سعدی
تعلق حجاب است و بی حاصلی
چو پیوندها بگسلی، واصلی
معنی تحت اللفظی:
پیش شرط وصل به یار (حق)، گسستن پیوندها و تعلقات به غیر از پیوند با یار و تعلق به یار است.
برای اینکه تعلقات دیواری در راه وصل اند.
غلام همت آنم، که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
معنی تحت اللفظی:
زنده باد نداشتن تعلق به چیزی.
ای صبا، با ساکنان شهر یزد از ما بگو:
کای سر حق ناشناسان، گوی چوگان شما،
گرچه دوریم، از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شمائیم و ثنا خوان شما
معنی تحت اللفظی:
ما
اگر چه دور از بساط نزدیکی به یزدیانیم.
ولی علیرغم آن،
ثناگوی سکنه شهر یزد و بنده شاه یزد هستیم.
الهی که سر ناراضیان گوی چوگان یزدیان باشد.
حافظ
به حاجب در خلوتسرای خاص بگو:
«فلان، ز گوشه نشینان خاک درگه ما ست.»
معنی تحت اللفظی:
به دربان حلوتگاهت که محل رفت و امد خواص است، بگو که حافظ از سکنه خاک درگاه شما ست.
اکنون می توان به هویت و ماهیت یار در اشعار سعدی و حافظ پی برد:
یازی که برای نیل به وصل او،
باید کلیه پیوندها گسسته شوند.
مفهوم یار در اشعار سعدی و حافظ
نتیجه تجرید اعضای طبقات حاکمه برده دار و فئودال است.
از تیمور لنگ بگیر تا به سعد ابن زنگی برس.
ادعای غلام کسی بودن حافظ که از هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد باشد، دروغی بیش نیست.
چون خود سعدی و حافظ
اعتراف مکرر به نوکر اربابان برده دار و فئودال خود دارند
و
حتی بدان می بالندو
نوکرپروری علنی می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر