شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت شانزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۳ ـ ۹۴ )
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
ندانی که شوریده حالان مست
چرا برفشانند در رقص، دست؟
گشاید دری بر دل از واردات
فشاند سر و دست بر کاینات
حلال اش بود رقص بر یاد دوست
که هر کآستینی اش جانی در او ست
گرفتم که مردانه ای در شنا
برهنه توانی زدن دست و پا
بکن خرقه نام و ناموس و زرق
که عاجز بود مرد با جامه غرق
تعلق حجاب است و بی حاصلی
چو پیوندها بگسلی، واصلی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر