۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

چاله ها و چالش ها (83)

پلیس در شهرهای اوکلند و آتلانتا بیش از 150 نفر از جنبش تسخیر وال استریت را بازداشت کرد.
وینسنت فورت ـ سناتور ایالت جورجیا ـ نیز جزو بازداشت شدگان بوده است!


ایدئولوژی کولاک زاده های وطنی
بازگشت به مارکس از در عقب (2)
رضا خسروی
سرچشمه:
مجله هفته

1
محمد

• با سلام بر رضاخان ـ بر وزن حیدرخان (حیدر عمواوغلی)
• من نوشته های شما را کم و بیش خوانده ام و دلم می خواهد نظرم را در میان بگذارم.
• اگر تصحیح و تکمیل و تنویری صورت گیرد، راضی تر خواهم بود.

1
راجع به فرم نوشته های شما

• کلام شما دلنشین، شیوا، ژرفنده و دگرگونگر است.
• کلام شما ضمنا به طنزی زیبا و انسانی سرشته است:
• طنزی که مادام العمر دست از سر آدمی برنمی دارد و اراده اش را به نحوی از انحاء تحمیل می کند.
• کمتر کسی این لیاقت قلمی را دارد.

• برخی جاها نارسائی هائی در جمله بندی های تان به چشم می خورد که به محتوای متن لطمه می زند:
• نقطه گذاری ها و عدم پیوند ارگانیک جمله ها

2
راجع به محتوای این مقاله

• من هر دو بخش این نوشته تان را خواندم.

• شما برای توضیح ایدئولوژی از دودن آلمانی و غیره استفاده کرده اید.
• مفاهیم و مقوله ها طبقاتی تر از هر چیزند و هر طبقه اجتماعی فرهنگ خاص خود را تدوین و منتشر کرده است:
• با توسل به دودن نمی توان به تعریف علمی مفاهیم دست یافت.
• مارکسیسم فرهنگ مفاهیم خاص خود را تدوین کرده و بی وقفه به توسعه و تکمیل آن می پردازد.
• بورژوازی هم فرهنگ های خاص خود را بیرون داده، رویزیونیست ها به همین سان.

• کلنجار با مفاهیم یکی از مهمترین وظایف اندیشندگان است.

3
مسئله «اقشار بینابینی»

• یکی از مهمترین مسائلی که در این پژوهش دو بخشی مطرح شده «طیف اجتماعی بینابینی»؟ است.
• اینکه شما پژوهشگری زنده و اندیشنده هستید، شادی بخش است و امیدآفرین.
• بنظر من «طیف اجتماعی بینابینی» باید مستقلا مورد بررسی علمی قرار گیرد:
• من نظراتی را که همین جوری بنظرم می رسند، برای به محک زدن شان مطرح می کنم:
• «طیف اجتماعی بینابینی» ـ به مثابه نیروی اجتماعی ـ حافظ اصلی سیستم سرمایه داری واپسین است.

• شاید بتوان گفت که پایگاه واقعی سرمایه داری امپریالیستی است.
• این قشر پهناور را سرمایه داری عمدا و آگاهانه بازتولید و تخریب و دوباره بازتولید می کند.
• بدون این قشر پهناور سرمایه داری معاصر یک روز هم نمی تواند ادامه حیات دهد.

• پس از فروپاشی شوروی مشکل تئوریسین های غرب فقدان این قشر در جامعه شوروی بود و توصیه تولیدش را مطرح می کردند.
• همین قشر احتمالا یکی از پایگاه های اجتماعی فاشیسم بوده است.
• ارنست بلوخ در کتابش تحت عنوان «اصل امید» به قشر اجتماعی ئی اشاره می کند که مشت گره کرده در جیب دارند، از کینه و نفرت به پرولتاریا سرشارند و آماده به هر جنایتی اند.
• احتمالا فاشیسم بوسیله همین قشر به جنبش جهانی بدل شد.

• این قشر اما در عین حال ماهیتا دوگانه است:
• اگر تناسب قوا به نفع پرولتاریا باشد، جذب آن هم می تواند بشود و به قول لنین بعدها باید با دردسر خارق العاده ای تصفیه شود.

• حال اگر لایه هائی از این طیف بدلایل خاص خود به مبارزه برخاسته، طبقه کارگر نمی تواند نسبت بدان بی تفاوت باشد.
• بلکه درست برعکس مورد اول، باید به همکاری با آن اقدام کند و به مطالبات جنبش ژرفا و محتوای خاص خود را ببخشد.

• اصولا در جوامع متروپول، جبهه ضد سرمایه انحصاری وسیع و پهناور است، حتی بخش های غیرانحصاری بورژوازی متحد طبقه کارگر محسوب می شوند.

• نظر شما در این مورد باید تدقیق شود و گرنه به تنگتر گشتن جبهه دموکراتیک ضد امپریالیستی منجر می شود.


• اتفاقا دکتر قراگوزلو در زمینه مسائل زنان و طبقه کارگر ایران همین تنگتر کردن هر دو را آگاهانه و یا ناآگاهانه تبلیغ می کند.
• با پوزش

2
رضا خسروی

1

• خیلی ممنون از حسن ظن شما.
• در مورد نارسائی های ادبی… حتما حق با شماست.
• گاهی از دستم در می رود و زمانی هم ناشی از عدم آشنائی فنی حقیر با قواعد ادبیات فارسی است.
• بقول « اجامر »، چه کند، بی نوا همین دارد.

2

• من به فرهنگ لاروس فرانسوی، دودن آلمانی و فرهنگ سخن فارسی مراجعه کردم، تا تعریف گروه های ممتاز از ایدئولوژی را بدست دهم، تا از روی منشاء طبقاتی نگرش انحرافی کولاک زاده های وطنی پرده بردارم.
• نشان دادم که دنیای حضرات وارونه، در بهترین حالت به مفاهیم مجرد، مضامین انتزاعی و ناب متکی است.
• حال آنکه ایده ها، افکار و عقاید، بینش و آگاهی… هستنده ای ذیشعور در زمان و مکان، در شرایط تاریخی – اجتماعی معلومی را مفروض می دارد.

• ایدئولوژی، نگرش آدم نسبت به حیات مادی و معنوی، نسبت به چگونگی بازآفرینی زیست جمعی… اصلا بدون حضور قبلی این ارگانیسم آلی و تاریخی – جانوری با توانائی اندیشیدن… شکل نمی گیرد.
• در این ارتباط، مارکس هزار بار حق داشت که می گفت:
• « من هستم، پس می اندیشم.»

3

• و اما در باره اقشار میانی، جمعیت قابل توجه «متوسط ها»:
• مدیران اقتصادی، سیاستمداران، کارگزاران و کارمندان کشوری و لشگری، ماموران اداری و امدادی و آموزشی و خدماتی و…

• پای یک مقوله «اسرار آمیز» اقتصادی و اجتماعی در میان است.

• شما درست می گوئید، احتیاج به یک بررسی دقیق علمی دارد.

• آنهم نه یکبار، بلکه مدام، هر روز و هر ساعت.
• مقوله ای است سیال که با مالکیت متداول، تقیسم کار جاری و شیوه مرسوم تولید و توزیع، با نرخ رشد جمعیت، حجم مطلق نیروی مولد، رشد فنی تولید و افزایش بارآوری کار، با مکانیسم ارزش آفرینی و… بستگی تام دارد.
• نباید آن را دستکم گرفت.

4

• من با تعابیر روانکاوانه ارنست بلوخ موافق نیستم.
• اصلا به چیزی بنام «روح و روان» باور ندارم.
• سخن برسر جانوران سیاسی و اجتماعی است – با نیاز های فزاینده مادی و معنوی، با منافع تغییر پذیر اقتصادی.

• در این راستا بود که بورژوآزی موفق شد تا خرده پای ورشکسته را با خود همراه کند – ارتش دهقانی بناپارت و لشگر چاقوکشان شهری بناپارتیسم را بوجود آورد.

• اقشار ورشکسته و سرخورده را در برابر کارگران خودی، در برابر جنبش های کارگری در سرزمین پایگاه قرار دهد، بسمت فاشیسم و نازیسم و پتن ایسم بکشد، برای درهم کوبیدن دیکتاتوری پرولتاریا و برای به راه انداختن جنگ بر ضد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و غیره مورد ساتفاده قرار دهد.
• اینها چه ربطی به روح و روان دارد.

• کمونیسم ستیزی بازتاب تضادهای آشکار و نهان، اقتصادی و اجتماعی، ناشی از تقابل کار و سرمایه است.
• حکایت از منافع متقابل گروه ها و طبقات، بورژوازی و پرولتاریا در دوران معاصر دارد و در ورای مالکیت خصوصی متداول، تقسیم کار امپریالیستی و شیوه سرمایه داری تولید، اصلا قابل توضح نیست.
• پای مبارزه کار زنده و متفکر در قبال کار مرده و متراکم در مسیر الغای حق مالکیت خصوصی بر وسائل تولید اجتماعی، لغو استثمار و استعمار و… پای مبارزه سازمانیافته طبقه کارگر در قبال مالکان و اربابان و سرمایه داران برسر مدیریت جامعه در میان است و باید به استقرار دیکتاتوری پرولتاریا منجر شود.
• کمونیست ها، بعنوان بخشی از طبقه کارگر، نه می خواهند و نه می توانند جلوی مبارزه اقشار میانی برای یک زندگی بهتر و مطبوع تر را بگیرند و نمی گیرند.
• برعکس، باید آگاهانه و سازمانیافته، با شناسنامه خود، بسود منافع آنی و در مسیر دورنمای تاریخی طبقه کارگر در این مبارزه شرکت کنند و می کنند.
• تا کور شود هرآنکه نتواند دید.

• دیری است که کمونیست ها در باره عدم تحرک اقتصاد بازار، در باره عدم هماهنگی مکانیسم تولید برای فروش با نیازهای مادی و معنوی انسان ها، در باره بحران های مالی و صنعتی، تنزل نرخ سود، در باره افزایش بیکاری کارگران، فقر و خانه بدوشی مردم در لوای سرمایه سالاری هشدار می دهند.
• برعلیه اشغالگری و جنگ، گشایش زوری بازار بسیاق راهزنان زمینی و دریائی در قرون منقضی، برعلیه کشتار خلق ها، قتل عام ملت ها توسط امپریالیسم آمریکا و شرکاء، توسط سازمان تروریستی ناتو فریاد می کشند.
• شفاهی و کتبی، علت برآمد نوعی نازیسم در آمریکا و اروپا را توضیح می دهند.

• فی المثل، چرا «جنبش اشغال وال استریت» اشغالگری و جنگ، قتل عام و کشتار مردم در مناطق دور دست توسط سازمان تروریستی ناتو را محکوم نمی کند؟
• خروج فوری و بدون قید شرط ناتو از عراق و یوگسلاوی و افغانستان و سومالی و ساحل عاج و لیبی و… را پیش نمی کشد؟
• پرداخت غرامت برای هرآنچه که این سازمان تروریستی در مناطق غیر خودی ویران کرده، برای ده ها و صدها هزار خانوار آواره و داغدار… را از دولت های خودی نمی خواهد؟

• از قضا این مناسب ترین مبارزه بر ضد دیکتاتوری الیگارشی مالی در اوضاع و احوال جاری است.
• اتحاد و اتفاق سیاسی در مبارزه و نه در معامله…

3
جنبش ضد سرمایه داری، جنبش جنبش ها است
بابک پاکزاد
مجله هفته
عباسعلی نوری

• من در تظاهرات اخیر بر ضد کاپیتالیسم فعالانه شرکت داشتم و نکاتی نظرم را جلب کرده که مقدمتا عرض می کنم:
• بخش عمده تظاهر کنندگان را همان طیف فعال چپ که همیشه تمام انرژی خود را صرف می کند تا اذهان عمومی را نسبت به مضرات و جنایات سرمایه داری حساس کند، تشکیل می دهد.
• بخش دیگری از آنارشیست ها تشکیل می یابد.
• اما بخش جدید، از طبقه متوسط تشکیل می یابد که با این تظاهرات همراهی می کند.
• اما واقعا خواستار به چالش کشیدن سیستم نیست، بلکه خواستار برگشت به امتیازات یا بهتر بگویم شرایط قبل از تسلط کامل نئولیبرالیسم است.
• نکته دیگر شرکت کمرنگ سندیکا ها چه زرد و چه صورتی و شرکت بسیار کمتر طبقه کارگر و دیگر پائینی ها در این مخالفت ها است.
• این البته تجربه من در آلمان (برلین) است و لزوما به همه جا نمی توان تعمیمش داد.
• در عین حال از چند ماه پیش به این سو مطبوعات محافظه کار و رسانه های بد نام راست نئولیبرال شروع به انتقاد از کاپیتالیسم و شمردن امتیازات سوسیالیسم در مقایسه با کاپیتالیسم کرده اند، که برای من بسیار تعجب آور است.
• صحبت از پوپولیسم یا بر موج مخالفت با سرمایه داری سوار شدن نیست، بلکه اینها پایه های جدی تفکر محافظه کار و نئولیبرال در آلمانند، مانند “فرانکفورتر آلگماینه” یا “فوکوس” یا “بیلد” یا “اشترن”
• من برایم قابل قبول نیست که این جماعت که نان شان با عرق و خون جهان سوم عجین شده است، امروز به پیشتازان و منادیان ضد نئولیبرالیسم تبدیل شوند.

• سوار شدن بر موج و به گمراهی کشیدن، شاید.
• اما پوپولیسم نه!

• نکته بعدی که شما نیز به آن اشاره کرده اید عدم رهبری این جنبش است که به نظر من نه امتیازی که نشانه ضعف آن است:
• آن را آسیب پذیر و قابل کنترل و ضربه پذیر از سوی دستگاه قدرت حاکمه و رسانه ها می کند.
• البته این نشانه ضعف چپ انقلابی نیز است که توان بدست گیری رهبری این جنبش را ندارد.
• اما ـ در هرحال ـ دلیلی برای خوشوقتی نیست.

• این تصور که جنبش ها می توانند بدون یک رهبری و تئوری انقلابی موفق شوند، برازنده کمونیست ها نیست:
• برازنده بنی صدر شاید، اما نه نویسنده ارزشمند انقلابی چون بابک پاکزاد.

• نکته جالب بی توجهی کمونیسم به طبقه متوسط است.
• حرکت نئولیبرالیسم در جهت کندن طبقه متوسط از جایگاه گرم و نرمش و پرتابش به انتهای جامعه این طبقه را وحشت زده و هراسان کرده است.
• این شاید اصلی ترین دلیل بهم خوردن نظم موجود این جوامع است.
• این نکته البته مهم است و باید مورد تأمل و بررسی عمیق قرار گیرد.

• سوال چه چشم اندازی در شرایط فعلی برای این جنبش می بینید؟

• اگر طبقه کارگر همچنان نسبت به این جنبش بی توجهی نشان دهد، چه چشم اندازی را رقم می زنید؟
• آیا بخش بزرگی از فعالان این جنبش خواستار سرمایه داری انسانی تر نیستند؟

پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر