کسی گفت پروانه را، کای حقیر:
«برو دوستی در خور خویش گیر
رهی رو، که بینی طریق رجا
حریفی به پروانه گفت:
«برو دوستی پیدا کن که در خور تو باشد.
راهی را در پیش بگیر که امید رسیدن به جایی را داشته باشی.
عشق پروانه به شمع حیرت انگیز است.»
سعدی
در این حکایت بوستان
برای توضیح تئوری عشق خود،
مناسبت سه عضوی مشهورش را به خدمت می گیرد:
پروانه (عاشق)، شمع (معشوق) و ناصح (دشمن)
ناصح نماینده عقل است و پروانه (عاشق) نماینده جنون.
این رابطه در همه مناسبات سه عضوی برقرار است.
از این رو ست که تئوری عشق سعدی و حافظ، ماهیتا ضد عقلی است.
ناصح از پروانه می خواهد که دوستی در خور خویش بگیرد.
او دوست نامیدن دشمن را وارونه سازی می داند، که بر خلاف عقل سلیم است.
لحن ناصح در خطاب به پروانه از خشم و پرخاش لبریز است.
ناصح خردمندی داهی و واقع بین است.
انتقاد او، انتقادی علمی، معقول و درست است.
دوستی باید یک رابطه دو طرفه باشد.
دوستی، باید مثل همه روابط اجتماعی دیگر، بر دیالک تیک داد و ستد استوار باشد.
دوستی، یعنی علت و معلول مهر بودن همزمان، سوبژکت و اوبژکت مهر بودن همزمان.
برای رابطه دوجانبه به برابرحقوقی نیاز مبرم و بی چون و چرا هست.
روابط یکسویه وابستگی نامیده می شوند و ربطی به دوستی ندارند.
ناصح در بیت دوم، دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک خوف و رجا بسط و تعمیم می دهد و از پروانه می خواهد که به جای بیم، امید را برگزیند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر