آلن بدیو
(زادهٔ ۱۹۳۷)
درنگی
از
شین میم شین خالد سول پور
«بدیو»
فرضیهی کمونیسم در دوران ما را،
فرضیه کمونیسم
آموخته از دو خطای پیشین (آرمانشهری
فاقد سازماندهی و بازتولید دولت بوروکراتیک و بوروکراسی حزبی)
به عنوان شکل
سوم این فرضیه مطرح میکند
که بر اساس بازسازی سازمانهای سیاسی و
ساماندهی نوین جنبشهای برابریخواه و اشتراکی بنا خواهد شد.
معنی تحت اللفظی:
از دید آلن بدیو
محتوای فرضیه کمونیسم در دوران ما
(شکل سوم فرضیه کمونیسم)
را
عبرت از اشتباهات دوگانه زیر تشکیل می دهد:
عبرت از آرمان شهری خودپو
و
عبرت از بازتولید دولت بوروکراتیک و بوروکراسی حزبی
شکل سوم فرضیه کمونیسم
مبتنی بر بازسازی سازمان های سیاسی و سازماندهی نوین جنبش برابری خواه و اشتراکی است.
معلوم نیست که منظور خالد رسول پور و تروتسکیست های دیگر از مفهوم دوران و دوران ما چیست.
مشخصه مشترک اصلی استالینیسم و تروتسکیسم
بیگانگی با تعریف علمی و استاندرد مفاهیم است.
بیسوادی نظری
(فقر فلسفی و تئوریکی)
مشخصه مشترک این دو جریان انحرافی طویلتی از مارکسیسم ـ لنینیسم است.
فرضیه از دید آلن بدیو و رسول پور
از اعتبار ابدی فنا ناپذیر و لایزالی برخوردار است.
یعنی
رویین تن است و هرگز به تئوری تبدیل نمی شود و از بین نمی رود.
فرضیه کمونیسم
محتوای خود
را
حفظ می کند
و
فقط شکلش عوض می شود.
محتوای فرضیه کمونیسم کذایی چیست،
اگر ادعایی هنوز اثبات تجربی ـ عملی شده نیست؟
چنین محتوایی پس از اثبات بطلانش، چرا، چگونه و برای چه باید حفظ شود؟
ضمنا
منظور حضرات از شکل اول و دوم و سوم فرضیه کمونیسم چیست؟
علاوه بر این،
حفظ محتوایی و تغییر فرمال آن به چه درد بی درمانی می خورد؟
خرافه
را
در هر شکل و شمایلی هم که در آورند، چه خواهد بود، اگر خرافه نخواهد بود؟
ظاهرا
از دید حضرات،
شکل سوم فرضیه کمونیسم
نتیجه درس گیری از فرضیه مداین فاضله افلاطون و فوریه و اون و سن سمیون و غیره و فرضیه کمونیسم حزبی (مارکسی ـ لنینی) است.
حواس پرتی و بی سوادی حضرات از همین ادعای شان آشکار می گردد:
از فرضیه خشک و خالی که کسی درس عبرت نمی گیرد.
درس عبرت از چیزی مادی و عینی و واقعی گرفته می شود.
هان ای دل عبرت بین
از دیده (انچه که دیده می شود) عبر کن، هان
ایوان مداین را
آیینه عبرت دان.
ایوان مداین
چیزی مادی و عینی و واقعی است و نه فرضیه ای فکری و خیالی و آرزویی و آرمانی.
خاقانی
معیار علمی و عینی برای اثبات صحت و سقم هر فرضیه و تئوری
عمل (پراتیک) است.
یعنی نتیجه حاصل از به محک عمل زدن آن فرضیه و تئوری است.
از مدینه فاضله و آرمانشهر افلاطونی و غیره که درس عبرت گرفته نمی شود.
فقط و فقط از خرابه های ایوان مداین فاضله (و یا از عمارات آنها)
می توان درس عبرت گرفت و به بطلان فرضیه های مربوطه ایمان آورد و آنها را راهی زباله دان تاریخ ساخت.
یعنی
به خرافاتی بودن محتوای فرضیه های مربوطه رسید.
آلن بدیو و خالد رسول پور
اما
کاری به کمون اولیه و جوامع سوسیالیستی واقعی ندارند.
حضرات
فقط از فرضیه های افلاطونی و فوریه ای و اونی و سن سیمونی و «مارکسی ـ لنینی» درس عیرت می گیرند و به شکل سوم فرضیه کمونیسم کذایی خود می رسند
و
بر اساس آن به « بازسازی سازمانهای سیاسی و
ساماندهی نوین جنبشهای برابریخواه و اشتراکی» می پردازند.
این پرت و پلاهای تروتسکیستی فقط به درد بحث های روشنفکری قهوه خانه ای و جفت یابی و جفتگیری می خورند و نه به درد تحولات جامعتی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر