درنگی
از
میم حجری
من در اين سرمای يخبندان چه گويم با دل سردت
من چه گويم ای زمستان با نگاه قهر پروردت
معنی تحت اللفظی:
جامعه شبیه زمستان سرد و یخبندانی با نگاه قهر پرورده ای است.
به دل سرد چنین زمستانی چه می توان گفت.
سیاوش
در این جمله
جامعه را ناتورالیزه (طبیعت واره) تصور و تصویر می کند.
بدین طریق
جامعه بشری در قاموس سیاوش از چهار فصل تشکیل می یابد.
ضمنا
فصول سال بسته به میل و نیاز شعرا مورد تجلیل و تقبیح و تحقیر و حتی تلعین و تحسین قرار می گیرد.
بدین طریق
بهار و تابستان ایدئآلیزه می شوند و به عرش اعلی برده می شوند
و
پاییز و زمستان تحقیر می شوند و به اسفل السافلین پرتاب می شوند.
بهار و تابستان
هابیل واره (مظهر خیر) جا زده می شوند
و
پاییز و زمستان
قابیل واره (مظهر شر) قلمداد می شوند.
سیاوش
نمی داند که چه هتک حرمتی بر جامعه شناسی مارکسیستی روا می دارد.
دلیل توسل سیاوش و شعرا به این ناتورالیزاسیون چیزها، پدیده ها و روندها و سیستم های جامعتی
و
سوسیالیزاسیون چیزها، پدیده ها و روندها و سیستم های طبیعی
فقر مفهومی و فقر فلسفی او و شعرای دیگر است.
نتیجه نهایی این کردوکار شعرا
عوامفریبی و خر پروری است.
سیاوش و شعرای بیسوادتر از او
اصلا
نمی دانند که بدون برگریزان خزان و سرما و یخبندان زمستان،
رویش و شکوفش یهار و بارآوری و نعمات تابستان وجود نخواهند داشت.
آنچه که سیاوش به نیت خیر انجام می دهد، چیز جدیدی نیست.
سیاوش تحت تأثیر شعرای کلاسیک از قبیل سعدی و حافظ به این روز افتاده است.
سعدی و حافظ
با همین ترفند و به همین طرز و طریق
ایده ئولوژی اشراف برده دار و فئودال را توجیه و اثبات می کردند و اشاعه می دادند.
گویند:
سنگ، لعل شود در مقام صبر.
حافظ
عدو را به کوچک، نباید شمرد
که کوه کلان دیدم از سنگ خرد.
سعدی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر