۱۴۰۴ آبان ۲۶, دوشنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «در گذرگاهی چنين باريک» (۳)



درنگی

از

میم حجری

من در اين سرمای يخبندان چه گويم با دل سردت
من چه گويم ای زمستان با نگاه قهر پروردت

معنی تحت اللفظی:

جامعه شبیه زمستان سرد و یخبندانی با نگاه قهر پرورده ای است.

به دل سرد چنین زمستانی چه می توان گفت.

 سیاوش

در این جمله

جامعه را ناتورالیزه (طبیعت واره) تصور و تصویر می کند.

بدین طریق

جامعه بشری در قاموس سیاوش از چهار فصل تشکیل می یابد.

ضمنا

فصول سال بسته به میل و نیاز شعرا مورد تجلیل و تقبیح و تحقیر و حتی تلعین و تحسین قرار می گیرد.

بدین طریق

بهار و تابستان ایدئآلیزه می شوند و به عرش اعلی برده می شوند

 و 

پاییز و زمستان تحقیر می شوند و به اسفل السافلین پرتاب می شوند.

 
بهار و تابستان

هابیل واره (مظهر خیر) جا زده می شوند 

و

پاییز و زمستان

قابیل واره (مظهر شر) قلمداد می شوند.

سیاوش

نمی داند که چه هتک حرمتی بر جامعه شناسی مارکسیستی روا می دارد.

دلیل توسل سیاوش و شعرا به این ناتورالیزاسیون چیزها، پدیده ها و روندها و سیستم های جامعتی

و

سوسیالیزاسیون چیزها، پدیده ها و روندها و سیستم های طبیعی

فقر مفهومی و فقر فلسفی او و شعرای دیگر است.

 

نتیجه نهایی این کردوکار شعرا

عوامفریبی و خر پروری است.

سیاوش و شعرای بیسوادتر از او 

اصلا

نمی دانند که بدون برگریزان خزان و سرما و یخبندان زمستان،

رویش و شکوفش یهار و بارآوری و نعمات تابستان وجود نخواهند داشت.

آنچه که سیاوش به نیت خیر انجام می دهد، چیز جدیدی نیست.

سیاوش تحت تأثیر شعرای کلاسیک از قبیل سعدی و حافظ به این روز افتاده است.

سعدی و حافظ

با همین ترفند و به همین طرز و طریق

ایده ئولوژی اشراف برده دار و فئودال را توجیه و اثبات می کردند و اشاعه می دادند.

گویند:

سنگ، لعل شود در مقام صبر.

حافظ

عدو را به کوچک، نباید شمرد

که کوه کلان دیدم از سنگ خرد.

سعدی  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر