۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

اگزیستانسیالیسم کاتولیکی (مسیحی) (2) (بخش آخر)

پروفسور هاینتس پپرله
برگردان شین میم شین

• جفت متضاد «وجود» و «داشتن» را مارسل برای از بین بردن رابطه سوبژکت ـ ابژکت مورد استفاده قرار می دهد.
• بنظر مارسل، «فرم اساسی داشتن» عبارت است از داشتن جسم (جسمیت یافتن روح)
• وقوف به این واقعیت امر، بدان معنی است که رابطه سوبژکت ـ ابژکت یک انتزاع غیرمجاز و ممنوع است.

• بنظر مارسل، انسان ببرکت جسمیت خویش است که از آغاز، در واقعیت رسوخ کرده، با واقعیت عجین شده، به خدمت واقعیت در آمده است.
• انسان هرگز نمی تواند از واقعیت بدر شود و بمثابه تماشاگری منفعل، بمثابه شاهدی خونسرد در مقابل آن قرار گیرد.

• مارسل نتیجه نهائی از این امر را در رابطه با تئوری شناخت بشرح زیر فرمولبندی می کند:
• «ما هرچه بیشتر به سوی واقعیت پیش می رویم، هرچه بیشتر بدان نزدیک می شویم، آن به همان اندازه کمتر قابل مقایسه با ابژکتی می شود که در مقابل ما قرار دارد و ما در باره اش اظهار نظر می کنیم.»
• (مارسل، «وجود و داشتن»، 1954، ص 182)

• تفاوتگذاری مارسل میان «وجود» و «داشتن» و بالاخره مبنای نظرات مارسل راجع به بیگانگی است که بکرات بمثابه موضوع مهمی در تکوین مشخص فلسفه او مطرح می شود.

• «داشتن» سرچشمه بیگانگی است.
• اما «داشتن» حتما نباید به بیگانگی منجر شود، اگر انسان بکوشد آن را بطور روحی از آن خود کند و در راه از آن خود کردن راستین آن مبارزه کند، آنجا ست که دوگانگی دارائی و دارنده از میان برمی خیزد و هر دو در یکدیگر ذوب می شوند و به وحدتی زنده دست می یابند.
• اما اگر دارائی از کنترل دارنده خارج شود و به یک چیز خارجی محض مبدل گردد، آنگاه به قدرتی مهیب بدل می شود و بر انسانها تأثیر ویرانگری بجا می گذارد:
• «دارائی های ما ما را می بلعند.»

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با تعالیم خود یکی از ارتجاعی ترین جریانات در فلسفه بورژوائی نوین است.
• اگرچه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ هم بلحاظ عملی و هم بلحاظ نظری ـ مسائلی را طرح می کند، ولی هرگز به حل هیچکدام از آنها نایل نمی آید.
• سلب اعتبار از شناخت هوشمندانه پیش شرط اساسی فلسفه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی را تشکیل می دهد.

• مارسل کار خود را بمثابه «مبارزه سرسختانه و لاینقطع با روحیه انتزاع» قلمداد می کند.
• (مارسل، «یادآوری انسان»، 1957، ص 9)

• سلب اعتبار از شناخت هوشمندانه بطور اوتوماتیک مانع حل مسائل می شود و دیر یا زود باید به عرفانگرائی ختم شود که تار و پود آثار مارسل را فراگرفته است.

• میزان غوطه ور شدن او را در عرفانگرائی می توان در سمپاتی او به تله پاتی و پارا پسیکولوژی دید که در سراسر زندگی اش بدان اقرار کرده است.

(تله پاتی عبارت است از توانائی درک افکار و احساس های دیگران بدون توسل به حواس.
• پارا پسیکولوژی عبارت است از علم پدیده های ماورای حسی از قبیل تله پاتی، سحر و جادو و غیره. مترجم)

• نظریات سیاسی و اجتماعی ارتجاعی مارسل با خصلت منفی آشکار فلسفه او انطباق کامل دارند.
• اگرچه مارسل در حرف، خود را «معترض» مدافع انسان ها در همه عرصه ها قلمداد می کند، اما در عمل، همیشه مدافع سرسخت افراطی ترین راستگراهای فرانسه بوده است.
• او هرگز نسبت به علل ژرف مبارزات اجتماعی بزرگ عصر حاضر تفاهم نشان نداده و بمثابه یکی از سرسخت ترین ضد کمونیست ها و دشمنان جنبش های انقلابی بوده است و آنها را «به خودی خود بد» (بطور اوتوماتیک بد) می نامد.
• حتی نظراتی بمعنای دموکراسی بورژوائی بنظر او ناپسندند.

• مارسل اصولا بمثابه یک اریستوکرات علنا اقرار می کند که انقلاب فرانسه هرگز برایش الهامبخش نبوده، زیرا او پیشاپیش از «ویرانگری» یک «فاناتیسم همگونساز» خبر داشته که از انقلاب فرانسه نشئت می گرفت.
• از این رو ست که راجع به آرمان های انقلاب فرانسه چنین می گوید:
• «سخن از این که همه انسان ها برابرند، همانقدر نامعقول است که آرزو کردن برابری انسان ها.
• نظام ایدئال، برعکس، نظامی است که در آن هرکس بنوعی برتر از دیگری باشد.»
• (مارسل، «فلسفه و صلح»، 1964، ص 18)

• در مورد جایگاه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی در فلسفه کاتولیکی می توان گفت که جریانات دیگر عموما نسبت بدان موضع انتقادی داشته اند.
• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی مخالف نئواسکولاستیک بوده و لذا از سوی طرفداران نئواسکولاستیک باطل شمرده می شود.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی علیرغم این، قبل از شروع جنگ جهانی اول کسب اعتبار می کند.

• نمایندگان آن در آلمان که ضمنا با مارسل اختلاف نظر داشتند، به شرح زیر بوده اند:


1
• هه کر

2
• گاردینی

3
• پرژیوارا.

پاپ پیوس دوازدهم (1876 ـ 1958)
از سال (1939 ـ 1958) پاپ کلیسای کاتولیک رومی بوده است.

• پس از جنگ جهانی دوم که نفوذ اگزیستانسیالیسم به نقطه اوج خود رسیده بود، رابطه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با جریانات دیگر فلسفه کاتولیکی برای مدت معینی تیره شد، تا اینکه در سال 1950 میلادی پاپ پیوس دوازدهم در رساله خود مداخله کرد و اگزیستانسیالیسم را به سبب ایراسیونالیسم، سوبژکتیویسم، ایندیویدوئالیسم آن و بویژه به سبب انکار تفاوت میان جوهر و اسانس محکوم کرد.

• پاپ اگرچه نام اگزیستانسیالیسم کاتولیکی را صریحا بر زبان نیاورد، اما منظورش معلوم بود.

• پس از رحلت پاپ پیوس دوازدهم اوضاع برای طرفداران اگزیستانسیالیسم کاتولیکی دو باره مساعدتر شد و در آلمان غربی، گروهی از فلاسفه کاتولیکی بدان روی آوردند که فلاسفه زیر از آن جمله اند:

1
• مولر

2
• ولته

3
• لوتس

4
• بانر

5
• زیورت

6
• کرینگس.

• این فلاسفه اما عمدتا پیرو هایدگر بودند، نه مارسل.

• مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم، فلسفه کاتولیکی.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر