۱۴۰۴ آذر ۵, چهارشنبه

درنگی در کنفوسیوس و جهان بینی او (۲۷)

  

 
نام هنگام تولد
 کوین شاه
(۵۵۱ قبل از میلاد ـ  ۴۷۹ قبل از میلاد)
(عمر: ۷۱–۷۲ سال)
 
درنگی 
از
شین میم شین 

کنفوسیوس
در زندگی انسان سه راه دارد:

 
راه اول
 از اندیشه می‌گذرد،
این والاترین راه است.

 
راه دوم 
از تقلید می‌گذرد،
 این آسان‌ترین راه است
و 
راه سوم
 از تجربه می‌گذرد،
 این تلخ‌ترین راه است. 
 
کنفوسیوس
در این ادعا، بشریت را بر سر سه راهی تفکر ـ تقلید ـ تجربه می بیند.
 
کنفوسیوس
تفکر را والاترین راه می داند.
 
در اینکه تفکر مهمترین مشخصه بشر است، شکی نیست.
تفکر مهمترین فرق و تفاوت و تضاد بشر با نبات و جانور است.
 
تفکر اما به تنهایی وجود ندارد.
برای اینکه مغز نه خورجین افکار، بلکه ارگان تفکر است.
فرق مغز با کیسه صفرا همین است:
مغز 
بر خلاف کیسه صفرا که صفرا تراوش می کند،
فکر تراوش نمی کند، نمی تواند هم تراوش کند.  
برای اینکه فکر از خارج، یعنی از جهان واقعی و عینی به مغز ارسال می شود.
 
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
یک فکر است.
این فکر از عالم واقعی و عینی در اثر تجربه (خوردن) سیب نشئت می گیرد و به مدد حواس پنجگانه به مغز ارسال می شود.
مغز
بدون خوردن سیب (تجربه)، نمی تواند این فکر را بسازد.
 
تفکر
در روند کار و در اثر کار میسر می شود.
اگر نیاکان ما مجبور به کار نمی شدند، قادر به تفکر نیز نمی شدند.
امتحانش هم آسان است:
شروع به انجام کاری، همان
و
به کار افتادن مغز، همان.
 
در دیالک تیک حسی و عقلی
نقش تعیین کننده از آن حسی 
 و 
  در دیالک تیک تجربه و تفکر،
نقش تعیین کننده از آن تجربه است.

پراتیک
(تجربه، آزمون، آزمایش، عمل، تلاش، کار)
هم زادگاه فکر است و هم محک مطمئن عینی و علمی برای کشف حقیقت است.
در دیالک تیک پراتیک و تئوری، نقش تعیین کننده از آن پراتیک است.

راه سوم
 از تجربه می‌گذرد،
 این تلخ‌ترین راه است. 

کنفوسیوس
تجربه را تلخ ترین راه می داند.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
منظور کنفوسیوس از تجربه، نه تجربه (پراتیک)، بلکه به محک تجربه زدن افکار و اثبات بطلان آنها ست.
تلخی تجربه هم به همین دلیل است.
 
این اما فقط یک روی مدال  به محک تجربه زدن افکار است.
روی دیگر به محک تجربه زدن افکار، اثبات حقیقت افکار است که «شیرین ترین راه است.»
حافظ 
هم می داند:
خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد.
 
راه دوم 
از تقلید می‌گذرد،
 این آسان‌ترین راه است.
 
تقلید 
یعنی
تکرار مو به موی فکر و عمل این و آن.
در تفلید، نیازی به خوداندیشی (تفکر)  نیست.
به همین دلیل 
کنفوسیوس تقلید را آسان ترین راه می داند.
آنچه که کنفوسیوس نمی داند، این است که نه تقلید به تنهایی وجود دارد و نه تفکر و نه تجربه.
همه چیز هستی، 
خصلت و ساختار دیالک تیکی دارد.
تقلید از کسی، فقط در تفلید خلاصه نمی شود.
تقلید در روند تجربه (پراتیک) استغناء و ژرفا کسب می کند و به تفکر مستقل دامن می زند.
یعنی
مقلد در روند کار و در اثر کار به مرجع تقلید مبدل می شود.
به همین دلیل
می توان از دیالک تیک سه عضوی تقلید ـ تجربه ـ تفکر دم زد که  نقش تعیین کننده در آن از آن تجربه است.
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر