۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

فلسفه حیات (۱)


 مانفرد بور
فیلسوف و فلسفه ـ مورخ فلسفه
رئیس انستیتوی مرکزی در آکادمی علوم آلمان دموکراتیک
از برجسته ترین نمایندگان مارکسیسم ـ لنینیسم
از مدافعان مارکسیسم ـ لنینیسم
 در قبال جریانات جدید تحت نام مارکسیسم
(مثلا «فلسفه امید» ارنست بلوخ)
اثر معروف او:
«در زمنیه انتقاد از ایدئولوژی بورژوائی» 
آثار: 
گذار از فیشته به هگل (1965)
عظمت و محدودیت فلسفه کانت (1974)
خرد ـ انسان ـ تاریخ (1977)
تاریخ معقول (1986)
مداخلات، موضعگیری ها، اظهارات
 راجع به فونکسیون اجتماعی فلسفه و علم (1987)
اروپا و وضع معنوی زمان (میراث معنوی اروپا) (2000)


آرامگاه حکیم پرولتاریا و همسرش
در گورستان سنت پیوس در برلین

پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
 شین میم شین

·       فلسفه حیات، جریان جهان بینانه اصلی فلسفه بورژوائی در عصر امپریالیسم را تشکیل می دهد.

۱

·       تشکیل فلسفه حیات با گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیسم پیوند تنگاتنگ داشته است.

۲

·       فلسفه حیات بیانگر بحران عمومی سرمایه داری و واکنش جهان بینانه نسبت بدان است.

۳

·       مشخصات فلسفه حیات به شرح زیر اند:

الف
·       ایراسیونالیسم (خردستیزی) عریان

·       مراجعه کنید به خردستیزی (ایراسیونالیسم) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ب

·       ایدئالیسم عینی علیل با تمایل لاینقطع به ایدئالیسم ذهنی

·       مراجعه کنید به ایدئالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ت
·       پسیمیسم معرفتی (بدبینی معرفتی)

پ

·       اگنوستیسیسمی که در آن، عرفانگرائی اوج می گیرد.

·       مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی)، عرفان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ث
·       بی بند و باری اسلوبی (متدیکی)

·       مراجعه کنید به اسلوب (متد)، متدئولوژی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ج
·       رلاتیویسم آگاهانه و عمدی

·       مراجعه کنید به رلاتیویسم (نسبیت گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 ح
·       تمایلات پوزیتیویستی

·       مراجعه کنید به پوزیتیویسم، نئوپوزیتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

خ
·       تمایلات بیولولوژیستی.

·       مراجعه کنید به بیولوژیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد

زباله در زر ورق هنر (۲)


مارینا آبرامویچ  
(۱۹۴۶) 
 
میم
 
  نتیجه گیری حریف
از این 
تست
 سطحی، ساده لوحانه، سست و بی پایه است.
چرا و به چه دلیل؟
 
حدیقه
 
دلیلش 
خود همین تست
 است.
 
مریم

نه.
 اتفاقاً اصلاً هم بى پايه نيست 
چون با كنكاش در رفتار هاى به ظاهر سطحى و ساده 
كه روزمرگى و عادت 
آنها را از چشم مان دور نگهداشته است 
مى توانيم به ماهيت واقعى همزيستان خود پى ببريم.
 
 انسانى 
كه نسبت به رنج همنوع خود بى تفاوت باشد، 
يا حتى پا را فراتر گذاشته و به نیت کسب لذت و تفريح 
مبادرت به آزار و اذيت انسان ديگرى كند 
بعيد نيست که به جنايات بزرگترى هم دست بزند 
هستند انسان هاى كم فهمى كه حاضرند 
براب کسب لذتى ناچيز و گذرا 
حتى از شرف و عزت انسانى خود مايه گذارند و همنوع خود را بيازارند 

میم
 
۱
نفس همین 
تست (آنتی هنر امپریالیستی) 
تهوع انگیز است.

۲
انسان
ـ  بخشا  ـ
موجودی طبیعی است 
و 
ـ  بخشا  ـ
موجودی اجتماعی است.

۳
اگر سیستم اجتماعی، هومانیستی باشد
اعضای جامعه هم بشردوست بار می آیند.

۴
انسان
ـ بر خلاف ددان ـ
به تسلیحات خرد اندیشنده مجهز است.
 
۵
این تسلیحات خرد اندیشنده 
باید 
تشکیل یابند، 
توسعه یابند، 
مرمت و تعمیر شوند، 
سوهان خورند
 و
 فعال گردند.
 
۶
در جهان امروز
اما
عکس این صورت می گیرد:
 
الف
اعضای جامعه 
ـ به طرز سنجیده، حساب شده و سیستماتیک ـ
تمدن زدایی می شوند.
  فرهنگ زدایی می شوند.
اخلاق زدایی می شوند.

زباله می شوند.
 
ب
بعد کسانی می آیند، خود را هنرمند جا می زنند،
دلار درو می کنند
و 
فاجعه را ماستمالی می کنند.
 
پ
ضمنا 
هم 
آبروی هنر را می برند
 و 
هم 
آبروی هر هنرمند و هنرپیشه را.
 
ت
آنگاه
 استحمار مصرف کننده ی ساده لوح آثار «هنری» هنرمندان مأمور و مع ـ زور
تکمیل می شود
و 
چنان وانمود می شود که
ـ انگار ـ
بشریت 
شکنجه گر و جانی و جلاد و جمارانی و جمکرانی مادر زاد 
است
و 
فکر و ذکری 
جز زجر دادن به همنوع 
در دل ندارد.
 
ث
بدین طریق و با این ترفند
همه کاسه ها و کوزه ها
بر سر بشریت بیچاره 
خرد و خراب می شوند. 
 
ج
همه ی تقصیرات 
به حساب ذات بشریت بد ذات 
گذاشته می شود
تا 
سیستم ستمگر، استثمارگر، استعمارگر و استحمارگر
 به حیات نکبت بارش ادامه دهد و تحکیم شود.

ادامه دارد.

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۴)


مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)
 
ویرایش و تحلیل از 
شین میم شین
 
ناگه غروب کدامین ستاره؟  
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰)
ادامه

  مستیم، مستیم، مستیم
 مستیم
 و 
دانیم، 
هستیم.

 ای 
ـ همچو من ـ
بر زمین اوفتاده،
 برخیز،
 شب دیرگاه است، 
برخیز

 دیگر نه دست و نه دیوار
 دیگر نه دیوار، نه دوست
  دیگر نه پای و نه رفتار.


  تنها توئی با من،
 ای خوبتر تکیه گاهم،
  چشمم، چراغم، پناهم.

 من 
ـ بی تو ـ
  از خود نشانی نبینم،
تنهاتر از هرچه تنها
  همداستانی نبینم.
*****

 با من بمان، 
ای تو خوب، ای یگانه!
 برخیز، برخیز، برخیز!

 با من بیا، ای تو از خود گریزان
 من بی تو، گم می کنم راه خانه.

 با من سخن سر کن، 
ای ساکت پر فسانه
 آئینه بی کرانه.

 می ترسم، 
ای سایه، 
می ترسم، ای دوست
 می پرسم،
 آخر بگو، تا بدانم،
 نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
 این ظلمت غرق خون و لجن را
 چونین، پر از هول و تشویش کرده است؟   
 
 ای کاش می شد بدانیم،
  ـ  ناگه ـ
غروب کدامین ستاره
 ژرفای شب را، چنین بیش کرده است؟

 هشدار، 
ای سایه،
 ره تیره تر شد
  دیگر نه دست و نه دیوار
  دیگر نه دیوار، نه دوست

  دیگر به من تکیه کن، 
ای من، 
ای دوست،
 اما
 هشدار، 
کاین سو، کمینگاه وحشت
و آن سو، هیولای هول است
  وز هیچیک، 
هیچ مهری نه بر ما.

  ای سایه، 
ـ ناگه ـ
دلم ریخت، 
افسرد،
ای کاش می شد، بدانیم،
 ناگه کدامین ستاره فرو مرد؟
ادامه دارد
 

تأملی در مقوله عشق (۲۴)



فروغ‌ فرخزاد
  (۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
تحلیلی از
ربابه نون
 
ث
عشق
از دید 
فروغ فیلسوف
 
۱
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را به ژرفای خویش کشیدند.
  
 سؤال، این بود که می در فلسفه فروغ چه فونکسیونی دارد؟ 
در فلسفه فروغ، میخانه، مرداب است و می (الکل)، محتوای مرداب (لجن).

این بدان معنی است که فروغ فیلسوف، مقوله دیرآشنای می را، بازتعریف می کند.
این همان می ایدئالیزه گشته (به عرش اعلی برده شده) در ادبیات فئودالی ـ قرون وسطایی است که ایدئالیته زدایی می شود و به عنوان لجن (محتوای مکنده و مهلک مرداب) باز ارزیابی می شود.
مورد ارزیابی دیگر و از طرازی دیگر قرار می گیرد.

این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می اما به چه معنی است؟

۲
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را به ژرفای خویش کشیدند.
 

الف 
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی قطع رابطه ایده ئولوژیکی با خیام و حافظ و غیره (خراباتیان، به قول کسروی) است.

ب
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی ایدئالیته زدایی از می است.

فونکسیون می بدین طریق، زیر و زبر می شود:
میخواری از نشانه نمودین فخر به روشنفکری به نشانه سقوط فکری و اجتماعی استحاله می یابد. 

 پ
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی دریدن نقاب انقلابیگری نمایی از چهره میخواران در فرم های متنوع است.

میخوارگی در فلسفه فروغ فیلسوف، نه نشانه سنت مذهبی شکنی، مدرنیته، انقلابیگری، بلشویسم مبتذل (روسوفیلیسم)، آزادگی، رندی، خراباتیگری، یکرنگی، زهد ستیزی و زاهد ستیزی، بلکه نشانه سقوط فکری و اخلاقی است.
به معنی تا فرق سر فرو رفتن در لجنزار است.

ت
این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، به معنی نوعی سنت شکنی و نوآوری (مدرن اندیشی و مدرنیزاسیون) در هنر شعر و در تئوری اجتماعی (جامعه - فلسفه، تاریخفلسفه) است.

ث
در پرتو این تجدید نظر تئوریکی ـ ایده ئولوژیکی فروغ در تعریف مقوله می، می توان مفهوم معروف «تولدی دیگر» فروغ را فهمید.
فروغ رشد کرده است.
فروغ دچار تحول کیفی شده است.
انگار از نو زاده شده است.  

ج
این توسعه جهشی و جرقه آسای فروغ،  در اشعار واپسین او به چشم می خورد.

ولی فروغ به روند خودبالی (روند بالندگی و توسعه یابندگی) خود، وقوف بی چون و چرا دارد و آن را ـ چه بسا ـ از صراحت می گذراند.

در این جور اشعار فروغ، نوعی فخر و مباهات رئالیستی ـ راسیونالیستی به بالندگی و توسعه یابندگی خویشتن خویش به چشم می خورد:

۱
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که 
ـ مثل حلقهٔ چاهی ـ
در انتهای خود به قلب زمین می‌ رسد
و باز می‌ شود به سوی و سعت این  
مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که
 دست‌ های کوچک تنهایی 
 را
از  
بخشش شبانهٔ عطر ستاره‌ های کریم
سرشار می‌ کند
و 
می‌ شود از آنجا
خورشید
 را 
به  
غربت گل‌ های شمعدانی  
مهمان کرد
 
یک  
پنجره 
برای من کافی است.

منظور از این پنجره واحد بی همتا ـ آیا ـ جهان بینی علمی و انقلابی واحد نوین (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) نیست که آدمی را استغنایی رشگ انگیز می بخشد و از هرچه جهان بینی عجق ـ وجق در جهان است، بی نیاز می سازد؟

۲
چرا توقف کنم؟
 
چه می تواند باشد،
 مرداب؟

چه می تواند باشد،
  جز 
جای تخم ریزی حشرات فساد؟
 
افکار سردخانه
را 
جنازه های باد کرده 
رقم می زنند
نامرد در سیاهی
فقدان مردی اش را پنهان کرده است
و 
سوسک
 آه
وقتی که سوسک سخن می گوید!

چرا توقف کنم؟
 
همکاری حروف سربی 
 بیهوده است
همکاری حروف سربی
اندیشه ی حقیر را 
نجات نخواهد داد
 
من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده 
ملولم می کند 

پرنده ای که مرده بود 
به من پند داد که
پرواز 
را 
به خاطر بسپارم
 
نهایت تمامی نیروها 
پیوستن
 است،
 پیوستن
به اصل روشن خورشید
و 
ریختن به شعور نور
 
طبیعی است
که
 آسیاب های بادی می پوسند
 
چرا توقف کنم؟
 
من 
خوشه های نارس گندم 
را
به زیر پستان می گیرم
و شیر می دهم.

صدا 
صدا 
‍- تنها ـ
صدا
صدای خواهش شفاب آب به 
جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر
 جدار مادگی خک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق

 
صدا 
صدا 
‍- تنها ـ
صدا
ست که می ماند
 
در 
سرزمین قد کوتاهان (کوته بینان)
معیارهای سنجش 
ـ همیشه ـ
بر مدار صفر سفر کرده اند.

چرا توقف کنم؟
 
من
 از 
عناصر چهار گانه
 اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
 
مرا 
به
 زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان،
 چه کار؟

مرا 
به حرکت حقیر کرم 
در 
خلاء گوشتی چه کار؟

مرا 
تبار خونی گل ها 
به 
زیستن
 متعهد کرده است
تبار خونی گل ها 
می دانید؟

۳
مرداب های الکل  
با آن بخارهای گس مسموم
  انبوه بی تحرک روشنفکران
  را به ژرفای خویش کشیدند.
  

تفاوت و تضاد فکری، تئوریکی (نظری)، طبقاتی و ایده ئولوژیکی فروغ فیلسوف با فروغ جوان از زمین تا آسمان است.

فروغ توسعه (تکامل) جهشی یافته است.
این جهش انقلابی در زندگی کوتاه تر از آه فروغ (در عمر ۳۲ ساله اش) حیرت انگیز است.

چون تفکر ـ به معنی حقیقی کلمه ـ چه بسا از۵۰ سالگی شروع می شود و نه از بیست و چند سالگی.

اثر فروغ تحت عنوان «تولدی دیگر» اما در سال ۱۳۴۲ (۳۰ سالگی فروغ) منتشر می شود.
یعنی این اثر در بیست و چند سالگی او سروده شده است.

به همین دلیل، می توان از بلوغ نبوغ آمیز فروغ سخن گفت.

بضاعت فکری و فلسفی فروغ در ۳۰ سالگی غول آسا ست.

شاید مارکس و انگلس و لنین و برشت هم از چنین بلوغ نبوغ آمیز حیرت انگیزی برخوردار بوده اند.

مسئله اما این است که تفاوت سطح توسعه نیروهای مولده در اروپای کاپیتالیستی کجا و در ایران بنده داری ـ فئودالی کجا؟

ادامه دارد.