۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

تأملی در «تزهايی راجع به فويرباخ» (۴)



تزهايی راجع به فويرباخ
کارل مارکس
اديت شده توسط انگلس


ترجمه و تحلیل
از
شین میم شین


 
  تز اول

نقص اصلی ماترياليسم تاکنونی  (به انضمام ماتریالیسم فويرباخ ) در آن است  که
 شیئ (موضوع)، 
  واقعيت عینی
  و
 حسیت

  تنها 
  در  
فرم اوبژکت 
  و
 يا  
در  
 فرم مشاهده   
 درک می شود.
 
ولی
  نه 
 به
 مثابه کردوکار انسانی ـ حسی،
 یعنی نه به مثابه پراتيک. 
نه به مثابه چیزی سوبژکتیو.
 
گفته شد،
که
ماتریالیسم پیشامارکس (قبل از مارکس)
عاجز از دیدن کردوکار انسانی
است.
 
عاجز از دیدن پراتیک (عمل انسانی) 
است.

عاجز از دیدن جنبه سوبژکتیو در جامعه بشری است.
 
کسانی
که
سوبژکت
را
به
 ذهن
و
سوبژکتیو
را
به
 ذهنی
و
سوبژکتیویته
را
به
ذهنیت
ترجمه می کنند،
 طبیعی است که از درک منظور مارکس در اولین تز این اثر او
عاجز بمانند.

وقتی گفته می شود 
که 
مفاهیم فلسفی
را
هرگز 
نباید
تحت اللفظی
ترجمه و تعریف کرد،
به همین دلایل است.
 
ذهن
فقط 
یکی از معانی
مفهوم فلسفی سوبژکت
است.
 
و
منظور مارکس
از 
سوبژکتیو
 در 
این تز 
و
در 
خیلی جاهای دیگر
نه
ذهنی،
بلکه 
آنچه که مربوط به سوبژکت است،
بوده است.

سوبژکتیو
یعنی
مربوط به مثلا فردی، گروهی، طبقه ای، بشریتی

۱
ولی
  نه 
 به
 مثابه کردوکار انسانی ـ حسی،
 یعنی نه به مثابه پراتيک. 
نه به مثابه چیزی سوبژکتیو.
 
مارکس 
در این تز
میان سوبژکتیو و کردوکار مادی انسانی و پراتیک 
علامت تساوی می گذارد.
 
این بدان معنی است
که
  ماتریالیسم پیشامارکس (قبل از مارکس)
برای چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های جامعه ای
عاجز
 از 
تعیین علت
بوده است.
 
یعنی
چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های جامعه ای
را
بسان چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های طبیعی
می بیند
و
برای شان
در
بهترین حالت
علل طبیعی 
عرضه می دارد.
 
مثلا
علت جنگ
را
به جوش آمدن خون سرداران می داند.
 
سؤال
این بود
که
این ضعف و نقص ماتریالیسم پیشامارکس
چه پیامدی
دارد؟
 
۲
از این رو
جنبه مبتنی بر کردوکار انسانی
توسط ایدئالیسم
 به طور انتزاعی
توسعه داده می شود.
 
پیامد این ضعف ماتریالیسم پیشامارکس
این بوده
که
جنبه سوبژکتیو 
در
جامعه بشری
نه، توسط فلاسفه ماتریالیسم،
نه
توسط دیدرو، لامتری، دآلامبر، هلوه تیوس، هولباخ و فویرباخ،
بلکه
توسط فلاسفه ایدئالیسم،
مثلا
توسط فیشته، کانت و هگل
مطرح می شود.
 
ایدئالیسم
اما
توان طرح مشخص این جنبه سوبژکتیو در جامعه
را
ندارد.
 
برای اینکه ایدئالیسم،
روح
(شعور)
را
مقدم
بر 
ماده
(وجود)
می داند.
 
در نتیجه
ایدئالیسم
این جنبه سوبژکتیو جامعه بشری
را 
فقط
می تواند
به
طرز انتزاعی (مجرد)
مطرح کند.
 
 ۳
ایدئالیسمی
که
طبیعتا
بر خلاف ماتریالیسم
کردوکار واقعی
را
کردوکار حسی
را
به مثابه کردوکار واقعی و حسی
نمی شناسد.
 
برای اینکه درک فلاسفه  ایدئالیستی از جامعه و تاریخ،
نه، 
ماتریالیستی،
بلکه 
ایدئالیستی
است.
 
درک ایدئالیستی تاریخ
به 
چه معنی است؟
 
۴ 
درک ایدئالیستی تاریخ 
ضد دیالک تیکی درک ماتریالیستی تاریخ 
است
که
یکی از مهم ترین کشفیات مارکس بوده است.
 
این کشف مارکس
برای
علوم اجتماعی
همانقدر ارج و اهمیت داشته و دارد
که
کشف آتش برای بشریت.
 
همان طور  
که 
 ما
در 
جهان بینی ایدئالیستی 
میان جهان بینی ایدئالیستی ـ عینی و جهان بینی ایدئالیستی ـ ذهنی تفاوت می گذاریم، 
در 
رابطه با درک ایدئالیستی تاریخ 
 نیز
 باید
 میان درک ایدئالیستی ـ عینی تاریخ و درک ایدئالیستی ـ ذهنی تاریخ 
تفاوت قائل شویم:

الف
درک ایدئالیستی ـ عینی تاریخ

کلیه تئوری هائی
 که
 نیروهای تعیین کننده جامعه و توسعه تاریخی 
را 
در
 اصولی 
جستجو می کنند 
که
 در 
خارج از روند زندگی اجتماعی انسان ها 
قرار دارند، 
به
 درک ایدئالیستی ـ عینی تاریخ  
تعلق دارند:

مثلا
 کلیه تعالیم اجتماعی اسلامی و کاتولیکی

ب
درک ایدئالیستی ـ ذهنی تاریخ

کلیه تئوری هائی
 که 
مناسبات اجتماعی و توسعه تاریخی 
را 
بر 
مبنای نظرات و یا تصمیمات سوبژکتیو افراد منفرد و یا بر مبنای آرزوها، ارزیابی ها و بافت های هنجاری گروه ها و افراد 
توضیح می دهند،
 به
 درک ایدئالیستی ـ ذهنی تاریخ 
 تعلق دارند.

درک ایدئالیستی ـ ذهنی تاریخ 
گرایش غالب  
 را 
در 
جامعه شناسی بورژوائی معاصر  
 تشکیل می دهد.

درک ایدئالیستی تاریخ 
در
 کلیه فرم های نمودینش 
نه
 به
 درد توضیح و پیش بینی روندهای اجتماعی می خورد 
و 
نه
 به 
درد تدوین برنامه مستدل علمی و انقلابی مبارزه به خاطر سوسیالیسم.

درک ایدئالیستی تاریخ 
با 
معارف علوم و با تجارب و مطالبات مبارزه به خاطر سوسیالیسم
 نا سازگار 
است.

مراجعه کنید 
به 
ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، 
تفکر تاریخی
درک ایدئالیستی تاریخ.
 
ادامه دارد.