درنگی
از
میم حجری
در گذرگاهی چنين باريک
در شبی اين گونه دل افسرده و تاريک
کز هزاران غنچه لب بسته اميد
جز گل يخ ، هيچ گل در برف و در سرما نمی رويد
من چه گويم تا پذيرای کسان گردد
من چه آرم تا پسند بلبلان گردد
جز گل يخ ، هيچ گل در برف و در سرما نمی رويد
من چه گويم تا پذيرای کسان گردد
من چه آرم تا پسند بلبلان گردد
معنی تحت اللفظی:
در معبری تنگ و در شبی تاریک و دلمرده و سرد،
که از هزار غنچه امید، فقط گل یخ می شکفد،
من چه چیز مقبولی برای افراد می توانم بگویم و چه چیزی می توانم عرضه دارم که مورد پسند بلبلان باشد؟
سیاوش
در این بند اغازین این شعر
دیالک تیک های زیر را برای تشریح شرایط جامعتی به خدمت می گیرد:
دیالک تیک گذرگاه باريک و گذرگاه وسیع
دیالک تیک شب تاریک و روز روشن
دیالک تیک دل افسردگی و شادابی
دیالک تیک غنچه و گل
دیالک تیک امید و یأس
دیالک تیک گل يخ و گل
دیالک تیک گرما و سرما
دیالک تیک کسان و بلبلان
دیالک تیک کسان و بلبلان
محتوای این بند از شعر سیاوش
پسیمیستی (مبتنی بر بدبینی و یأس و نومیدی) است.
شرایط جامعتی وخیم برای سرودن شعری که به درد توده بخورد، مناسب نیست.
سیاوش
در این بند از شعر
جامعه را به باغی و اعضای جامعه را به بلبلان تشبیه می کند.
یعنی
دیالک تیک فرد و جامعه
را
به صورت دیالک تیک بلبل و باغ بسط و تعمیم می دهد
و
خود
را
شاعر جامعتی.
باغ
تحت سلطه سرما و یخبندان است و شکوفایی غتچه های لب بسته امید در بهترین حالت به تشکیل گل یخ منجر می شود.
بلبلان هم که نمی توانند روی گل یخ بنشینند و چهچه بزنند و باغ مملو از ترانه و آواز شود.
این بدان معنی است
که
شاعر
تابع شرایط عینی است.
در غیر این صورت،
شعر شعار می شود.
طبیعیت و شعریت خود را از دست می دهد و چیزی تصنعی و زورکی و الکی و توخالی می گردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر