانش حمله نکند.
اوکراین تضمینهای امنیتی آمریکا را «مبهم» اما «قوی» توصیف کرده است.
نیروهای ناتو نمیتوانند در اوکراین مستقر شوند و کییف باید متعهد شود که به کشوری هستهای تبدیل نشود.
ارتش اوکراین باید به سقف ۶۰۰ هزار نفر محدود شود در حالی که اکنون میگوید حدود یک میلیون نفر در خدمت دارد. روسیه پیشتر خواستار کاهش نفرات ارتش اوکراین به کمتر از ۱۰۰ هزار نفر شده بود.
حقوقی
اوکراین باید از پیگیری پروندههای حقوقی برای اثبات جنایات جنگی روسیه صرف نظر کند.
روسیه میتواند دوباره به گروه هشت بازگردد و در اقتصاد جهانی ادغام شود.
همکاریهای اقتصادی و سرمایهگذاری گسترده آمریکا و روسیه در حوزههایی مانند انرژی، عناصر نادر و قطب شمال در نظر گرفته شده است.
اوکراین باید «نازیزدایی» شود که اشارهای است به یگانهای ملیگرای ضدروس ارتش اوکراین. کییف چنین توصیفی را فریبکارانه میداند.
طرح بدون اشاره به نام اوکراین میگوید «هرگونه ایدئولوژی یا فعالیت نازی باید نکوهش یا ممنوع شود.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر