درنگی
از
میم حجری
با قيام سبزه ها از خاک
با طلوع چشمه ها از سنگ
با سلام دلپذير صبح
با گريز ابر خشم آهنگ
سينه ام را باز خواهم کرد
همره بال پرستوها
عطر پنهان مانده انديشه هايم را
باز در پرواز خواهم کرد.
معنی تحت اللفظی:
اگر فصل زمستان و یخبندان بگذرد، سبزه ها از خاک بدمند و چشمه ها بجوشند
و
اگر صبح روشن بدمد و ابرها رخت بربندند،
من سینه ام را باز خواهم کرد
و
همراه با بال پرستوها، اندیشه هایم را دوباره به پرواز در خواهم آورد.
سیاوش که در بند قبلی این شعر
به سبب سیطره زمستان و یخبندان، نمی تواند حرفی برای گفتن داشته باشد،
ادعا می کند که اگر بهار بیاید، او هم به انتشار افکارش خواهد پرداخت.
منظور سیاوش از زمستان، استیلای ارتجاع و منظورش از فرا رسیدن بهار پیروزی انقلاب است.
این ایراد فکری و تبیینی سیاوش
سوسیالیزه کردن پدیده های طبیعی است که از کلاسیک های ادبیات فارسی (سعدی و حافظ) به میراث مانده است.
سوسیالیزه کردن پدیده های طبیعی ولی روشی ارتجاعی و عوامفریبانه است.
اگرچه در انقلاییت و صداقت سیاوش تردیدی نیست.
ایراد دیگر سیاوش
پرهیز او از تحلیل سکوت یأس آمیز خود به بهانه سیطره زمستان و یخبندان است.
دلیلش سانسور و سرکوب و خفقان حاکم در زمستان و یخبندان (ارتجاع) می تواند باشد
که در شعر سیاوش تماتیزه نمی شود.
سیاوش
پیش شرط روشنگری (انتشار افکار) را پیروزی انقلاب (فرا رسیدن بهار) می داند.
یعنی
روشنگری شاعر
تابع شرایط جامعتی قلمداد می شود.
این ادعای سیاوش، فقط ادعای او نیست.
همه شعرای کشور
همین ادعای سیاوش را دارند.
مثلا
احمد شاملو:
در شعری تحت عنوان «آه اگر آزادی سرودی می خواند.»
در حالیکه قضیه درست برعکس ادعای شعرا ست.
پس از سقوط سلطنت شعرای کشور حرفی برای گفتن نداشته اند و فقط زمانیکه سرکوب شروع می شود، شروع به سرودن اشعار می پردازند.
یعنی
در خزان و زمستان جامعه و نه در بهار و تابستان آن.
گر بهار آيد
گر بهار آرزو روزی به بار آيد
اين زمينهای سراسر لوت
باغ خواهد شد
سينه اين تپه های سنگ
از لهيب لاله ها پرداغ خواهد شد.
معنی تحت اللفظی:
پیش شرط تبدیل برهوت به باغ و رویش لاله در سنگستان، فرارسیدن بهار است.
منظور سیاوش از فرارسیدن بهار و رویش لاله در سنگستان، پیروزی انقلاب اجتماعی و ظهور شخصیت های انقلابی است.
سیاوش
در این بند شعر
دیالک تیک شرایط طبیعی و تحول طبیعی
را
به صورت دیالک تیک شرایط جامعتی و تحول جامعتی بسط و تعمیم می دهد.
ایراد بینشی سیاوش
بی اعتنایی به سوبژکت انسانی و سوبژکت تاریخ در تحول جامعتی است.
این به معنی باور سیاوش به خود به خودی بودن تحولات جامعتی (اوتوماتیسم) است.
این به معنی درجا زدن سیاوش در ماتریالیسم مکانیکی قرن هجدهم فرانسه و ماتریالیسم متافیزیکی (غیر دیالک تیکی) فویرباخ
و
بی خبری از ماتریالیسم تاریخی است.
پدیده ها و روندها و سیستم های جامعتی
بر خلاف پدیده ها و روندها و سیستم های طبیعتی
سوبژکت مند اند.
در جامعه بدون دخالت مثبت و منفی سوبژکت انسانی آب از آب حتی تکان نمی خورد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر