۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (81)

خودگردانی در مبارزه برای سوسیالیسم
مایکل راپتیس
ترجمهٔ آزاده
بایگانی مطبوعات ایران – کتاب جمعه
سرچشمه:
مجله هفته

فرازی از این مقاله:
ساخت دولت ساخت مستقلی نیست که خود دولت آن را تعیین کرده باشد، و چیزی نیست که حول مناسبات مالکیت و مناسبات اجتماعی یک رژیم مشخص بگردد. بلکه دولت تجلی کاملاً آگاهانهٔ منافع مشترک طبقهٔ مسلط هر جامعه است به ‌شکل سلسلهٔ به‌هم پیوسته‌ئی از نهادهای [گوناگون] در می‌آید.

حسن

• با سلام
• این نوشته تق و لق را می شود، سطر به سطر تحلیل کرد.

من فقط به تحلیل این فراز از آن اکتفا می کنم:

حکم اول
« ساخت دولت ساخت مستقلی نیست که خود دولت آن را تعیین کرده باشد»

• منظور نویسنده محترم از مفهوم « ساخت مستقل» چیست؟
• ضد دیالک تیکی مفهوم «مستقل» می شود، «وابسته»
• هر چیزی در عالم واقع، دیالک تیکی از استقلال و وابستگی است.
• نه چیز ایزوله و بی پیوند با چیزهای دیگر می تواند وجود داشته باشد و نه چیز مطلقا وابسته و بی هویت.
• چون چیز مطلقا وابسته و بی هویت نمی تواند چیزی تلقی شود.

• دولت یکی از نهاهای بسیار مهم روبنای هر جامعه بشری است و با عناصر روبنائی و زیربنائی در پیوند دیالک تیکی قرار دارد، بی آنکه استقلال وجودی خود را از دست بدهد.
• مثل هر کس و هر چیز دیگر.

حکم دوم
«دولت چیزی نیست که حول مناسبات مالکیت و مناسبات اجتماعی یک رژیم مشخص بگردد.»

• عناصر روبنائی هر جامعه بر اساس زیربنای آن جامعه برپا می شوند:
• مثل هر ساختمان معمولی.

• به عنوان مثال:
• جامعه برده داری از دیالک تیک زیربنا و روبنا، یعنی از دیالک تیک مناسبات تولیدی و روبنای ایدئولوژیکی تشکیل می شود و نقش تعیین کننده را در این دیالک تیک زیربنا (مناسبات تولیدی برده داری) به عهده دارد:
• در هر ساختمان دیگر هم چنین است.

• فرم مالکیت بر وسایل تولید بخش تعیین کننده مناسبات تولیدی (زیربنا) را تشکیل می دهد.

• حال چگونه نویسنده محترم ادعا می کند که دولت به مثابه یک نهاد روبنائی بی خیال مناسبات مالکیت، یعنی زیربنا (مناسبات تولیدی) است؟

• این ادعا به یاوه بیشتر شبیه است تا به حکم علمی مستدل.
• این ادعا بدان معنی است که اگر مناسبات تولیدی (مناسبات مالکیت) عوض شوند، یعنی مثلا برده داری جای خود را به فئودالیسم بدهد، دولت می تواند همان دولت برده داری بماند و حول مناسبات تولیدی و فرم مالکیت نچرخد.

• قضیه اما اتفاقا درست برعکس است:
• اولین گام برای گذار از فرماسیون اجتماعی معینی به فرماسیون اجتماعی دیگر، مثلا از برده داری به فئودالیسم باید با تخریب ماشین دولتی کهنه برداشته شود و گرنه دولت برده درای مانع تغییر مناسبات تولیدی می شود.
• اصولا دولت هم به همین نیت به وجود آمده است:
• دولت برای جلوگیری از تغییر فرم مالکیت بر وسایل تولید بوجود امده است.

حکم سوم
«بلکه دولت تجلی کاملاً آگاهانهٔ منافع مشترک طبقهٔ مسلط هر جامعه است به ‌شکل سلسلهٔ به‌هم پیوسته‌ئی از نهادهای [گوناگون] در می‌آید.»

• دولت اولا نه تجلی منافع مشترک طبقه حاکم، بلکه ابزار حفظ، تحکیم و تداوم حاکمیت آن طبقه است:
• دولت ماشین سرکوب علنی و مستور طبقات تحت سلطه و ستم در دست طبقه حاکم است.

• اما منظور نویسنده فلسفه فقیر از مفهوم «کاملا آگاهانه» چیست؟

• آگاهی یک مقوله فلسفی است و در دیالک تیک خودپوئی و آگاهی معنی پیدا می کند.

• مراجعه کنید به دیالک تیک آگاهی و خودپوئی در مجله هفته و در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• اولا طبقات حاکم ـ خواه برده دار، فئودال و یا سرمایه دار ـ هیچکدام نمی توانند طبقات کاملا آگاهی باشند و بی اعتنا به قانونمندی های عینی جامعه که اکثرا برای شان نامعلوم و تخمین ناپذیرند، همه چیزها را ریست و راست کنند.

• مثلا جامعه سرمایه داری جامعه ای مبتنی بر آنارشی و هرج و مرج است و طبقه سرمایه دار به قول مارکس اسیر اجنه ای است که از زیر زمین فراخوانده است و اجنه سرکش دیگر حاضر به برگشت به زیر زمین نیستند.

• اگر این ادعای «کاملا آگاهانه» نویسنده محترم اعتبار می داشت، سرمایه داری نمی بایستی گرفتار بحران های فلج کننده گردد.
• ببخشید

پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر