۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (25)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
تحلیل واره ای از شین میم شین

حکم سی و پنجم

• جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش

• چو حق بر تو پاشد، تو بر خلق پاش

• تناقض مندی تار و پود فلسفه اجتماعی سعدی را فراگرفته است.
• کسی که با تکیه بر «تئوری بنیاد»، همه خصائل انسانی را بسان خواص چیزهای طبیعی، خداادادی و ذاتی و بنیادی تلقی می کند، اکنون به شاهزاده توصیه می کند که خوشخو و جوانمرد و بخشنده باشد.

• اگر هم کسی ایراد بگیرد، حتما خواهد گفت که نیکی در بنیادش است و می تواند زنگ خورده باشد و فراموش شده باشد و رسالت فقها و علما زدون زنگ فراموشی و آگاه سازی نیک بنیادان به ذات خویش است.


• جالب اما مصرع دوم این بیت است:

• سعدی برای اثبات تئولوژیکی صحت حکم خود، دست به خورجین یاوه های اجتماعی خرافی خویش می برد تا ضمن اثبات صحت رهنمود خود، زهر ایدئولوژیکی خود را بر مزارع شعور مردم بپاشد:
• «چو حق بر تو پاشد، تو بر خلق پاش!»

• پس ثروت اجتماعی تولید نمی شود، بلکه از سوی شاه آسمانی بر بنی بشر ذلیل و علیل و هیچکاره پاشیده می شود.
• اگر هم کسی حرف زیادی بزند، سعدی مثل آخوندی سفطه گر خواهد گفت که «ابر و مه و خورشید و فلک» به اراده الهی در کارند، «تا توده دهقان نانی به کف آرد!»

• در صحت این حکم که همه نیروهای طبیعی برای رویش گندم و تشکیل خوشه سنبل نقش مؤثری بازی می کنند، شکی نیست.

• ایراد اصلی استدلال سعدی فقط در وابسته اعلام کردن قوای طبیعی به اراده موهوم الهی از سوئی و تره خرد نکردن بی شرمانه به نیروی کار عرقریز انسانی است.

حکم سی و ششم

• نمرد آن، که ماند پس از وی به جای

• پل و خانه و خان و مهمانسرای

• سعدی برای اقناع بهتر طبقه حاکمه، تئوری اجتماعی دیگری را به خدمت می گیرد:
• «تئوری نام نیک» را!

• هر کس که از او به بهانه ای نام نیکی باقی بماند، جاوید و نامیرا می شود.

• «کمونیست» عقب مانده غارنشینی پس از بکار انداختن فانتزی خلاق خود به رفیقش می گفت:

• «نمی دانی پس از مرگت چه مدحی در باره ات خواهم نوشت!»

• در قاموس سعدی هم اگر از کسی اثری باقی بماند، مرگش مرگ نخواهد بود.
• اینکه در قلب تیره قرون وسطی،اقناع قلدری خرفت و تشویق او به بنای پل و خانه و خان و مهمانسرا امر خیری بوده، شکی نیست، ولی تشویق جوانان به فدا کردن جان و جوانی خود در راه نام و آوازه بی محتوا عوامفریبی است.

حکم سی و هفتم

• هر آن کاو نماند از پسش یادگار

• درخت وجودش نیاورد بار.

• این حکم سعدی، حکم فی نفسه درست و ترقی طلبانه ای است:
• جماعت انگل به درختی می مانند که به هیچ دردی نمی خورند.

• برای نهادن یادگاری از خویش به کار نیاز است و کار ماهیت انسان ها را تشکیل می دهد.

• اما سازندگان پل و خانه و خان و مهمانسرا نه نامجویان نامدار، بلکه توده های مولد و زحمتکش بوده اند که اصولا نه نامی دارند، نه در پی نام اند و نه برای نام و نامداران تره خرد می کنند.


• دهقان ژنده پوش روس پوگاچوف عریان گرفتار در غل و زنجیر را نشان کودکی در بغل خویش داد و بی اعتنا به تزار نامدار پر جلال و جبروت، گفت:

• «خوب نگاه کن!
• پوگاچوف را به خاطر بسپار!»

حکم سی و هشتم

• گنهکار را عذر نسیان بنه

• چو زنهار خواهند، زنهار ده

• سعدی در این حکم، شیوه قضاوت و صدور حکم را به شاهزاده فئودالی می آموزد:
• بگذار گنهکار عذر نسیان بیاورد و اگر زنهار خواست، زنهارش بده!

• چرا؟


• اولا شاید از آن رو که خود سعدی می داند که توده های مولد و زحمتکش در چه شرایط دشواری ادامه حیات می دهند.

• ثانیا از آن رو که به نقش تعیین کننده توده های مولد و زحمتکش در تولید مادی جامعه وقوف دارد و با قلع و قمع آنان، اشراف بنده دار و فئودال نه نانی در سفره خود خواهند داشت و نه هیزمی در اجاق اعیانی خود.
• ثالثا از آن رو که قتل پدری کینه قاتل را در دل وابستگانش شعله ور می سازد و سرانجام به سستی پایه های فئودالیسم منجر می شود.

• سعدی خردگرائی بسیار دوراندیش و واقع بین بوده است.


حکم سی و نهم

• گر آید گنهکاری اندر پناه

• نه شرط است کشتن، به اول گناه

• اگر گنهکاری پناهنده شود، بنظر سعدی با ارتکاب اولین گناه نباید فرمان قتل او صادر شود.

حکم چهلم

• چو باری بگفتند و نشنید پند

• بده گوشمالش، به زندان و بند

• به توصیه سعدی، گناهکار را باید پند داد و اگر به پند گوش ندهد، باید با زندان و بند گوشمالی داده شود.

• همه این رهنمودها حاکی از خردگرائی حکیم شیراز اند.


• او بدین طریق به تعدیل تضادهای اجتماعی می پردازد و همزیستی دشوار اعضای جامعه فئودالی را به نحوی از انحاء امکان پذیر می سازد.


• سمتگیری سعدی در بوستان بمراتب مترقی تر ازسمتگیری او در گلستان است.

• او هنوز نام و آوازه در نکرده تا کیسه های زر اشراف بنده دار و فئودال نصیبش شوند.

حکم چهل و یکم

• و گر پند و بندش نیاید به کار

• درختی خبیث است، بیخش بر آر

• اگر پند و بند مؤثر واقع نشوند، باید گردن گنهکار زده شود.

• چرا؟


• چرا زدن گردن و نه اخراج او از کشور؟

• چرا زدن گردن و نه نگهداشتنش در زندان؟
• چرا زدن گردن و نه اتخاذ رفتاری دیگر؟

• دلیل صدور قتل در تئوری اجتماعی ارتجاعی و شبه فاشیستی سعدی است:
• در تئوری بنیاد نیک و بد او ست!

• بنا
بر این تئوری، همانطور که درخت خبیث (؟!) را باید طعمه آتش ساخت، انسان خبیث را هم باید گردن زد.


• فقهای کنونی هومانیست تر گشته اند و به جای گردن زدن، در ملأ عام به دار می زنند.

• سعدی بی اثر بودن پند و بند را دلیل بر خبث بنیاد می داند و امضای خود را زیر حکم اعدام «خبیث» می گذارد.

• «تئوری بنیاد نیک و بد» سعدی به سبب اهمیت معرفتی ـ نظری اش مستقلا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


• سعدی بعدها، در نامه ای به قلدری دیگر رهنمودهای تربیتی خود را مفصلتر فرمولبندی و تنظیم می کند:


• اولین بار: تربیت، پند است
• دومین : توبه خانه و بند است
• سومین : توبه و پشیمانی
• چارمین : عهد و شرط و سوگند است
• پنجمین : گردنش بزن که خبیث
• به قضای بد آرزومند است.
• (گلستان. مقدمه)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر