۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین ( بخش پنجم)


اندراس گدو
فیلسوف، پروفسور فلسفه مجارستانی
دکترای فلسفه از دانشگاه علوم بوداپست (1959 ـ 1969)
از هیئت تحریریه مجله موسوم به
«بررسی های مارکسیستی جهان»
مؤلف آثار بیشمار

فصل دوم
مبارزه بر سر فلسفه و «نا فلسفه»
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین
 پیشکش به رضا خسروی
که قلب ما ست.

بخش اول
فلسفه و «نا فلسفه»

 ادوراد گانس (1798 ـ 1839) 
حقوقدان، مورخ، فیلسوف حقوقی آلمانی

·        ادوارد گانس در مراسم گرامیداشت هگل می گوید:
·        «فلسفه برای اولین بار دایره خود را بست.»
·        (ادوارد گانس، «هگل در گزارشات معاصرانش»، نیکولین، ص 496، 1970)
 
1

·        این استنباط ادوارد گانس هم مورد تأیید جریانات متضاد مکتب هگلی ـ البته با انگیزه ها و تفاسیر گوناگون ـ  بوده و هم بطرز حیرت انگیزی مورد تأیید مخالفان فلسفه هگل بوده که گرایشات ضد فلسفی داشته اند.

2

·         فلسفه هگل حتی در زمان حیات او به مثابه فلسفه بطور کلی مورد انتقاد قرار می گیرد.

3

·         انتقاد از فلسفه هگل هم به مثابه چالش با فلسفه تلقی می شود و هم به مثابه چالش با فلسفه صورت می گیرد.
·        (ادوارد گانس، «هگل در گزارشات معاصرانش»، نیکولین، ص 496، 1970)

4

·         هگل با این مقایسه فلسفه خود با فلسفه بطور کلی، در پاسخ خود به دعوای شوبارت و کارگانیکو مخالفت نمی ورزد، ولی آن را محتاتانه و به طنز در لوح خاطر خود ثبت می کند:
·        «می توان گفت که حضرات به فلسفه من چندان پر بها داده اند که انگار سرنوشت آن با سرنوشت فلسفه بطور کلی گره خورده است.»
·        (هگل، آثار 20 جلدی، جلد 2، ص 437، 1970)

5

 لودویگ فویرباخ (1775 ـ 1833)

·        مبارزه میان فلسفه و «نا فلسفه» و یا مبارزه بر سر فلسفه و «نا فلسفه» گرایش پیگیری بوده که  نه فقط در دوره لسینگ، هردر و کانت تا هگل و فویرباخ، بلکه همچنین در تمامت دوره تفکر کلاسیک بورژوائی ادامه داشته و پس از مرگ هگل رادیکالیزه شده، تعمیق یافته و با مضامین (محتواهای) مختلف عرض اندام کرده است.     

6

·        اعتراف مبتنی بر ظاهرسازی به وجود «نا فلسفه» از سوئی، انتقادات عقیدتی فلسفی و رومانتیکی بر فلسفه هگل، انکار امپیریستی (تجربه گرائی) فلسفه به طور کلی، لگدپرانی های فلسفی ـ نا فلسفی کیرکگارد و نیچه، تفاسیر هگلیانیستی جوان و یا چالش ماتریالیستی فویرباخ با هگل و چالش جاری در محفل او با مسئله فلسفه از سوی دیگر، هم دربرگیرنده ی طرح های فلسفی و گرایشات اجتماعی کاملا متفاوت بوده اند و هم بر طرح های فلسفی و گرایشات اجتماعی کاملا متفاوت سرپوش نهاده اند.

7

·        پس از انحلال هگلیانیسم در موضعگیری شعور بورژوائی نسبت به فلسفه و در جایگاه فلسفه در شعور بورژوائی شکاف می افتد و با هراس از مرگ فلسفه و یا با انتظار مرگ فلسفه و یا با اعلام مغرورانه و قلدرانه ی مرگ فلسفه همراه می شود.

بخش دوم
هاله دروغین از مرگ فلسفه 

1

·         طرح مسئله موسوم به مرگ فلسفه و یا وجود فلسفه از هگل به بعد، در فلسفه بورژوائی واپسین، هم حاوی تفسیری از فلسفه هگل است و هم حاوی بازتاب خود تفکر فلسفی بورژوائی پسا هگلی است.
·        به همان سان هم حاوی انتقاد از مارکسیسم و تفسیری از مارکسیسم است.

2


فرانکو لومباردی (1906 ـ 1989) 
فیلسوف ایتالیائی
حقوقدان، استاد دانشگاه
ناشر مجله فلسفه و علوم اجتماعی

·        در چارچوب این موضوع که در سال های پایانی دهه 50 قرن بیستم تحت عنوان «بحران پسا هگلی» مطرح بوده، فرانکو لومباردی مارکسیسم را هم در آن می گنجاند:
·        «تفکر اروپائی بطور کلی، تفکر به اصطلاح مارکسیستی، سوسیالیسم و در سال های اخیر نئوپوزیتیویسم و یا فلسفه تحلیلی به رد مفهوم فلسفه می پردازند.»
·        (فرانکو لومباردی، «مرگ فلسفه»، ص 15، 1958 )

3

·        در این زمینه نیز بسان همه زمینه های مربوط به تز «مرگ پسا هگلی فلسفه» این مسئله بی جواب می ماند که آیا منظور «مرگ پسا هگلی فلسفه» بوده و یا انتقاد از فلسفه معینی بوده که درسی در زمینه وجود و وجوب فلسفه از آن گرفته شده است.
·        (فرانکو لومباردی، «مرگ فلسفه»، ص 36، 1958 )
 
·        ظاهرا بدیل دوم بطور تلویحی تأیید می شود. 

4

·         از سوئی مارکسیسم به عنوان جریانی مخالف خرد و فلسفه هگل جا زده می شود و به جرگه «نا فلسفه» پسا هگلی پرتاب می شود.
·        آن سان که همزمان (به همان سان که در قاموس فرانکو لومباردی)، بر سینه دیالک تیک هگل نیز دست رد زده می شود.   
5

·         اما از سوی دیگر، همان مارکسیسم بنا بر تفسیر فلسفه حیات از تفکر هگل، به مثابه فلسفه محسوب می شود.

·        مراجعه کنید به  فلسفه حیات در تارنمای دایرة المعارف روشنگری .

6

 الفونز ماری آدولف ده والنز (1908 ـ 1981) 
فیلسوف و فنومنولوگ بلژیکی

·         در نتیجه، مارکسیسم به عنوان چیزی دو پهلو میان فلسفه و «نا فلسفه» جا داده می شود.
·        مثلا در آثار الفونز ده والنز و مرلو پونتی.
·        (الفونز ده والنز، «فلسفه و نا فلسفه»، جلد 57، 1959 )
·        (موریس مرلو پونتی، «فلسفه و نا فلسفه پسا هگلی»، 1974 )

 موریس مرلو پونتی (1908 ـ 1961) 
فیلسوف و فنومنولوگ فرانسوی

7

·        در هاله دروغین مرگ فلسفه و یا در هاله دروغین احیای فلسفه حیات، فلسفه وجود و یا پوزیتیویسم، استحاله معنوی دو باره ی پسا هگلی فلسفه بازتاب می یابد.

8

·        خود هگل حتی می دانست که تفکر او نقطه اوجی بوده است.

9

 سورن کیرکگارد (1813 ـ 1855)
فیلسوف، مقاله نویس، تئولوگ و نویسنده مذهبی دانمارکی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم

·        این نقطه اوج را هم کیرکگارد و نیچه و هم «نا فلسفه» پوزیتیویستی به مثابه پایان فلسفه قالب می کنند.   
10

·        از آنجا که این روند فکری در گرایشات متضاد خود از سوئی در گذار از فلسفه کلاسیک بورژوائی به فلسفه بورژوائی واپسین و از سوی دیگر در تشکیل مارکسیسم که در آغاز در رابطه بلاواسطه با فلسفه هگل بوده، قرار داشته، می توان گفت که این روند فکری با فرمولبندی «فلسفه و نا فلسفه پسا هگلی» به دو معنی در پیوند محتوائی قرار دارد:
·         آنچه که در مکتب هگل، فلسفه و «نا فلسفه» بوده، دربرگیرنده  (اگر هم قسمتی) از چیزی بود که پس از هگل به مثابه فلسفه نوسازی و یا نفرین می شود، تأیید و یا تکذیب می شود، حفظ و یا تخریب می شود.  

بخش سوم
فلسفه به مثابه تجسم خرد 
 

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ( 1770  ـ 1831)

·        هگل تفکر کلاسیک بورژوائی را به کمال می رساند و مورد جمعبندی قرار می دهد:

1
·        او فلسفه را تجسم خرد تلقی می کند.
 
2

·        او فلسفه خرد را به مثابه فلسفه مطلق محسوب دارد.

3

·        او رسالت جهانساز و جهان رهاساز فلسفه را از قدرت مطلق خرد و از قوه پیش برنده ی خرد و تله ئولوژی (آماجگذاری)  خرد استخراج می کند.

4

 فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ (1775 ـ 1854)
فیلسوف و نماینده اصلی ایدئالیسم آلمانی

·        شلینگ 20 ساله در نامه ای به هگل می نویسد:
·        «ما همه چیز خود را مدیون فلسفه ایم.»
·        «فلسفه هنوز به پایان نرسیده و ما باید همچنان با فلسفه باشیم.» 

5

·        شلینگ جوان تلنگرهای خود را از این انتظار و از این امید دریافت می کند.

6

·        انتظارات و امیدهای سیاسی هگل که با فلسفه گره خورده بود، از این حد فراتر می رود.

7

·        اگرچه بعدها از رادیکالیته (ریشه گرائی) آن کاسته می شود و با تغییر محتوای فلسفه او، مفهوم فلسفه او نیز دستخوش تغییر می گردد، ولی علیرغم آن، درک هگل از رسالت تاریخی فلسفه با نظر او راجع به دوران او به مثابه «زمانه زایش و گذار به دوران نوین» گره خورده است.
·        (هگل، «فنومنولوژی روح»، ص 15، 1967)   

8
·        و هگل به برنامه خود وفادار می ماند:
·        فلسفه باید دانش علمی کلیت باشد.

9


یوهان گوتلیب فیشته (1762 ـ 1814)
یکی از برجسته ترین نمایندگان ایدئالیسم آلمانی

·        هگل با پیگیری خط مشی کانت، با پا فراتر نهادن از حد کانت و با به چالش کشیدن راه حل کانت، به کشف و افشای تضادها و نقاط ضعف فرم های قبلی مفهوم خرد و مفهوم فلسفه در تفکر کلاسیک بورژوائی، آندو را (یعنی مفهوم خرد و فلسفه را) تا حد اعلای (ایدئالیستی) ممکنه اش توسعه می دهد و نقادانه بر طرح خرد و طرح فلسفه ی کانت، فیشته و شلینگ جوان غلبه می کند.      

10

·        فلسفه ایدئالیستی خرد دیالک تیکی هگل اما تنش های حل نشده و لاینحل در این فلسفه را پدید می آورد:
·        بدین طریق، این حد اعلای ممکنه سرانجام به غیرممکنه بدل می شود.

11

·        این فلسفه به دلیل ساختار فکری اساسی اش نه، می توانست تصحیح شود و توسعه داده شود و نه، در چارچوب تفکر به استکمال رسیده در آن، بوسیله فلسفه دیگری جایگزین شود.

12

·        دلیل اینکه هگل، دیالک تیک خرد را نمی تواند حفظ و حراست کند، در مفهوم بنیادی خرد او قرار داشته است.

13

·        و لذا علیرغم کلیه تلاش های توضیحی (که بلحاظ طرح مسئله اکثرا حاصلخیز بوده اند) دوگانگی مفهوم خرد او به جای خود باقی می ماند:  

الف

·        فلسفه به مثابه دانش از «ابدی» و به مثابه «جمعبندی فکری زمان خود»
·        (هگل، «خطوط اساسی فلسفه حقوقی»، ص 16، 1956)  

ب

·        فلسفه به مثابه دانش در پایان مسیر دشوار و تضادمند روح

ت

·        فلسفه به مثابه شناخت شونده ی (تغییریابنده ی) تاریخ  

پ

·        فلسفه ای که مدعی چیزی نیست که قبل از شعور و در ورای شعور وجود داشته باشد.

ث

·        فلسفه ای که «علم درخود» است و به علوم دیگر، محتوای علمی خود را اعطا می کند.
·        (هگل، «خرد در تاریخ»، ص 127، 1970)  
14

·        اینکه علیرغم کلیه تلاش های توضیحی، دوگانگی مفهوم فلسفه  او نهایتا لاینحل می ماند، از ایده خود این توضیحات ناشی می شود:
·        از این ایده که فلسفه «خرد داننده» است. 
·        (هگل، «آثار 20 جلدی»، جلد 10، ص 394)  
15

·        نتیجتا، دوگانگی بلحاظ رسالت و وظیفه فلسفه، لاینحل می ماند.

16

·        هگل از ایمان پیشین خویش مبنی بر اینکه «فلسفه بر تصورات حکم می راند و تصورات بر جهان»، بعدها هم صرفنظر نمی کند.
17

·        هگل برای فلسفه نقش تعیین کننده و مقدم قائل می شود و آن را نیروی صرفنظرناپذیر محسوب می دارد.

18

·        هگل مطلق کردن فلسفه را به حد اعلای آن سوق می دهد.


·        آن سان که مارکس به طعنه می نویسد:

19
·        بر طبق تصورات هگل

الف

·        «زندگی (بود، هستی)  مذهبی حقیقی هر کس، زندگی فلسفی ـ مذهبی (یعنی زندگی منطبق بر فلسفه مذهب) او ست.

ب

·        زندگی سیاسی حقیقی هر کس، زندگی فلسفی ـ حقوقی (زندگی منطبق بر فلسفه حقوقی) او ست.

ت

·        زندگی طبیعی حقیقی هر کس، زندگی فلسفی ـ طبیعی (زندگی منطبق بر فلسفه طبیعت) او ست.

پ

·        زندگی هنری حقیقی هر کس، زندگی فلسفی ـ هنری (زندگی منطبق بر فلسفه هنر) او ست.

ث

·        زندگی انسانی حقیقی هر کس، زندگی فلسفی (زندگی منطبق بر فلسفه) او ست.»
·        («رساله های اقتصادی ـ فلسفی»، کلیات مارکس و انگلس، بخش اول ، ص 582، 1968)

20

·        هگل بالاخره درمی یابد که فلسفه حنای پس از عروسی است.
·        فلسفه فقط شعور فرمی از تفکر است.
·        فلسفه تفکر تفکر است.»
·        (هگل، «خرد در تاریخ»، ص 173، 1966)   
21

·        در این پدیده های دوگانه گشتن، استکمالی آشکار می گردد.
·        استکمالی که آخرین حد امکان مفهوم خرد و مفهوم فلسفه ی کلاسیک بورژوائی در آن قرار دارد و نه تنها امکان ناپذیری آن را بلخاظ تاریخی به دنبال دارد، بلکه علاوه بر آن، امکان غلبه بر آن از طریق نوسازی فلسفه را نیز.   

22

·        ایده و تلاش هگل در زمینه تئوری علمی دیالک تیک، اگرچه در دوگانه گشتن گیر می کند و می ماند، ولی زمینه را برای نوسازی فلسفه از طریق انتقاد از آن پدید می آورد.

23

·        مسئله فلسفه و «نا فلسفه» در قاموس هگل از دو قرار زیر بوده است:

الف

·        اولا به مثابه رابطه مقولات فلسفی با عینی سازی، واقعیت ایده منطقی و طبیعت و روح بوده است.
·        آن سان که ادعای این عینیت و یا ادعای تعلق فلسفه و عینیت به یکدیگر بر هویت سوبژکت ـ اوبژکت مبتنی بوده است.

ب

·        ثانیا به مثابه رابطه دانش مطلق فلسفه با مذهب، «علوم پایان مند» و «دانش تجربی فلسفی» بوده است.

 1

·        این دو جنبه پس از هگل حاوی روند دیالک تیکی ئی از پل ها و گذارها بوده است.
·        آن سان که فلسفه در این «نا فلسفه» نفوذ می کند و ضمن حلاجی اش، آن را در خود جذب می کند.

2
·        وقتی هگل می گوید:
·        «روح علاوه بر تفکر و کرد و کار فلسفی منظم، دوره زندگی کاملی از احساس، علاقه، تصور، تخیل و غیره را طی می کند»، فقط به هنر نمی اندیشد.
·        (هگل، «استه تیک»، ص 660، 1955)  
3

·        ثالثا مسئله فلسفه و «نا فلسفه» در قاموس هگل به مثابه مشاجره فلسفه با «مواضع فکری نا فلسفی»، یعنی با ضد فلسفه و غیر فلسفه نمودار می شود. 

4
·        مسئله اینجا بنظر هگل، خود خرد است.

5

·        تضاد میان دو جنبه یاد شده را هگل آشتی ناپذیر می بیند و بس.

6

·        چالش هگل با «نا فلسفه»، خود را نه فقط در انزجار او از ماتریالیسم (که بنظر هگل کارش تمام است و فاتحه اش خوانده شده)، بلکه علاوه بر آن، در مجادله او از سوئی با امپیریسم (تجربه گرائی) و از سوی دیگر با شیئیت بخشی به «دانش بلاواسطه»، تحریف چیزهای سوبژکتیف، احساس، بر ضد تحقیر، تحدید و طرد خرد نمودار می سازد.     

7

·        هگل سرانجام محتوای همگراینده این دو فرم «نا فلسفه» را، یعنی مطلق کردن انتزاعی ـ عام در سوبژکتیویته اش را درمی یابد و ضمن طرح آن، اثبات می کند که نه فقط واریانت (نوع) امپیریستی «نا فلسفه»، بلکه همچنین واریانت عقیدتی ـ فلسفی و رومانتیکی «نا فلسفه» نیز حاوی فلسفه کاذب است.      
8


یوهان لودویگ تیک (1773 ـ 1853) 
شاعر، ناشر، نویسنده، مترجم رومانتیک
نام مستعار:
پطر لبرشت
گوتلیب فربر

·        «موضع یوهان لودویگ تیک نسبت به فلسفه البته در رفتار منفی اش نسبت بدان خلاصه می شود.
·        اما همین رفتار منفی نسبت به فلسفه، همزمان یکجانبگی ئی را وارد خود اصل (پرنسیپ) می کند، اصلی خود را به مثابه عرفان مذهب و شعر تلقی می کند و جا می زند.
·        برای اینکه این اصل به مثابه محصول بازتاب، از قید و بند مذهبیت و شعر رها نمانده است.»
·        (هگل، آثار، جلد 2، ص 225)      
9

·        بنابرین، فلسفه هگل را نخست باید اگزیستانسیالیزه و یا هایدگریزه کرد، تا بتوان به کشف سرچشمه مارکسیسم، فلسفه نیچه، فنومنولوژی، اگزیستانسیالیسم آلمان و فرانسه و روانکاوی نایل آمد.

10

 موریس مرلو پونتی (1908 ـ 1961) 
فیلسوف و فنومنولوگ فرانسوی

·        تنها بر پایه تاریخ زدائی ئی از این دست بود که مرلو پونتی توانست ادعا کند که در زندگی و آثار هگل، «کلیه تضادهای ما یافت می شود.»
·        (مرلو پونتی، ص 126)   
11

·        اگر فلسفه هگل در فرم تاریخی اش سرچشمه ای برای ماتریالیسم دیالک تیکی بوده و است، در اصل و در آغاز دشمن فلسفه نیچه، فنومنولوژی و اگزیستانسیالیسم بوده است.

12

·        هگل موتیف های (موضوعات) معینی از توسعه بعدی فلسفه حیات را به نیت ماهیتا نقد، پیشاپیش مطرح می سازد.  

13

·        مجادله هگل با شیئیت بخشیدن به «دانش بلاواسطه»، فلسفه عقیدتی و جهان ایده ای رومانتیسیسم آلمانی مسائلی را پیشاپیش به نقد می کشد، که اگرچه پس از مرگ او بطور کامل نشو و نما می یابند، ولی نطفه های شان به شکل پیشفرم و یا به شکل فرم های اولیه در فلسفه حیات که هگل به چالش کشیده بود، وجود داشته اند.

14

·        تنها با توجه به این روابط دو باره و متضاد است و نه به این دلیل که در فلسفه هگل کلیه نقطه نظرات بعدی وجود داشته اند، این برداشت مرلو پونتی کسب اعتبار می کند که  «تفسیر فلسفه هگل، موضعگیری ئی نسبت به کلیه مسائل فلسفی، سیاسی و مذهبی دوران ما ست.»
·        (مرلو پونتی، ص 127) 
 بخش چهارم
«نا فلسفه» در مبارزه بر ضد فلسفه

1

·        مبارزه «نا فلسفه» بر ضد فلسفه ـ حتی قبل از هگل ـ مبارزه ای بر ضد ایده ی خرد بوده است.
·        مبارزه ای بر ضد ایده ی خردی بوده که به درک جهان مبادرت می ورزید.
·        مبارزه بر ضد ایده خردی بوده که عالی ترین مرجع و اوتوریته (مقام) تلقی می شد.
   
2

 ولتر (1694 ـ 1778)
از متنفذترین مؤلفین روشنگری فرانسه
در فرانسه، قرن هجدهم را «قرن ولتر» می نامند.
از منتقدین سرسخت استبداد، حاکمیت فئودالی و انحصار جهان بینانه کلیسای کاتولیک.
از تدارک بینندگان معنوی برجسته انقلاب فرانسه
حربه او در دفاع از اندیشه های خویش عبارت بود از
استیل بیان عامه فهم، طنز و طعنه و ریشخند

·        وقتی ولتر در شرایط تشدید این مبارزه «به دفاع پر شور از فلسفه برمی خیزد و بر ضد لجن پراکنی های اراذل»، علنا موضع می گیرد، به فرمولبندی باور قلبی مشترک جناح های مختلف جنبش فلسفی روشنگری می پردازد:
·        «نا فلسفه» ی روشنگری ستیز بر ضد فلسفه و فلاسفه مبارزه می کند و هدف و آماجش «قلع و قمع خرد است.»
·        (ولتر، «مکاتبات از 1749 ـ 1760»، ص 247 )      
3

 کوندرسه (1743 ـ 1794)
فیلسوف، ریاضی دان، سیاستمدار روشنگری فرانسه در دوره انقلاب کبیر فرانسه

·        کوندرسه در دوره انقلاب فرانسه از مبارزات روشنگری جمعبندی به عمل می آورد:
·        «آماج مخفی» مبارزه به اصطلاح «فلسفه» و به اصطلاح «فلاسفه» عبارت بود از «ابدی سازی جهل و تمدید سلطه باطل و دروغ و خطا.»
  
3

·        دشمنان روشنگری «اینجا فلسفه و علوم ژرفکاو را به لجن می کشند و به مثابه تئوری هائی قلمداد می کنند که فراتر از فهم  موجودات انسانی اند که در زیر فشار حوایج زندگی قرار دارند و بار زحمات و تکالیف روزانه را به دوش می کشند.»

4

·        دشمنان روشنگری فلسفه و علوم ژرفکاو را مورد تحقیر قرار می دهند و به مثابه تلنبای از گمانورزی های مشکوک،  نامعقول و مبالغه آمیز جا می زنند که در مقایسه با تجارب  اداری و لیاقت های دولتمردان خبره و جا افتاده پشیزی نمی ارزند.»
·        (کوندرسه، «طرحی از تبیین پیشرفت روح انسانی»، ص 163، 1976)  

5

·        دیالک تیک خاص این مبارزات ـ قبل از همه ـ در نکات زیر بوده است:

الف

·        «نا فلسفه» از سوئی به دفاع از نظام فئودالی می پردازد که زیر ضربات فلسفه کلاسیک بورژوائی از نفس افتاده و سرنگون شده است.

ب 

·        «نا فلسفه» از سوی دیگر به دفاع از عقاید مذهبی مبادرت می ورزد که همه از دم زیر علامت سؤال قرار داشته اند.

ت

·        «نا فلسفه» از سوی دیگر نطفه های فکری لازم را برای چرخش آتی تفکر فلسفی بورژوائی پدید می آورد و توسعه می دهد. 
پ

·        نه فقط بدان معنی که جهان فکری بورژوائی واپسین به گشتاورهای فیده ئیستی خردگرائی ستیز (ضد راسیونالیستی) و سنت روشنگری ستیزی روی می آورد، بلکه همچنین بدان معنی که «نا فلسفه» فرم های نطفه ای نگرش های فلسفه حیات و پوزیتیویسم را و مواضع فلسفی متناقض، دوپهلو، تق و لق و درب و داغان و موضعگیری متناقض، دوپهلو، تق و لق و درب و داغان نسبت به فلسفه را طرحریزی و یا پیشاپیش پدید می آورد.
   


6


ژان باپتیست دو بو (1670 « 1742) 
تئولوگ، مورخ، استه تیک دان فرانسوی

·        وقتی دو بو «روح فلسفی» را مورد حمله قرار می دهد و غیبگویانه اعلام می دارد که این «روح فلسفی» بسان اقوام وحشی در ازمنه قدیم، بخش اعظم اروپا را با خاک یکسان کرده است.
·        (الف. آدم، «جنبش فلسفی»، جلد 18، ص 157، 1967)

7

·        و یا وقتی شارل فری دو نوول (1693 ـ 1774) روشنگری را به «تبدیل بره های مسیح به بره های فلاسفه» متهم می کند. 
·        (ب. گروتوسن، «تشکیل جهان و بینش حیاتی بورژوائی در فرانسه»، جلد 2، ص 209)

8

·        در هر دو مورد، طرفداری سرسختانه از شرایط اجتماعی و عقایدی عرض اندام می کند که فلسفه روشنگری را به مثابه فلسفه ضدیت با خرد مورد تحقیر و توهین قرار می دهد.

9

·        این نوع از «نا فلسفه» در خارج از تفکر کلاسیک بورژوائی بدون کمترین تفاهم به مقابله با تفکر کلاسیک بورژوائی می پردازد.

10

·        این نوع از «نا فلسفه» اما ضمن داشتن تفاوت با تفکر کلاسیک بورژوائی، در پیوند تنگاتنگ با آن قرار داشته است.

11

·        این نوع از «نا فلسفه» حامل نطفه های مخالفت با خرد و فلسفه ی خرد بوده است.

·        موارد زیر مثال های روشن در این زمینه اند:

الف

 بلز پاسکال (1623 ـ 1662)
ریاضی دان، فیزیک دان و فیلسوف فرانسوی که در سال‌ های پایان عمر کوتاه ‌اش به تئولوژی و مذهب روی آورد.

·        نظرات پاسکال راجع به خرد، علم و عقیده

ب

 نیکولاس مالبرانش (1638 ـ 1715)
فیلسوف و کشیش فرانسوی
منکر تأثیر متقابل کارتزیانی جسم و روح و نماینده دوئالیسم جسم و روح (اوکی ژنالیسم)
او برای تأثیر متقابل جسم و روح منشاء الهی می تراشد.
به پیروی از افلاطون و آگوستین شناخت حقیقت، ادراک و تصور را ناشی از سهیم بودن روح انسانی در ایده های الهی می داند.
اثر اصلی او «تحقیق حقیقت» (1674 ـ 1675) نام دارد. 

·        مخالفت مالبرانش با کارتزیانیسم

·        مراجعه کنید به راسیونالیسم (خردگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ت

 دیوید هیوم (1711 ـ 1776)
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان
از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کلاسیک
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام اسمیث

·        در تئوری شناخت و در مفهوم فلسفه هیوم.
·        در حالیکه آثار هیوم بطور کلی به روشنگری تعلق داشته است.

12

·        این مخالفت با خرد و فلسفه خرد ماهیتا در چارچوب تفکر کلاسیک بورژوائی و در عین حال در خارج از آن چارچوب قرار داشته است.

13

·        در انطباق با آن نیز بوده که چالش های فلسفی در دوران کلاسیک بورژوائی به سه نوع اصلی زیر طبقه بندی می شوند.
·        سه نوع اصلی ئی که نهایتا به ضدیت با ماتریالیسم و به اعتبار بخشی به ایدئالیسم ـ به مثابه محور اصلی فلسفی خویش ـ منجر می شوند.
·        البته بطرق مختلف و در هر کدام از سه نوع اصلی با محتوای تمایزمند.

نوع اصلی اول

·        اختلاف میان تفکر کلاسیک بورژوائی و طرفداری از فئودالیسم و فعال مایشائی معنوی مذهب

نوع اصلی دوم

·        اختلاف نظر و تضاد در درون فلسفه کلاسیک بورژوائی  

نوع اصلی سوم

·        چالش روحانیت بورژوائی کلاسیک با نطفه های فساد بورژوائی که با گذشت زمان تراکم می یابد و شدت می گیرد.

14

·        این سه نوع اصلی بروز «نا فلسفه» را بدشواری می شد از یکدیگر دقیقا و صریحا تمیز داد.

15

·        به همین دلیل، نوع سوم این سه نوع اصلی در خودویژگی خویش بمراتب مبهم تر و نامعلومتر از دو نوع اصلی دیگر بوده است.

 یوهان گئورگ هامان (1730 ـ 1788)
فیلسوف و نویسنده آلمانی
نماینده هیچدانی سقراطی
مدافع ایمان مذهبی
منتقد روشنگری و خرد
از نمایندگان جنبش «هجوم و فشار»

16

·        مبارزه هامان بر ضد روشنگری و مجادله یاکوبی با فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان موجب توسعه و شکوفائی نطفه های این نوع از «نا فلسفه» بوده اند.
·        نطفه هائی که در آنها «نا فلسفه» ی فلسفه عقیده ی آنها بر اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم (تردیدگرائی و ندانمگرائی) هیوم مبتنی بوده است.

·        مراجعه کنید به اسکپتیسیسم و اگنوستیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

17

·        هامان در نقد اثر هیوم تحت عنوان «گفتگوها» و با استناد به او ادعا می کند:
·        «فلاسفه علل نهائی را نامعلوم اعلام می کنند و می دانند که ساده ترین اصول که از تجزیه پدیده ها نشئت می گیرند، نیز غیر قابل توضیح اند.
·        به همان سان که خود پدیده ها غیر قابل توضیح اند.
·        من الهیت را پیدا کرده ام.
·        همین جا هم خواهم ماند.»
·        (هامان، «مجموعه آثار»، جلد 3، ص 256، 1950)

18

·        اندیشه هامان در زمینه ارجحیت و تقدم «وحی و یا شناخت بی واسطه از طریق کلمه و کتاب بر وحی و   یا شناخت باواسطه از طریق اشیاء (طبیعت) و مفهوم» بیانگر پیشاپیش جریان فکری ئی بوده که اشیاء و مفهوم را به نفع وحی و شناخت بیواسطه مورد تحقیر قرار می دهد، به لجن می کشد و بی اعتبار می سازد و در ضمن عرفان کلام را می ستاید.
·        (هامان، «مجموعه آثار»، جلد 3، ص 304، 1950)

19

·        «نا فلسفه» ی موسوم به فلسفه عقیده ی هامان، شعارهائی را مطرح می سازد که پیش شرط لازم برای علم ستیزی فلسفه حیات در سال های بعد و برای فرمولبندی نوین تز اصلی همه فرقه های درک پوزیتیویستی از علم تا «راسیونالیسم انتقادی» (پوپر) بوده اند:   

الف
·        «تمامی دانش ما ناقص و نارسا ست!

ب

·        تمامی دلایل عقلی بشری یا از ایمان به حقیقت و تردید به باطل و یا از ایمان به باطل و تردید به حقیقت تشکیل می یابند.»
·        (هامان، «مجموعه آثار»، جلد 3، ص 317، 1950)

20
·        عقیده ربطی به عقل ندارد و نباید تابع عقل باشد.
·        برای اینکه ایمان به همان اندازه بر اساس دلایل تشکیل می یابد که چشیدن و راه رفتن.
·        (هامان، «مجموعه آثار»، جلد 4، ص 74، 1950)

21

·        شعار «دانش ما ناقص و نارسا ست و پیشگوئی های ما ناقص و نارسا ست!» از انجیل بوده است.
·        (انجیل، «پاولوس»، 1، کر 13) 

22

 فریدریش هاینریش یاکوبی (1743 ـ 1819)
فیلسوف، حقوقدان، بازرگان و نویسنده آلمانی

·        اصل فلسفی موسوم به «نقص دانش» و «دانش ناقص» نتیجه مشترک پوزیتیویسم هیوم و فلسفه حیات هامان، یاکوبی و فریدریش شله گل بوده است.

·        مراجعه کنید به  فلسفه حیات در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

23

 
بنه دیکتوس اسپینوزا (1632 ـ 1677)

فیلسوف هلندی، مؤسس راسیونالیسم و انتقاد مدرن از انجیل
نماینده راسیونالیسم ماتریالیستی
جهان بینی او پانته ئیستی است.

·        اعلام جهاد هامان و یاکوبی در آغاز، بر ضد فلسفه اسپینوزا بوده است.

24


·        اعلام جهاد هامان و یاکوبی بویژه بر ضد اندیشه «خود علت خود بودن» (کاوزا سوئی) اسپینوزا بوده که حاوی گرایش ماتریالیستی  و نطفه های دیالک تیکی بوده است.
·        از دید هامان بدترین باطل، اندیشه «خود علت خود بودن» (کاوزا سوئی) است.
·        (هامان، «نامه به یاکوبی، آثار یاکوبی، جلد 4، فصل 3، ص 20، 1819)
   
25


گوت هلد افرائیم لسینگ (1729 ـ 1781)
نویسنده و شاعر برجسته روشنگری آلمان

·        «غیر فلسفه» و «هیچدانی» ئی که یاکوبی در لفافه آنها آموزش علمی فیشته را می کوبد، بر برسمیت شناسی وارونه ی جمله ای مبتنی است که منتسب به گوت هلد افرائیم لسینگ است:
·        «فلسفه دیگری غیر از فلسفه اسپینوزا وجود ندارد.»
·        (یاکوبی، «آثار یاکوبی»، جلد 4، فصل 1، ص 55، 1819)

·        (یاکوبی این جمله لسینگ را وارونه می کند:
·        «باطل تر از فلسفه اسپینوزا (کاوزا سوئی)، فلسفه ای وجود ندارد.» مترجم) 
  
26

·        یاکوبی اینجا ـ بمراتب بیشتر و قطعی تر از کانت و فیشته و شلینگ و هگل ـ به جایگاه مرکزی تضاد میان ماتریالیسم و ایدئالیسم در فلسفه آگاه بوده است.

27

·        یاکوبی از موضع فلسفه عقیده ی خود حدس می زند که اصل اعتبار عام و علمیت در فلسفه ایدئالیستی فیشته و هگل و دیالک تیک خرد مطلق در فلسفه آندو، امکان و خطر تبدیل ایدئالیسم به ماتریالیسم را در بطن خود نهفته دارد.

28

·        یاکوبی با پرچم برسمیت شناسی «هستی زنده»، ماهیت آن، اصل حیات، منبع درونی فهم و اراده بر ضد کانت و فیشته وارد صحنه می شود و آندو را به دلیل برسمیت شناسی لیاقت  دست یابی انسان به «دانش بی واسطه» و شناخت احساس و عقیده مورد سرزنش قرار می دهد. 

29

·        یاکوبی «پیوند درونی میان فیزیک و متافیزیک» را که ماتریالیست ها مطرح کرده بودند، تخریب می کند و به جای آن، سرسپردگی فلسفه (عقیده) به مذهب را اعلام می دارد. 

30

·        یاکوبی بر آن بوده که قبل از احساس و ایمان و دانش بی واسطه و بویژه قبل از همه تئوری های علمی و سیستم های فلسفی، ناظر و قاضی درونی قرار دارد که همه آنها را تحت نظارت خود دارد.
·        (یاکوبی، «آثار یاکوبی»، جلد 2، فصل 1، ص 111، 1815)

31
·        به شعارهای شنیدنی یاکوبی توجه باید کرد:

الف

·        «علم هیچدانی در شناخت این مسئله است که تمامی دانش بشری ناقص است و باید ناقص بماند.»

ب
·        «علم هیچدانی، هیچدانی داننده است!»

ت
·        «بهتر آن است که از این ناقص دست برداریم.
·        برای اینکه تنها و تنها عقیده و ایمان است که رهگشا ست.
·        عقیده و ایمانی که بکمک وحی متکی بر عقل، نصیب بشر شده است.»
·        (یاکوبی، «آثار یاکوبی»، جلد 4، بخش 1، ص 14) 
32

·        یاکوبی در اینجا ضمن توصیه صرفنظر از تئوری فلسفی و علمیت آن، فلسفه ی «نا فلسفی» ئی را بر تخت می نشاند که از طرق علمی قابل شناخت نیست.
·        اما بنظر یاکوبی همین فلسفه ی «نا فلسفی» قادر به ارزیابی و سنجش همه علوم است.

پایان
ادامه دارد.