۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

پست مدرنیسم و امپریالیسم (2)

2
تضادهای مکمل
پروفسور توماس مچر
برگردان شین میم شین

لئو کوفلر (1907 ـ 1995)
جامعه شناس مارکسیست لهستانی الاصل
مؤلف آثار بیشمار
از همکاران ورنر سپمن

• در اثر ورنر سپمن ـ فیلسوف مارکسیست ـ در زمینه مفهوم «تفکر حاکم»، کلید لازم برای حل تئوریک این مسائل عرضه می شود.

• ورنر سپمن در تأیید تأملات لئو کوفلر، به تضاد بنیادی در شعور روزمره مردم در عصر حاضر اشاره می کند.


• او بر آن است که سمتگیری های روزمره مردم «خصلت دوگانه» دارند.

• آنها فقط از «شعور کاذب» تشکیل نمی یابند، بلکه علاوه بر آن، همزمان حاوی فرم های فکری ئی اند که مردم «بکمک آنها زندگی خود را سر و سامان می بخشند.»
• این فرم های فکری، سمتگیری در چارچوب عملی محدود را امکان پذیر می سازند، اما در عین حال، کل جامعه را پرده پوشی می کنند و از نظرها پنهان می کنند.

• این «گذار از راسیونالیته فردی به ایراسیونالیته اجتماعی» معادل فرماسیونی خاص خود را در تضادی دارد که مشخصه کاپیتالیسم توسعه یافته بطور کلی است.
• شیوه اجتماعی شدن در زیرعرصه های معینی به ترقی افراطی این راسیونالیته منجر شده است، اما تأثیرگذاری متقابل نیروهای فنی و اجتماعی را به امید تصادف تولید شده کور رها کرده است.»
• از این رو ست که آن «بیگانگی مداوم و فرم های مخدوش شعور را پدید می آورد.»
• (ورنر سپمن، 2001، ص 171)

• ورنر سپمن بدین طریق به تضاد بنیادی ئی انگشت می نهد که هسته جامعه امپریالیستی معاصر را تشکیل می دهد.
• یعنی به آنسامبل مناسبات اجتماعی مربوط می شود:
• آن سان که ترقی خارق العاده راسیونالیته های قسمی بدون واسطه در مقابل ایراسیونالیته کل این جامعه قرار می گیرد.

(آنسامبل به جمعی از هنرپیشه ها، رقاصان، خواننده ها و یا نوازندگان ارکستر اطلاق می شود. مترجم)

• این درکی از خصلت ساختاری بنیادی جامعه است.
• این خصلت ساختاری بنیادی جامعه تعیین کننده فرهنگ و فرم های شعور جامعه معاصر است و به همین دلیل نقطه اصلی برای تأملات ما خواهد بود.

• کشف «ایراسیونالیته» جامعه امپریالیستی ـ فی نفسه ـ تازگی ندارد:

1

هربرت مارکوزه (1898 ـ 1979)
فیلسوف، سیاست شناس و جامعه شناس آلمانی ـ آمریکائی
از اعضایِ اصلیِ مکتب فرانکفورت
در برلین به ‌دنیا آمد.
در طولِ جنگِ جهانی اول در ارتش آلمان خدمت کرد.
او سپس عضوِ شورایِ سربازان بود که در قیام ناکامِ سوسیالیست‌های اسپارتاکیست شرکت داشت.
آثار:
سرنوشت دموکراسی بورژوائی
هنر و رهائی
فلسفه و روانشناسی
جنبش دانشجوئی و پیامدهای آن
محیط زیست و انتقاد اجتماعی
اونتولوژی هگل و تاریخیت
اوتوریته و خانواده در جامعه آلمان
مبارزه بر ضد لیبرالیسم در دولت های توتالیتر

• «ایراسیونالیته فزاینده کل» جامعه معاصر را هربرت مارکوزه مطرح کرده است.
• (هربرت مارکوزه، 1967، ص 263)

2

تئودور آدورنو (1903 ـ 1969)
فیلسوف، جامعه شناس، تئوریسین موسیقی و آهنگساز
از سردمداران مکتب فرانکفورت
از آثار اصلی او
دیالک تیک روشنگری
دیالک تیک منفی
تئوری استه تیکی

• آدورنو نیز از «ایراسیونالیته جامعه بورژوائی در فاز واپسین» سخن گفته است که «با سماجت و سرسختی از ادراک خویش ممانعت به عمل می آورد.»
• (آدورنو، 1961، ص 192)

3

ولفگانگ فریتس هاوگ (1936)
جامعه شناس تاریخ آلمانی
نماینده رویزیونسم در آلمان
مؤلف فرهنگ لغات تاریخی ت انتقادی مارکسیسم
آثار بیشمار دیگر

• ولفگانگ فریتس هاوگ، «کاپیتالیسم های ـ تک (تکنولوژی عالی) چند ملیتی» معاصر را «عصر ایراسیونالیته تمام ارضی گشته تلقی می کند که از موتورهای منافع قسمی بیشمار که بر ضد همدیگر در کارند، نشئت می گیرد.»
• (هاوگ، 2003، ص 64)

4

گئورگ لوکاچ (1885 ـ 1971)
فیلسوف، منتقد ادبی مجارستانی
لوکاچ، ارنست بلوخ، کارل کرش و گرامشی را نوسازان فلسفه و تئوری مارکسیسم در نیمه اول قرن بیستم می نامند.
آثار او:
تاریخ و شعور طبقاتی
روح و فرم
تئوری رمان
اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم
تخریب خرد
اونتولوژی و مارکس
استه تیک

• اصل مسئله بوسیله گئورگ لوکاچ در اثر او تحت عنوان «تاریخ و شعور طبقاتی» (1923) مورد حلاجی قرار گرفته است.
• لوکاچ در این اثر خویش، راسیونالیته مصلحتی زیرعرصه های منفرد را در مقابل ایراسیونالیته روند کلی مبتنی بر آنارشی بازار قرار می دهد.

• «تمامت عمارت تولید کاپیتالیستی» «بر تأثیر متقابل ضرورت سرسختانه قانونمند در کلیه پدیده های منفرد و بر ایراسیونالیته نسبی روند کلی»
مبتنی است که «در قانونیت های بخشی مستقل، راسیونالیزه گشته و فرمال، به مثابه ساختار حقیقی جامعه جلوه می کند.»
• (لوکاچ، 1968، ص 277)

• این برداشت، ایراسیونالیته را نه تنها در مورد کل امپریالیسم، بلکه در مورد جامعه بورژوائی ـ کاپیتالیستی به مثابه کل فرماسیون صادق می داند.

ولفگانگ فریتس هاوگ نیز «ایراسیونالیته کاپیتالیسم» را در جلد ششم، بخش دوم «فرهنگ لغات تاریخی ـ انتقادی مارکسیسم»، به مثابه گشتاور فرماسیون اقتصادی تمامت شیوه تولید کاپیتالیستی تلقی می کند:
• او می نویسد که مارکس در اثر خود تحت عنوان «سرمایه» در فرماسیون اقتصادی، در فرم کالائی، فرم ارزش و «در کل اقتصاد سرمایه داری» به «ایراسیونالیته فراگیر اشاره می کند.»

• هاوگ با اشاره به تئوری امپریالیسم روزا لوکزمبورگ این نظر را نمایندگی می کند، که تشدید تضادها در امپریالیسم با تشدید ایراسیونالیته در کلیه عرصه های جامعه انطباق دارد.


• اما نقطه نظر تعیین کننده من این است که ایراسیونالیته ی ذاتی مناسبات بنیادی سرمایه داری تنها تحت شرایط شکوفائی کامل آن، یعنی در مرحله امپریالیسم به نیروی تعیین کننده آنسامبل مناسبات اجتماعی (دقیقا به همان معنی که مارکس بکار برده) دست می یابد.

• بدین طریق، سیطره تعیین کننده ایراسیونالیسم تنها در امپریالیسم و نه در فرم های آغازین جامعه سرمایه داری پدید می آید.

• اگرچه ایراسیونالیسم از همان آغاز ذاتی کاپیتالیسم بوده، ولی با رسیدن به مرحله امپریالیسم است که به کیفیتی بدل می شود و از داربست اقتصادی پا فراتر می نهد و جامعه را به مثابه کل در برمی گیرد و تار و پود حیاتی ـ جهانی ـ فرهنگی آن را، ساختار دولتی ـ سیاسی آن را و فرم های شعورین ان را تحت الشعاع خویش قرار می دهد.


اینجا ست که می توان از ایراسیونالیسم ساختاری این جامعه به مثابه فرماسیون سخن گفت، ساختاری در رابطه با نظام بنیادی آن.

ادامه دارد.

چاله ها و چالش ها (84)

ایدئولوژی کولاک زاده های وطنی
بازگشت به مارکس از در عقب (2)
رضا خسروی
سرچشمه:
مجله هفته

1
رضا خسروی

1

• من به فرهنگ لاروس فرانسوی، دودن آلمانی و فرهنگ سخن فارسی مراجعه کردم، تا تعریف گروه های ممتاز از ایدئولوژی را بدست دهم، تا از روی منشاء طبقاتی نگرش انحرافی کولاک زاده های وطنی پرده بردارم.
• نشان دادم که دنیای حضرات وارونه، در بهترین حالت به مفاهیم مجرد، مضامین انتزاعی و ناب متکی است.
• حال آنکه ایده ها، افکار و عقاید، بینش و آگاهی… هستنده ای ذیشعور در زمان و مکان، در شرایط تاریخی – اجتماعی معلومی را مفروض می دارد.

• اصلا بدون حضور قبلی این ارگانیسم آلی و تاریخی – جانوری با توانائی اندیشیدن… شکل نمی گیرد.
• در این ارتباط، مارکس هزار بار حق داشت که می گفت:
• « من هستم، پس می اندیشم.»

2


• و اما در باره اقشار میانی، جمعیت قابل توجه «متوسط ها»:
• مدیران اقتصادی، سیاستمداران، کارگزاران و کارمندان کشوری و لشگری، ماموران اداری و امدادی و آموزشی و خدماتی و…

• پای یک مقوله «اسرار آمیز» اقتصادی و اجتماعی در میان است.
• شما درست می گوئید، احتیاج به یک بررسی دقیق علمی دارد.
• آنهم نه یکبار، بلکه مدام، هر روز و هر ساعت.
• مقوله ای است سیال که با مالکیت متداول، تقیسم کار جاری و شیوه مرسوم تولید و توزیع، با نرخ رشد جمعیت، حجم مطلق نیروی مولد، رشد فنی تولید و افزایش بارآوری کار، با مکانیسم ارزش آفرینی و… بستگی تام دارد.
• نباید آن را دستکم گرفت.

3

• من با تعابیر روانکاوانه ارنست بلوخ موافق نیستم.
• اصلا به چیزی بنام «روح و روان» باور ندارم.
• سخن برسر جانوران سیاسی و اجتماعی است – با نیاز های فزاینده مادی و معنوی، با منافع تغییر پذیر اقتصادی.

• در این راستا بود که بورژوآزی موفق شد تا خرده پای ورشکسته را با خود همراه کند – ارتش دهقانی بناپارت و لشگر چاقوکشان شهری بناپارتیسم را بوجود آورد.

• اقشار ورشکسته و سرخورده را در برابر کارگران خودی، در برابر جنبش های کارگری در سرزمین پایگاه قرار دهد، بسمت فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم بکشد، برای درهم کوبیدن دیکتاتوری پرولتاریا و برای به راه انداختن جنگ بر ضد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و غیره مورد ساتفاده قرار دهد.
• اینها چه ربطی به روح و روان دارد.

• کمونیسم ستیزی بازتاب تضادهای آشکار و نهان، اقتصادی و اجتماعی، ناشی از تقابل کار و سرمایه است.
• حکایت از منافع متقابل گروه ها و طبقات، بورژوازی و پرولتاریا در دوران معاصر دارد و در ورای مالکیت خصوصی متداول، تقسیم کار امپریالیستی و شیوه سرمایه داری تولید، اصلا قابل توضح نیست.
• پای مبارزه کار زنده و متفکر در قبال کار مرده و متراکم در مسیر الغای حق مالکیت خصوصی بر وسائل تولید اجتماعی، لغو استثمار و استعمار و… پای مبارزه سازمانیافته طبقه کارگر در قبال مالکان و اربابان و سرمایه داران برسر مدیریت جامعه در میان است و باید به استقرار دیکتاتوری پرولتاریا منجر شود.
• کمونیست ها، بعنوان بخشی از طبقه کارگر، نه می خواهند و نه می توانند جلوی مبارزه اقشار میانی برای یک زندگی بهتر و مطبوع تر را بگیرند و نمی گیرند.
• برعکس، باید آگاهانه و سازمانیافته، با شناسنامه خود، بسود منافع آنی و در مسیر دورنمای تاریخی طبقه کارگر در این مبارزه شرکت کنند و می کنند.
• تا کور شود هرآنکه نتواند دید.

• دیری است که کمونیست ها در باره عدم تحرک اقتصاد بازار، در باره عدم هماهنگی مکانیسم تولید برای فروش با نیازهای مادی و معنوی انسان ها، در باره بحران های مالی و صنعتی، تنزل نرخ سود، در باره افزایش بیکاری کارگران، فقر و خانه بدوشی مردم در لوای سرمایه سالاری هشدار می دهند.
• برعلیه اشغالگری و جنگ، گشایش زوری بازار بسیاق راهزنان زمینی و دریائی در قرون منقضی، برعلیه کشتار خلق ها، قتل عام ملت ها توسط امپریالیسم آمریکا و شرکاء، توسط سازمان تروریستی ناتو فریاد می کشند.
• شفاهی و کتبی، علت برآمد نوعی نازیسم در آمریکا و اروپا را توضیح می دهند.

• فی المثل، چرا «جنبش اشغال وال استریت» اشغالگری و جنگ، قتل عام و کشتار مردم در مناطق دور دست توسط سازمان تروریستی ناتو را محکوم نمی کند؟
• خروج فوری و بدون قید شرط ناتو از عراق و یوگسلاوی و افغانستان و سومالی و ساحل عاج و لیبی و… را پیش نمی کشد؟
• پرداخت غرامت برای هرآنچه که این سازمان تروریستی در مناطق غیر خودی ویران کرده، برای ده ها و صدها هزار خانوار آواره و داغدار… را از دولت های خودی نمی خواهد؟

• از قضا این مناسب ترین مبارزه بر ضد دیکتاتوری الیگارشی مالی در اوضاع و احوال جاری است.
• اتحاد و اتفاق سیاسی در مبارزه و نه در معامله…

2
محمد

1

• ایدئولوژی یکی از مسائل مورد بحث در شرایط کنونی است.

• دکتر محمد قراگوزلو ایدئولوژی را با استناد به جمله ای از مارکس، شعور کاذب تعریف می کند.

• بنظر او و امثال او، طبقه کارگر ایدئولوژی ندارد.

• ایشان نمی پذیرند که ایدئولوژی طبقه کارگر (مارکسیسم ـ لنینیسم) هم علم است و هم ایدئولوژی.

• او عملا خصلت طبقاتی ایدئولوژی را برسمیت نمی شناسد و بر آن است که ایدئولوژی همه طبقات شعور کاذب است و بس.

2

• طرفداران دکتر محمد قراگوزلو، مارکس را گورکن فلسفه هم می دانند.
• چون جمله ای از مارکس و انگلس در این زمینه یافته اند.

3

• شما اما مسئله اساسی فلسفه (تقدم و تأخر ماده بر روح و یا شعور) را مطرح می کنید که به ایدئولوژی ربط زیادی پیدا نمی کند.

• مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

• ایدئولوژی عبارت است از سیستم نظرات اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، هنری، اخلاقی، فلسفی و غیره) که بیانگر منافع طبقاتی معینی اند و شامل هنجارهای رفتاری، موضعگیری ها و ارزش گذاری های مطابق با آنها می شوند.

5

• منظور من این بود که مفاهیم فلسفی را باید از فرهنگ های فلسفی تدوین شده، برداشت و نه از فرهنگ های لغات.
• شما اگر قصد افشای نظرات باطل بورژوازی را داشتید، نقل قول ها و فاکت های خود را می بایستی از فرهنگ های فلسفی آنها برمی داشتید و نه از دودن و غیره که ربط چندانی به طبقات ندارند، فرهنگ لغاتند و لاغیر.

• حالا تعریف خود را با تعریف بالا مقایسه کنید:

• « ایدئولوژی، نگرش آدم نسبت به حیات مادی و معنوی، نسبت به چگونگی بازآفرینی زیست جمعی…»

6

• شما از مقوله «اسرار آمیز» اقتصادی و اجتماعی صحبت می کنید:
• منظورتان تلون و تغییر دمادم اقشار میانی است.

• وگرنه برای مارکسیست ها مقولات «اسرارآمیز» وجود ندارند.

7

• شما می نویسید:
• «من با تعابیر روانکاوانه ارنست بلوخ موافق نیستم.»

• من از بلوخ فقط جمله ای راجع به بخشی از اقشار میانه نقل کردم و از نظرات او نه اطلاع دقیقی داریم و نه چیز بیشتری از او خوانده ام.
• شما مثل برخی از شیر پاک خورده ها، موقع بحث از موضوع خارج می شوید و هرچه برای تان مهم است، بر زبان می رانید.
• البته ضرری ندارد، ولی به موضوع بحث بی ربط می ماند و به طرف بحث احساس شرمندگی دست می دهد، بی آنکه تقصیری از او سر زده باشد.

8

• شما می نویسید: «من اصلا به چیزی بنام «روح و روان» باور ندارم.»

• مارکسیست ها با ماتریالیست های مکانیکی در این مورد فرق اساسی دارند:

• مارکسیست ها به روندهای روحی و روانی باور دارند و انسان را ماشین مکانیکی نمی دانند.

• مراجعه کنید به ماتریالیسم مکانیکی (قرن هجدهم فرانسه) در مجله هفته و تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• مارکسیست ها در مسئله اساسی فلسفه با تقدم قائل شدن بر ماده نسبت به روح و یا شعور با ایدئالیست ها مرزبندی می کنند که شما هم بدان اشاره کرده اید.
• و گرنه روندهای روحی، معرفتی ـ نظری (شناخت و شعور و تفکر) همانقدر واقعی اند که روندهای مادی.

• بحث تنها بر سر تقدم و تأخر یکی نسبت به دیگری است که شما بهتر از من می دانید و از آن در این مقاله دفاع کرده اید:

• من هستم و بر طبق شیوه زیست خود می اندیشم:
• این یعنی تقدم ماده بر روح.
• این یعنی تقدم روندهای مادی بر روندهای روانی و معرفتی.

9

• انتظارات شما از اقشار میانی ماکسیمالیستی اند.

• مارکسیست ها رئالیست اند و نه ماکسیمالیست.


• اقشار میانی مثل همه طبقات اجتماعی از منافع خاص خود دفاع می کنند و لذا شعار های خاص خود را می دهند و با کمونیست ها که از منافع بشریت و منافع آتی بشریت دفاع می کنند، فرق دارند.


• این چیزها را به یقین شما بهتر از من می دانید.


• خود طبقه کارگر حتی در متروپول ها خود را در استعمار ملل دیگر ذینفع می داند.


• آگاهی طبقاتی کیمیا ست.

• کمونیست ها اگر در گردان طبقاتی طبقه کارگر متشکل شوند، می توانند نقش درخوری بازی کنند و نه در تنهائی و تکروی شان.
• این حقیقت امر را هم شما بهتر از من می دانید.
• اگر حزب کمونیستی تأسیس کردید، مرا هم خبر کنید.


پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

رؤیاها را پرچم کردیم!

طرح از وبلاک رؤیابینی
صمد شعبانی

سرچشمه:
کانون مدافعان کارگر

• رؤیا ها را پرچم کردیم و دویدیم
• در کوچه های تنگ پر تاب و تب شایعه

• حرف ها را
• به باد دادیم و با درخت ها پیوند خوردیم

• دشنه های کند زنگار بسته
• عصب ها را دریدند

• شاعران شعرهاشان را خاک کردند و گفتند:

• «این اتفاق ساده ای نیست که هر روز کنار گوش شاهدش باشیم

• عاقبت تعقیب در کوچه های بن بست، درگیری است!

• ما نیز می دانیم
• که این شب پر ستاره و پرواز ماه

• اتفاق ساده ای نیست

• که چشم به خواب دهیم و

• مسیر رؤیاها را

• گرده به گرده
• دندان به هم بفشاریم و

• مچاله شویم بی عشق

• در بستر سرد تنهایی

• که روز
• بی بالا آمدن خورشید
• خود نیز تماشایی است

• و شهیدان و عاصیان
• شعر پر نقطه چین کتاب های ممنوع بر رف چیده ی
• شیفتگان تاریخ اند

• فصل اگر فصل شاعران باشد.»


پایان

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

پست مدرنیسم و امپریالیسم (1)

پروفسور توماس مچر (1934)
فیلسوف و عالم ادبیات آلمانی
استاد ادبیات آلمانی در دانشگاه بلفاست (1961 ـ 1971)
استاد ادبیات و استه تیک در دانشگاه برمن (1971 ـ 1998)
آثار:
روح (لوگوس) و واقعیت (2010)
تئاتر جهانی و روند تاریخ (راجع به فاوست گوته) (2004)
اندیشه صلح در ادبیات اروپا (1984)
هنر و روندهای اجتماعی (راجع به تئوری شناخت استه تیکی) (1977)
برگردان شین میم شین

بخش اول
خردستیزی، جفنگ و تحریف به مثابه گشتاورهای ساختاری جامعه معاصر


• من در همنظری با ورنر سپمن ـ فیلسوف مارکسیست ـ بر آنم که پست مدرنیسم فرم شعور مرحله معینی از جامعه کاپیتالیستی، یعنی جامعه امپریالیستی توسعه یافته را تشکیل می دهد.

• پست مدرنیسم فرم شعور وضع جهان معاصر در متروپول های امپریالیستی را تشکیل می دهد.

• پست مدرنیسم فرم شعور این وضع جهان به معنی وسیع کلمه است.
• پست مدرنیسم ـ به مثابه فرم تجربه بیگانگی هر روزه ـ از زندگی روزمره و شیوه زندگی سرچشمه می گیرد و به صنایع فرهنگی، رسانه ها، هنرها، علوم و تئوری های «بزرگ» می رسد و در همه اینها ـ به استثنای علوم طبیعی ـ سیطره دارد.

• مرکز شعور پست مدرنیستی عرصه جامعه مدنی است.

• فرم تئوریکی متعالی مدون آن را تئوری پست استروکتورالیستی تشکیل می دهد که مرکزش در اروپا (بویژه فرانسه) و ایالات متحده امریکا ست.

• پست مدرنیسم ـ به مثابه فرم شعور ـ بویژه در متروپول های سیستم امپریالیستی اشاعه فراگیر دارد.

• پست مدرنیسم ـ البته نه به تنهائی، اما به مثابه قدرت ایدئولوژیکی مسلط ـ بیانگر شعور آنسامبل مناسبات اجتماعی جهان معاصر است.

• بحث من به دو جنبه بهم پیوسته اختصاص خواهد یافت:


1

• ایراسیونالیسم (خردستیزی) ساختاری جامعه امپریالیستی

2

• شعور پست مدرنیستی به مثابه «مدرن ترین» فرمی که به سطح کنونی «ارتقا» یافته است.

• شعور پست مدرنیستی را باید در پیوند با جامعه کنونی در نظر گرفت و جایگاهی را تعیین کرد که آن بلحاظ تاریخ ایدئولوژی کسب کرده است.

• اینجا باید به دو مسئله توجه داشت:

1

• پیوند میان ایراسیونالیسم (خردستیزی) و جامعه امپریالیستی

2

• جایگاه و فونکسیون پست مدرنیسم در پیوند میان ایراسیونالیسم (خردستیزی) و جامعه امپریالیستی

ادامه دارد

اگزیستانسیالیسم کاتولیکی (مسیحی) (2) (بخش آخر)

پروفسور هاینتس پپرله
برگردان شین میم شین

• جفت متضاد «وجود» و «داشتن» را مارسل برای از بین بردن رابطه سوبژکت ـ ابژکت مورد استفاده قرار می دهد.
• بنظر مارسل، «فرم اساسی داشتن» عبارت است از داشتن جسم (جسمیت یافتن روح)
• وقوف به این واقعیت امر، بدان معنی است که رابطه سوبژکت ـ ابژکت یک انتزاع غیرمجاز و ممنوع است.

• بنظر مارسل، انسان ببرکت جسمیت خویش است که از آغاز، در واقعیت رسوخ کرده، با واقعیت عجین شده، به خدمت واقعیت در آمده است.
• انسان هرگز نمی تواند از واقعیت بدر شود و بمثابه تماشاگری منفعل، بمثابه شاهدی خونسرد در مقابل آن قرار گیرد.

• مارسل نتیجه نهائی از این امر را در رابطه با تئوری شناخت بشرح زیر فرمولبندی می کند:
• «ما هرچه بیشتر به سوی واقعیت پیش می رویم، هرچه بیشتر بدان نزدیک می شویم، آن به همان اندازه کمتر قابل مقایسه با ابژکتی می شود که در مقابل ما قرار دارد و ما در باره اش اظهار نظر می کنیم.»
• (مارسل، «وجود و داشتن»، 1954، ص 182)

• تفاوتگذاری مارسل میان «وجود» و «داشتن» و بالاخره مبنای نظرات مارسل راجع به بیگانگی است که بکرات بمثابه موضوع مهمی در تکوین مشخص فلسفه او مطرح می شود.

• «داشتن» سرچشمه بیگانگی است.
• اما «داشتن» حتما نباید به بیگانگی منجر شود، اگر انسان بکوشد آن را بطور روحی از آن خود کند و در راه از آن خود کردن راستین آن مبارزه کند، آنجا ست که دوگانگی دارائی و دارنده از میان برمی خیزد و هر دو در یکدیگر ذوب می شوند و به وحدتی زنده دست می یابند.
• اما اگر دارائی از کنترل دارنده خارج شود و به یک چیز خارجی محض مبدل گردد، آنگاه به قدرتی مهیب بدل می شود و بر انسانها تأثیر ویرانگری بجا می گذارد:
• «دارائی های ما ما را می بلعند.»

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با تعالیم خود یکی از ارتجاعی ترین جریانات در فلسفه بورژوائی نوین است.
• اگرچه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ هم بلحاظ عملی و هم بلحاظ نظری ـ مسائلی را طرح می کند، ولی هرگز به حل هیچکدام از آنها نایل نمی آید.
• سلب اعتبار از شناخت هوشمندانه پیش شرط اساسی فلسفه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی را تشکیل می دهد.

• مارسل کار خود را بمثابه «مبارزه سرسختانه و لاینقطع با روحیه انتزاع» قلمداد می کند.
• (مارسل، «یادآوری انسان»، 1957، ص 9)

• سلب اعتبار از شناخت هوشمندانه بطور اوتوماتیک مانع حل مسائل می شود و دیر یا زود باید به عرفانگرائی ختم شود که تار و پود آثار مارسل را فراگرفته است.

• میزان غوطه ور شدن او را در عرفانگرائی می توان در سمپاتی او به تله پاتی و پارا پسیکولوژی دید که در سراسر زندگی اش بدان اقرار کرده است.

(تله پاتی عبارت است از توانائی درک افکار و احساس های دیگران بدون توسل به حواس.
• پارا پسیکولوژی عبارت است از علم پدیده های ماورای حسی از قبیل تله پاتی، سحر و جادو و غیره. مترجم)

• نظریات سیاسی و اجتماعی ارتجاعی مارسل با خصلت منفی آشکار فلسفه او انطباق کامل دارند.
• اگرچه مارسل در حرف، خود را «معترض» مدافع انسان ها در همه عرصه ها قلمداد می کند، اما در عمل، همیشه مدافع سرسخت افراطی ترین راستگراهای فرانسه بوده است.
• او هرگز نسبت به علل ژرف مبارزات اجتماعی بزرگ عصر حاضر تفاهم نشان نداده و بمثابه یکی از سرسخت ترین ضد کمونیست ها و دشمنان جنبش های انقلابی بوده است و آنها را «به خودی خود بد» (بطور اوتوماتیک بد) می نامد.
• حتی نظراتی بمعنای دموکراسی بورژوائی بنظر او ناپسندند.

• مارسل اصولا بمثابه یک اریستوکرات علنا اقرار می کند که انقلاب فرانسه هرگز برایش الهامبخش نبوده، زیرا او پیشاپیش از «ویرانگری» یک «فاناتیسم همگونساز» خبر داشته که از انقلاب فرانسه نشئت می گرفت.
• از این رو ست که راجع به آرمان های انقلاب فرانسه چنین می گوید:
• «سخن از این که همه انسان ها برابرند، همانقدر نامعقول است که آرزو کردن برابری انسان ها.
• نظام ایدئال، برعکس، نظامی است که در آن هرکس بنوعی برتر از دیگری باشد.»
• (مارسل، «فلسفه و صلح»، 1964، ص 18)

• در مورد جایگاه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی در فلسفه کاتولیکی می توان گفت که جریانات دیگر عموما نسبت بدان موضع انتقادی داشته اند.
• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی مخالف نئواسکولاستیک بوده و لذا از سوی طرفداران نئواسکولاستیک باطل شمرده می شود.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی علیرغم این، قبل از شروع جنگ جهانی اول کسب اعتبار می کند.

• نمایندگان آن در آلمان که ضمنا با مارسل اختلاف نظر داشتند، به شرح زیر بوده اند:


1
• هه کر

2
• گاردینی

3
• پرژیوارا.

پاپ پیوس دوازدهم (1876 ـ 1958)
از سال (1939 ـ 1958) پاپ کلیسای کاتولیک رومی بوده است.

• پس از جنگ جهانی دوم که نفوذ اگزیستانسیالیسم به نقطه اوج خود رسیده بود، رابطه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با جریانات دیگر فلسفه کاتولیکی برای مدت معینی تیره شد، تا اینکه در سال 1950 میلادی پاپ پیوس دوازدهم در رساله خود مداخله کرد و اگزیستانسیالیسم را به سبب ایراسیونالیسم، سوبژکتیویسم، ایندیویدوئالیسم آن و بویژه به سبب انکار تفاوت میان جوهر و اسانس محکوم کرد.

• پاپ اگرچه نام اگزیستانسیالیسم کاتولیکی را صریحا بر زبان نیاورد، اما منظورش معلوم بود.

• پس از رحلت پاپ پیوس دوازدهم اوضاع برای طرفداران اگزیستانسیالیسم کاتولیکی دو باره مساعدتر شد و در آلمان غربی، گروهی از فلاسفه کاتولیکی بدان روی آوردند که فلاسفه زیر از آن جمله اند:

1
• مولر

2
• ولته

3
• لوتس

4
• بانر

5
• زیورت

6
• کرینگس.

• این فلاسفه اما عمدتا پیرو هایدگر بودند، نه مارسل.

• مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم، فلسفه کاتولیکی.

پایان

اخباری از جهان (10)

تظاهرات ضد سرمایه داری در آلمان
سرچشمه:
http://www.glasnost.de

برگردان یدالله سلطان پور

شهروندان بر ضد بانک ها
خشم و ترس در خطه اروپا
زندگی در سیستمی فرتوت و فاسد!
اقتصاد بازار اجتماعگرا بوسیله کاپیتالیسم از عرصه بدر رانده شده است!
در سال 1979 هشتاد درصد جمعیت اروپا می گفتند:
اگر به اقتصاد خوش بگذرد، به من هم خوش می گذرد.
امروز فقط 17 درصد همین نظر را دارند، فردا بازهم کمتر همین نظر را خواهند داشت!

• امروز، شنبه 29 اکتبر 2011 هزاران تن در خیابان های فرانکفورت بر ضد قدرت بانک ها و بی عدالتی اجتماعی در آلمان دست به تظاهرات خیابانی زدند و مخالفت خود را با سیستم سرمایه داری و سیاست صرفه جوئی و کنترل سیستم مالی بوسیله کنسرن ها اعلام داشتند.

• شرکت کنندگان در این تظاهرات بیعدالتی اجتماعی و دیکتاتوری بازارهای مالی آلمان را محکوم کردند.

• تظاهر کنندگان از دو هفته پیش در جلوی دفتر بانک مرکزی اروپا جمع شده اند.

• شهرهای دیگر آلمان، از آن جمله برلین نیز امروز عرصه تظاهرات ضد سرمایه داری بوده است.

پایان

اخباری از جهان(9)

گری ووپ عضو رهبری حزب چپ آلمان گفت:
«رژیم قذافی خوشبختانه سرنگون شد!»
چپ افریقا اما نظر دیگری دارد.
البته آنها زنگی اند و نه آدم راست راستکی!
سرچشمه:
http://www.barth-engelbart.de

برگردان یدالله سلطان پور

لوتر بیسکی

• پس از انکه لوتر بیسکی ـ رهبر حزب چپ آلمان ـ با دادن رأی مثبت به ممنوعیت پرواز بر فراز لیبی، مداخله ناتو برای دفاع از حقوق بشر را امکان پذیر ساخت، اکنون حزب چپ آلمان موفقیت نهائی خط مشی خود را جشن می گیرد.
• گری ووپ ـ عضو رهبری حزب چپ آلمان ـ در توضیح حزب به مطبوعات و رسانه ها گفت:
• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در لیبی، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم قذافی خوشبختانه سرنگون شد ...»

• حزب چپ آلمان اکنون باید آستین ها را بالا زند و به آزاد سازی سوریه، الجزایر، ایران، جمهوری بلاروس و غیره و غیره نیز کمک کند.

• در مورد یوگوسلاوی البته بدون کمک حزب چپ آلمان هم ممنوعیت پرواز عملی شد و هم آزادسازی مردم از رژیم میلوسوویچ.

• من برای تسهیل کار رهبری حزب چپ آلمان در زمینه موضعگیری راجع به ممنوعیت های پرواز بعدی و مداخله ارتش آلمان ـ ناتو برای پاسداری از حقوق بشر، لیستی تهیه کرده ام تا بدون دردسر و بطور اوتوماتیک موضعگیری کند:

1

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در سوریه، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم بشر الاسد خوشبختانه سرنگون شد ...»

2

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در الجزایر، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم بوته فلیکا خوشبختانه سرنگون شد ...»

3

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در ایران، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم محمود احمدی نژاد خوشبختانه سرنگون شد ...»

4

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در ونزوئلا، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم هوگو چاوز خوشبختانه سرنگون شد ...»

5

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در کوبا، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم رائول کاسترو خوشبختانه سرنگون شد ...»

6

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در لبنان، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم نصرالله حرب الله خوشبختانه سرنگون شد ...»

7

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در زیمبابوه، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم موگابه خوشبختانه سرنگون شد ...»

8

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در نپال، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم پراچاندا خوشبختانه سرنگون شد ...»

9

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در آنگولا، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم دوس سانتو خوشبختانه سرنگون شد ...»

10

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در کره شمالی بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم کیم ایل سون خوشبختانه سرنگون شد ...»

11

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در بلاروس، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم لوکاچنکو خوشبختانه سرنگون شد ...»

12

• «اتمام وکالت سازمان ملل به مداخله در مغولستان، بهانه خوبی برای تأمل انتقادی است.
• اگرچه رژیم حاکم خوشبختانه سرنگون شد ...»
• و الی آخر.
پایان

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

اخباری از جهان(8)

نگرانی دلیل مند مقامات اسرائیلی!
جیسون دیتس
سرچشمه:
http://www.antiwar.com

برگردان یدالله سلطان پور


• هر وقت در فاصله فی مابین مراکش و پاکستان خبری باشد، می توان مطمئن بود که توطئه ای بر ضد اسرائیل در جریان است.

• این بار اما ظاهرا برای نگرانی مقامات اسرائیل دلایل جدی تری وجود دارند:

• جنگ بر ضد لیبی بمباران پیاپی نوار غزه را خطرناک ساخته است.

• با سرنگونی معمر قذافی، تسلیحات موجود در انبارهای اسلحه لیبی غربی به غارت رفته.


• بخش اعظم این تسلیحات خطرناک در بازار سیاه خرید و فروش می شوند.

• تعجبی ندارد، اگر حماس و دیگر گروه ها علاقه خاصی به تسلیحات حقیقی داشته باشند.

• در اوایل ماه گزارش داده شد که تسلیحات لیبی در شبه جزیره سینا دیده شده اند، احتمالا در راه انتقال به نوار غزه.


• بازار موشک های ضد هوائی ظاهرا خیلی گرم است.


• مقامات اسرائیل اعلام می کنند که حماس در صدد خرید موشک های ضد تانک نیز بوده است.

• این دیگر خطری واقعا جدی است.
• چون هر وقت اسرائیل به تفتیش هرازگاهی دست می زند، معمولا تانک می فرستد.

موشک های زمین به هوا اما نگرانی سران اسرائیل را دو چندان کرده اند.
چون در آن صورت، بمباران پیاپی نوار غزه خطرناک خواهد گشت.

پایان

دترمینیسم (تعین مندی گرائی) (5) (بخش آخر)

پروفسور گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

15
وجوه مشترک دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی

• وجوه مشترک دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی به شرح زیرند:

1

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو اصولا ماتریالیستی اند.

2

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان بطور عینی وجود دارد.
• یعنی هر دو به عینیت تعین مندی جهان باور دارند.

3

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان تابع قوانین عینی است.

4

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که تعین مندی جهان نتیجه علل مادی است.

5

• دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی هر دو بر آنند که پیوندهای تعین مندی عینی قابل شناخت اند.

16
فرق های ماهوی دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی


1

• دترمینیسم مکانیکی فقط حرکت مکانیکی را برسمیت می شناسد.

• دترمینیسم دیالک تیکی حرکت را به معنی تغییر بطور کلی تعریف می کند و فرم های عالی تر حرکت ماده (عالی تر از حرکت مکانیکی) را قبل از همه، طبیعتا کیفی می داند.


2

• دترمینیسم مکانیکی همه حوادث جهان را بر اساس اصول علم مکانیک توضیح می دهد.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما تأکید مبرم بر آن دارد، که در هرنوع حرکت ماده قانونمندی های خودویژه ای حاکمند و قانونمندی های خودویژه یاد شده را هرگز نمی توان به قوانین مکانیکی تقلیل داد.

• دترمینیسم دیالک تیکی می تواند براساس درک ماتریالیستی تاریخ، دترمینیسم حاکم بر عرصه های اجتماعی را بطور پیگیر و قاطع کشف کند و توضیح دهد.

3

• ماتریالیسم مکانیکی علت و معلول مکانیکی را که فقط علل مکانیکی و زنجیر علی خطی را قبول دارد، جایگزین دترمینیسم می کند.

• ماتریالیسم دیالک تیکی اما رابطه علی را فقط به عنوان جنبه ای از پیوند عام کلیه پدیده ها، فقط به عنوان فرمی از پیوند در جوار فرم های بیشمار دیگر می داند.


• مراجعه کنید به علیت، دیالک تیک علت و معلول در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4

• وظیفه ای که دترمینیسم مکانیکی برای علوم محول می کند، عبارت است از مورد بررسی قرار دادن همه پدیده های طبیعی بر بنیان روابط مکانیکی.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما برعکس، وظیفه علوم را در کشف تنوع پیوندهای عینی و در گذر از چیزهای منفرد موجود در کنارهم، به کشف روابط علی و در گذر از یک فرم پیوند و وابستگی متقابل به فرم دیگر، عمیقتر و عامتر می داند.

• (کلیات لنین، جلد 38، ص 213)

5

• دترمینیسم مکانیکی ضرورت را مطلق می کند و وجود عینی تصادف را منکر می شود و دلیل قبول تصادف را در نارسائی شناخت بشری می داند.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما وجود عینی ضرورت و تصادف و پیوند دیالک تیکی ضرورت و تصادف، ضرورت و آزادی (جبر و اختیار) را برسمیت می شناسد و ببرکت آن و علاوه بر آن به دلیل داشتن درک دیالک تیکی از رابطه علت و شرط، قانون و شرط، امکان و واقعیت از افتادن به دام فاتالیسم (سرنوشتگرائی) پرهیز می کند.


6

• دترمینیسم مکانیکی فقط یک نوع سیستم، یعنی سیستم نقاط توده ای را برسمیت می شناسد که رفتارش بنا بر وضع اولیه آن و بر طبق قوانین مکانیکی بطور خطی ـ واضح تعیین شده است.

• دترمینیسم دیالک تیکی اما می تواند سیستم هائی را نیز در نظر گیرد که بنا بر ساختار بغرنج خود قادر به عکس العمل نسبت به اختلالات محیط، دمساز کردن خود با محیط و تغییر هدفمندانه خودند، سیستم هائی که بر مبنای قانونمندی های دیالک تیکی تشکیل می یابند و خصلت سیبرنتیکی آنها را فقط بر مبنای روابط متقابل دیالک تیکی، برمبنای تضادهای درونی و برونی، علت و معلول، ضرورت و تصادف، امکان و واقعیت می توان درک کرد.


7

• سیستم های استوشاستیکی نیز حاکی از وجود دیالک تیک امکان، احتمال، ضرورت و واقعیت اند و به نظر دترمینیسم مکانیکی به صورت سیستم های فاقد تعین مندی جلوه می کنند.
• تعین مندی پدیده ها از نظر دترمینیسم مکانیکی یکسان با قابل پیشگوئی بودن آنها ست.

• دترمینیسم دیالک تیکی تعین مندی سیستم های استوشاستیکی را به رسمیت می شناسد و پیشگوئی در باره آنها را از طریق علم احتمالات امکان پذیر می داند.


• اگر به این تفاوت های ماهوی میان دترمینیسم مکانیکی و دترمینیسم دیالک تیکی توجه نشود، خطر آن می رود که با استناد به نظریات علوم طبیعی مدرن، بویژه فیزیک قرن بیستم (که دارای خطوط بارز دیالک تیکی است) مدعی کهنه شدن دترمینیسم باشیم.
• این حادثه در نقطه عطف قرن بیستم با گذار از فیزیک کلاسیک به فیزیک مدرن واقعا هم صورت گرفت:
• هایزنبرگ با کشف رابطه نادقیق (که بطور کمی مشخص شده بود) دوئالیسم ذره ای ـ موجی را مطرح کرد و صادق نبودن دترمینیسم مکانیکی در عرصه ذرات هسته ای را اثبات نمود.

• فلاسفه بورژوائی و دانشمندان علوم طبیعی هوادار آنان، این حقیقت امر را بهانه قرار داده و اعلام کردند که دترمینیسم کهنه شده و باید دور انداخته شود و یا حداقل در عرصه ذرات هسته ای جای خود را به ایندترمینیسم (فقدان تعین مندی) بدهد.

• این نظر تا درجه ای رواج یافت که حتی خود مکانیک کلاسیک، دترمینیسم را مطرود شمرد (بورن)

• تفسیر دترمینیسم ستیزانه فیزیک مدرن اما از آنجا سرچشمه می گرفت که دترمینیسم مکانیکی با دترمینیسم بطور کلی و بویژه با تعین مندی و پیش بینی پذیری یکی انگاشته می شد.

• ماتریالیسم دیالک تیکی می تواند معارف فیزیکی جدید را بدون تناقضی در درک دترمینیستی خود وارد سازد.
• ماتریالیسم دیالک تیکی، دترمینیسم مکانیکی را پیشاپیش بطرز دیالک تیکی نفی کرده است، آنهم خیلی وقتها پیش از آن که کشفیات دگرگونساز فیزیک به نفی فیزیک کلاسیک آغاز کند و تجدید نظر در درک مکانیکی دترمینیسم را الزامی سازد.

• دترمینیسم ستیزی (ایندترمینیسم) معاصر قابل پیش بینی بودن امور را مهمترین مشخصه تعین مندی آنها می داند و به این نتیجه می رسد که هرجا اصولا پیش بینی ممکن نباشد، ـ مثلا در فیزیک کوانتومی ـ آنجا ایندترمینیسم و عدم تعین مندی حاکم است.

• قابل پیش بینی بودن اگرچه تأیید دترمینیسم است، اما به هیچ وجه شاخص آن نیست و لذا هرجا که پیش بینی واضح و روشن ممکن نباشد، نمی توان حاکم بودن ایندترمینیسم را نتیجه گرفت:
• مثلا یک قانون آماری پیش بینی صریح و روشن، به معنای مبتنی بر دترمینیسم مکانیکی آن، بدست نمی دهد، اما تعین مندی امری را نشان می دهد که در آن ضرورت و تصادف وحدت دیالک تیکی تشکیل می دهند.

• در باره فرم های عالی تر حرکت ماده، بویژه در عرصه جامعه نیز پیش بینی دقیق و موبمو به دلیل بغرنجی فوق العاده بسیاری از حوادث و روندها همیشه ممکن نیست.
• ولی علیرغم آن حوادث اجتماعی از تعین مندی قانونمند برخوردارند و قوانین حرکت جامعه بشری ـ که توسط مارکس و انگلس ـ کشف و تدوین شده اند، امکان پیش بینی توسعه آن را ـ حداقل در خطوط عمده اش ـ فراهم آورده اند.

• ماتریالیسم تاریخی شالوده علمی و اصول اساسی لازم برای توضیح علمی و علی قانونمند تاریخ و حیات اجتماعی بطور کلی را به وجود آورده است.

• بدین طریق فلسفه مارکسیستی ـ ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ امکان کاربست خالی از تناقض دترمینیسم دیالک تیکی را در کلیه عرصه های واقعیت عینی پدید آورده است.

• مراجعه کنید به ایندترمینیسم (دترمینیسم ستیزی)، علیت، شرط، اشتراط، قانون، پیوند.


پایان