۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

رئالیسم (2) (بخش آخر)

ویلهلم فون شامپه (1070 ـ 1121)
کشیش و فیلسوف فرانسوی
سرسخت ترین نماینده رئالیسم در اسکولاستیک


پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین

II
رئالیسم از نقطه نظر تاریخ ایده ها

1
رئالیسم افراطی (افلاطونی)

• رئالیست ها اغلب ادعا می کنند که حتی زمانی که اصلا انسانی وجود نداشته باشد، «بشریت» ـ بمثابه عام ـ وجود خواهد داشت، همانطور که «خانه» ـ بمثابه عام ـ حتی زمانی که هیچ خانه منفردی وجود نداشته باشد، وجود خواهد داشت.
• این طرح افراطی رئالیسم ـ از نقطه نظر تاریخ ایده ها ـ به آموزش ایده ای افلاطون برمی گردد.
• از این رو ست که آن را رئالیسم افلاطونی هم می نامند.

• عناوین دیگر این رئالیسم عبارتند از رئالیسم مفاهیم عام، رئالیسم افراطی و رئالیسم ماورای افراطی.

• نمایندگان اصلی رئالیسم را افراد زیر تشکیل می دهند:

1

• آنسلم فون کانتربری

2

• ویلهلم فون شامپه که سرسخت ترین نماینده رئالیسم در اسکولاستیک قرون وسطی بوده اند.

2
رئالیسم میانه رو (ارسطوئی)

• رئالیسم افراطی درجریان توسعه اسکولاستیک، تحت تأثیر نظرات ارسطو تضعیف می شود.
• فرم تضعیف شده رئالیسم افراطی را رئالیسم ارسطوئی و یا رئالیسم میانه رو نیز می نامند.

• در وهله اول، زیر فشار حملات مداوم نمایندگان نومینالیسم بود که رئالیست ها به تجدید نظر در مواضع فکری رئالیسم افراطی به میراث مانده مجبور می شوند.
• اما رئالیسم میانه رو فرق ماهوی با رئالیسم افراطی ندارد.

• رئالیسم میانه رو نیز عام را واقعی می داند، ولی بخش سوم فرمولبندی فوق الذکر را، یعنی (مفاهیم عام قبل از چیزهای منفرد وجود دارند!) را تغییر می دهد و به جای واژه «قبل»، واژه «در» را می گذارد (مفاهیم عام در چیزهای منفرد وجود دارند!)، ولی بلافاصله تأکید می ورزد که عام تعین تشکیل دهنده منفرد است (در منفرد، عام واقعیت می یابد، به عبارت دقیقتردر منفرد، فردی و خاص، عام واقعیت می یابد) و به این طریق دوباره سر و کله رئالیسم افراطی پیدا می شود.


• مفاهیم عام در چیزهای منفرد وجود دارند (یعنی بدون مفاهیم عام، چیزهای منفرد نمی توانستند، بوجود آیند) واین فرقی با «مفاهیم عام قبل از چیزهای منفرد وجود دارند!» ندارد.

• وجود مفاهیم عام در چیزهای منفرد برای رئالیسم میانه رو، فقط بمعنای واقعیت یابی عام، بصورت چیزهای منفرد، در چیزهای خاص و منفرد اعتبار دارد.

III
رئالیسم از نقطه نظر تاریخ مسئله

• تکیه فوق العاده رئالیسم افراطی بر آموزش ایده ای افلاطون، از نقطه نظر تاریخ مسئله ، با توسل به مفهوم فرم ارسطوئی مبنی بر اینکه «فرم جوهر را بوجود می آورد، پدید می آورد!»، تغییر می یابد.
• برخورد رئالیسم میانه رو و رئالیسم افراطی به نظریه نومینالیست ها در رابطه با مسئله مفاهیم عام، مبنی بر اینکه «عام، بمثابه نام، بعد از منفرد وجود دارد!» فرقی با هم ندارند.

• همانطور که حکم «عام در چیزهای منفرد وجود دارد!» فقط در عرصه (درمرحله) واقعیت مصداق دارد، حکم نومینالیستی مبنی بر اینکه «عام بمثابه نام، بعد از منفرد وجود دارد!» نیز فقط در عرصه روح (تفکر) مصداق پیدا می کند:

• چنین عامی در فرم خود در روح وجود دارد.

• پس «عام قبل از چیزهای منفرد وجود دارد!» ضمنا بنیان هردو تلقی می شود و به عبارت بهتر:
• عام است که چیزهای منفرد (یعنی واقعیت) را و بعد از چیزهای منفرد (یعنی روح، تفکر) را امکان پذیر می سازد:
• عام بلحاظ تئولوژیکی خدا ست.

• شکی نیست که چنین استدلالی تناقضاتی را وارد رئالیسم می سازد.
• اما همین واقعیت امر برای نمایندگان رئالیسم، قرن ها امکان آن را فراهم می آورد که در چالش با مخالفان خویش، گاهی نوع اول استدلال را مورد استفاده قرار دهند و گه نوع دوم استدلال را.
• این حربه دو لبه را طرفداران فلسفه کاتولیکی و نئواسکولاستیکی در مبارزه بر ضد ماتریالیسم دیالک تیکی هنوز هم مورد استفاده قرار می دهند.
• مطلبی از سوی طرفداران کاتولیسیسم راجع به ماتریالیسم دیالک تیکی نوشته نمی شود که به فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی، محتوای رئالیستی نسبت داده نشود و یا به حسابش گذاشته نشود.

• کلیسای کاتولیکی رسمی از زمان اسکولاستیک تا عصر حاضر از رئالیسم همانند مردمک چشمش محافظت کرده است، اگر چه مؤلفین تاریخ فلسفه عمدتا متفق القولند که شیوه استدلال رئالیستی ـ به قول پرانتل ـ کورکورانه است.
• این واقعیت امر و حمله بیرحمانه طرفداران رئالیسم بر مخالفان خویش، از آن رو ست که استدلال رئالیستی برای بقای دگم های کلیسای کاتولیکی از اهمیت حیاتی ـ مماتی برخوردار است.
• اگر کلیسای کاتولیکی در آموزش فلسفی خویش موضع رئالیسم را ترک کند، مضمحل خواهد شد.

• دگم های اساسی کلیسای کاتولیکی (وجود خدا، تثلیث، سلسله مراتب ملائکه) عملا بلحاظ فلسفی فقط با استفاده از استدلالات رئالیستی می توانند «اثبات» شوند.
• اگر فقط عام ـ در تحلیل نهائی ـ واقعی باشد، آنگاه می توان دگم های کلیسای کاتولیکی را، که از منفرد (یعنی واقعیت عینی) غیرقابل استخراج هستند و بدون استثناء، عام های ناملموس غیرقابل درک هستند، بمثابه چیزهای واقعا موجود قلمداد کرد.

• این دگم ها ـ در مقایسه با چیزهای منفرد موجود ـ حتی از درجه واقعیت بمراتب بالاتری برخوردار می شوند.
• زیرا آنها بمثابه عام محض و بی غل و غش (به معنای رئالیستی آن)، از واقعیت کامل، خالص و مطلق بهره مند می شوند.
• بنابرین، پاسخ رئالیستی به مسئله مفاهیم عام، نه تنها پاسخی قابل تصور به مسئله مرکزی و دشوار معرفتی ـ نظری، بلکه قبل از همه و در وهله اول، یک موضعگیری جهان بینانه حیاتی ـ مماتی برای کلیسای کاتولیکی بوده است که هدف و آماجش حفظ و تحکیم کلیسای کاتولیکی، بمثابه نهاد سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی مرکزی جامعه فئودالی بوده است.

• به این دلیل است که فلسفه کاتولیکی معاصر، یعنی نئواسکولاستیک و بویژه جریان اصلی آن، موسوم به نئوتومیسم، بمثابه پاسدار کلیسای کاتولیکی رسمی، به پشتیبانی بی حد و حصر از رئالیسم می پردازد.
• وفاداری بی خلل و بی چون و چرای فلسفه کاتولیکی به فرم های مختلف رئالیسم، یعنی به آموزش مملو از تناقضات رنگارنگ، که در مرحله معینی از توسعه تفکر فلسفی بوجود آمده و بلحاظ تاریخی دیری است که فاتحه اش خوانده شده و حتی در ایام پیدایشش طبل بطلانش را مخالفانش به هر میدان شهر و روستا کوبیده بودند، نه به دلایل فلسفی ـ معرفتی ـ نظری و یا علمی، بلکه به دلایل جهان بینانه است که از آماجگذاری های سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی ارتجاعی کاتولیکی آب می خورند.

• مراجعه کنید به نومینالیسم، جدال بر سر مفاهیم عام.

2
رئالیسم بمثابه تئوری شناخت

• رئالیسم نامی است برای تئوری شناخت نئواسکولاستیک (متافیزیک، اونتولوژی) ، بویژه نئوتومیسم که از انطباق عمده آن با رئالیسم اسکولاستیک سرچشمه می گیرد.
• علاوه بر این، نمایندگان نئوتومیسم عنوان «رئالیسم» را در رابطه معینی برای نامیدن آموزش فلسفی خویش ـ بطورکلی ـ بکار می برند تا آن را نسبت به ایدئالیسم مرزبندی کنند.
• این استفاده از عنوان «رئالیسم» بطورکلی گمراه کننده و غیرقابل استفاده است.
• زیرا این مرزبندی مورد نظر نئوتومیست ها نه مرزبندی نسبت به ایدئالیسم بطورکلی، بلکه فقط مرزبندی نسبت به یکی از فرم های نمودین ایدئالیسم، یعنی ایدئالیسم ذهنی است.
• زیرا نئوتومیسم خود در منشاء، ابداع، اجرا و نتیجه خویش ایدئالیسم بی کم و کاستی است، البته ایدئالیسم عینی است.
• نئوتومیسم اگرچه وجود موجود در خارج از شعور انسانی و مستقل از آن را برسمیت می شناسد، ولی آن را در خدا، بمثابه آغاز و انجام، مبدإ و آماج، مقصد و مقصود، مضمحل می کند.
• آن را مخلوق خدا می داند و به مثابه موجود وابسته به خدا قلمداد می کند.
• هرگز نباید فریب روده درازی های معرفتی ـ نظری و منطقی موجود در آموزش نئوتومیستی وجود را خورد.
• وجودی که نئوتومیسم در خارج از شعور انسانی و مستقل از آن مطرح می کند ـ در تحلیل نهائی ـ با توجه به آزمون و آزمایش و معرفت علمی کنونی، جسمیت بخشیدن ایدئالیستی به شعور انسانی است، فرضی است و بمثابه فرض، محصول تفکر ماقبل علمی است.
3
رئالیسم بمثابه آموزش معرفتی ـ نظری

ادوارد فون هارتمن (1842 ـ 1906)
فیلسوف آلمانی

• رئالیسم عنوانی است برای آموزش های معرفتی ـ نظری که وجود عینی ـ واقعی جهان خارج را قبول دارند، بی آنکه تعریف دقیقی از آن ارائه دهند.
• «رئالیسم» نامیدن این آموزش های معرفتی ـ نظری آدمی را دچار ابهام و سردرگمی می کند و موجب گمراهی مفهومی می شود.
• زیرا این مفهوم فرضی راجع به طبیعت جهان خارج عینی ـ واقعی مطلبی ادا نمی کند.

• جهان خارج می تواند مادی و یا روحی تصور شود، مخلوق خدا پنداشته شود و یا نشود.

• به عبارت دیگرعنوان «رئالیسم» ـ به این معنا ـ فاقد پاسخ صریحی به مسئله اساسی فلسفه است.
• «رئالیسم» ـ به این معنا ـ در تاریخ فلسفه نیز برای نامیدن آموزش های معرفتی ـ نظری ـ قاعدتا ـ تنها از سوی متفکرانی مورد استفاده قرار گرفته که ناپیگیر و سردرگم بوده اند و هنوز در باره مسائل اساسی، موضع روشنی نداشته اند و موضعی اکلکتیکی درمیان ماتریالیسم و ایدئالیسم داشته اند.
• اگر ایدئالیسم عینی «رئالیسم» را بکار برد (و بندرت بکار می برد و تنها نئوتومیسم آن را پیگیرانه بکار می برد) به قصد مرزبندی خود با ایدئالیسم ذهنی است.
• اگر ایدئالیسم ذهنی «رئالیسم» را بکار برد، به نیت مرزبندی با سولیپسیسم است، به قصد نجات خویش از نتایج سولیپسیستی نهائی ایدئالیسم ذهنی است، آنسان که در مورد فون هارتمن، کولپه، بشر و متفکران دارای سمتگیری های نئوکانتیانیستی و یا پوزیتیویستی در فلسفه بورژوائی واپسین مشاهده می شود.
• آنها آموزش خود را، اغلب، «رئالیسم انتقادی» می نامند.
• رئالیسم ساده لوحانه، عنوانی است برای موضع معرفتی ـ نظری ئی که مرحله حسی شناخت را با کل روند شناخت یکی می گیرد، یعنی واقعیت عینی را بمثابه آنچه که قابل ادراک است، یعنی بوسیله ادراک قابل شناسائی است، تلقی می کند.

• مراجعه کنید به سولیپسیسم، ایدئالیسم ذهنی، ایدئالیسم عینی، تئوری شناخت

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر