سعدی
تعلق حجاب است و بی حاصلی
چو پیوندها بگسلی، واصلی
معنی تحت اللفظی:
پیش شرط وصل به یار (حق)، گسستن پیوندها و تعلقات به غیر از پیوند با یار و تعلق به یار است.
برای اینکه تعلقات دیواری در راه وصل اند.
حافظ چیزی بیش از نیمه خردستیز سعدی نیست:
غلام همت آنم، که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
معنی تحت اللفظی:
زنده باد نداشتن تعلق به چیزی.
یکی از مهمترین و تعیین کننده ترین تعلقات بشری،
تعلقات طبقاتی است
که
اساسی ترین و علمی ترین معیار برای تمیز خیر از شر، انقلابی از ارتجاعی است.
کسی یافت نمی شود که فاقد تعلق طبقاتی با طبقه اجتماعی و قشر اجتماعی معینی باشد.
منظور واقعی سعدی از گسستن پیوندها و نیل به وصل با یار کذایی چیست؟
عدم شرکت در فعالیت اجتماعی، سیاسی، هنری، فرهنگی، تولیدی؟
عدم همکاری با دربار و طبقه حاکمه؟
عدم شرکت در مبارزه ایدئولوژیکی علیه اوپوزیسیون انقلابی؟
گوشه گیری، جهانگریزی و عزلت؟
آیا سعدی و حافظ واقعا انسانهائی بدون وابستگی، بدون تعلقات طبقاتی، بدون جانبداری از سیستم جامعتی حاکم، بدون علاقه به لذات مادی و معنوی اند؟
پس پرورده های نعمت بزرگان، حلقه به گوشان شاهنشاه یزد و ابوالفوارس و بوبکر سعد و غیره و گیرنده های کیسه های زر کیانند؟
حافظ
گر نکردی نصرت دین، شاه یحیی از کرم
کار ملک و دین ز نظم و اتساق افتاده بود.
معنی تحت اللفظی:
اگر اعمال یحیی شاه حامی دین به سبب بزرگواری نبود، کشور و دین نظم و انسجام خود را از دست می داد.
حافظ
در این بیت غزل
دیالک تیک زیربنای اقتصادی جامعه و روبنای ایده ئولوژیکی آن
را
به صورت دیالک تیک ملک و دین بسط و تعمیم می دهد
و
عالی ترین نماینده طبقه حاکمه
را
یعنی
دولت
را
حافظ زیربنا و روبنا قلمداد می کند.
بهتر از این نمی توان دولت را تعریف کرد:
دولت
ماشین تا بن دندان مسلح طبقات حاکمه برای حفظ و توسعه و تحکیم منافع طبقاتی استراتژیکی آنها ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر