۱۴۰۴ آبان ۲۲, پنجشنبه

درنگی در شعری از ژاله اصفهانی تحت عنوان «فاتح مغرور یا فاتح مقهور» (۲)


 

فاتح مغرور یا فاتح مقهور

 ژاله اصفهانی
  با نام اصلی اِطِل سلطانی  

(زادهٔ ۱۳۰۰ خورشیدی – درگذشتهٔ ۷ آذر ۱۳۸۶) 
 

 
۱
امیر گورکان از آن سفرهای جهانگیرانه بر می گشت
و در دنیای اندیشه پی فتحی دگر می گشت.
به نزدیکی «شهر سبز» در حاشیه صحرا
کنار جویباری، دید مردی را
که همراه رباب خوشنوایش نغمه سر کرده است:
«دمی با غم به سر بردن، جهان یکسر نمی ارزد
به می بفروش دلق ما، کزین خوشتر نمی ارزد.»

معنی تحت اللفظی:
تیمورلنگ در برگشت از جنگ های جهانگیرانه اش، طرح فتحی جدیدی را در سر داشت
و
در حوالی شهر سبز نوازنده خوش صدایی را بر لب جویباری دید:
«به عوض غم خوردن باید می خورد.»
 


تیمور گورکانی

  (۷۳۶-۸۰۷ق)

 ملقب به صاحب‌قران، امیر و مؤسس سلسله تیموریان 

 وی که متولد ماوراءالنهر بود، از سال ۷۷۱ق حکومت خود را با فتح سرزمین‌های همسایگان خود شروع کرد و تا مسکو، دهلی، بغداد و آنکارا پیش رفت.

 افراد زیادی در جنگ‌های او کشته شدند و سکونت‌گاه‌های زیادی خراب شد.

به تیمور عناوینی چون خون‌ریز، شراب‌خوار، مال‌دوست و نابغه نظامی داده شد.

 او به هنرمندان و عالمان اهمیت می‌داد و علاقمند به شنیدن اخبار و تاریخ بود.

 او هم به برخی رسم و رسوم مغولی پایبند بود و هم رفتارهای اسلامی از خود بروز می‌داد. 

او همانطور که با رقیبان مسلمان جنگید، با غیرمسلمانان نیز مبارزه کرد که به آن غزا یا جهاد می‌گفت.

در زمان او فرقه‌های صوفی که برخی عقاید شیعی داشتند، رواج یافته بود

. او سادات و صوفیان را احترام می‌کرد. 

حکومت‌های شیعه مانند سربداران در سبزوار و مرعشیان در مازندران، در برخورد با او، همانند دیگر حکومت‌ها، استقلال و سپس قدرت خود را از دست دادند.

 تیمور در هنگام تصرف دمشق و حلب، 

عالمان آنجا را به خاطر رضایت و همراهی با معاویه و یزید در ظلم به اهل‌بیت (ع) سرزنش کرد.

 
۲
امیر از شعر حافظ وان صدای خوش چنان شد مست
که رفتش صبر و دل از دست.


به نزد نغمه خوان از اسب زرپوشش فرود آمد
سوارانش که از سرکردگان بودند،
امیران جهان بودند،
به پای «قبله عالم» سر تعظیم خم کردند
نثارش سجده ها در هر قدم کردند.

معنی تحت اللفظی:
تیمور لنگ
از شنیدن بیت شعری از حافظ و صدای نوازنده مست شد
و
از اسب خود پایین آمد.
 
تیمور لنگ از دوستان و دوستداران حافظ بود.
حافظ تیمور را سلیمان زمان و شفیع روز جزا می نامید و از او قول کتبی گرفته بود که در روز جزا شفاعتش کند.
حافظ 
پسرش زین العابدین را هم برای تربیت فکری و فرهنگی به نزد تیمور در سمرقند فرستاده بود.
سمرقند
در آن زمان، مرکز علم و فن و فرهنگ و هنر بود. 


۳

دو چشم نغمه خوان در قعر تاریکی
به هر سو در به در می گشت
پی بیتی دگر می گشت.


ازو «صاحبقران» پرسید:
«نامت چیست؟»


پاسخ داد: 

«دولت.»

 معنی تحت اللفظی:
تیمور لنگ متوجه شد که نوازنده خوش صدا نابینا ست.
اسمش را پرسید.
نوازنده نابینا جواب داد که اسمش دولت است.
 
۴
صدای خنده «کشور گشا» پیچید در صحرا
به او گفتا:

«عجب! 

دولت مگر کور است؟»

 معنی تحت اللفظی:
تیمور لنگ خنده اش گرفت و گفت:
«دولت که نباید کور باشد.»
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر