۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

چاله ها و چالش ها (80)

«من می‌‌ترسم ، پس من هستم!»
نگاهی‌ به اگزیستانسیالیسم کیرکگارد، کامو و سارتر (بخش نخست)
علی آلنگ
سرچشمه:

مجله هفته

1
حسن


• با سلام
• اگزیستانسالیسم آلمانی معروف به فلسفه حیات، اگزیستانسیالیسم کاتولیکی و دیگرواریانت فرانسوی آن ـ در مجموع ـ یکی از مکاتب فلسفه امپریالیستی محسوب می شود.
• فلسفه حیات (اگزیستانسالیسم آلمانی) آبشخور تئوریکی فاشیسم آلمان بوده و جزو گرایشات فکری ایراسیونالیستی و یا خردستیز محسوب می شود.

• مراجعه کنید به خرد (عقل)، خردستیزی (ایراسیونالیسم)، خردستیزی مدرن و دفاع از خرد، خردستیزی (ایراسیونالیسم) دیروز و امروز (لوکاچ)

• اگزیستانسیالیسم فرانسوی برعکس اگزیستانسالیسم هایدگر و یاسپرس و غیره ـ علیرغم داشتن رسالت طبقاتی ـ تاریخی مشترک ـ به طرفدرای از صلح می پردازد و به تخریب رویزیونیستی مارکسیسم.

• اگزیستانسیالیسم در مجموع فلسفه تهوع اوری است.
• در ایران شاملو و آل احمد و غیره تا حدودی تحت تأثیر نمایندگان مختلف آن بوده اند:
• آل احمد تحت تأثیر نوع فرانسوی اگزیستانسیالیسم بوده و همراه با خبره زاده به ترجمه بیگانه کامو پرداخته است.
• شاملو تحت تأثیر نیچه و یاسپرس بوده و از نوع فرانسوی آن نیز طرفداری می کرده است.

• آقای علی النگ در این نوشته بیشتر در سطح قضایا پرسه می زنند و احتمالا به سبب فقدان شالوده فکری فلسفی به عمق مسئله راه باز نمی کنند.

• ایشان عملا اگزیستانسیالیسم را تطهیر می کنند و به خواننده دانش ارزشمندی منتقل نمی کنند.
• با معذرت


2
علی آلنگ

• شما به این تفکر، برخوردی صرفا سیاسی دارید و توجه ندارید که این تفکر در لحظه معینی از تاریخ خود معرفی‌ شده است.
• اینکه امپریالیسم از این نوع تفکر و یا هر نوع تفکر دیگری چه استفاده‌ هایی‌ می برد، لزوما ربطی‌ به شالوده این طرز نگرش ندارد.
• در عین حال که اگزیستانسیالیسم – پس از جنگ – تاثیرات عظیمی‌ بر روند و دستاوردهای روانشناسی‌ و پداگوژیک اروپا داشته است و هنوز هم دارد.

3
حسن

1

• شما می نویسید:
• «شما به این تفکر برخوردی صرفا سیاسی دارید!»

• من کجا برخورد صرفا سیاسی داشته ام؟
• شما لطف کنید و نظر مرا دوباره بخوانید.
• من اگزیستانسیالیسم را مکتبی فلسفی می دانم و نه مکتبی سیاسی.
• من آن را مکتبی از مکاتب مختلف فلسفه امپریالیسم می دانم.
• برخورد من نه سیاسی، بلکه تحلیلی ـ فلسفی است.

2

• شما می نویسید:
• «این تفکر در لحظه معینی از تاریخ خود معرفی‌ شده است.
• اینکه امپریالیسم از این نوع تفکر و یا هر نوع دیگری از تفکر چه استفاده ‌هایی‌ می برد، لزوما ربطی‌ به شالوده این طرز نگرش ندارد.»

• شما به دیالک تیک ماده و روح، یعنی به مسئله اساسی فلسفه اهمیتی قائل نمی شوید.
• شما فکر می کنید که روح قبل از ماده، شعور قبل از وجود و بی ربط به ماده و وجود، می تواند بوجود آید.
• شما طرز تفکر ایدئالیستی را، طرز تفکر مذهبی را نمایندگی می کنید:
• اول خدا بعد جهان
• اول روح بعد ماده
• اول مسیحیت بعد فرماسیون اجتماعی ـ اقتصاد ی برده داری
• اول اگزیستانسیالیسم بعد استفاده دلبخواه سرمایه داری در مرحله گندیدنش از آن.


3


• ضمنا معتقدید که استفاده طبقه ای از مکتبی، ربطی به شالوه طبقاتی آن مکتب ندارد.
• یعنی طبقه کارگر هم ـ برای مثال ـ می توانست جهان بینی دیگری جز مارکسیسم ـ لنینیسم داشته باشد:
• مثلا اگزیستانسالیسم و یا مسیحیت و اسلام را به عنوان جهان بینی خویش برگزیند.

• این بدان معنی است که طبقه و جهان بینی دیالک تیکی را تشکیل نمی دهند.

• در قاموس شما هر طبقه ای می تواند از هر مکتب فلسفی ئی به عنوان جهان بینی بدلخواه استفاده کند:

• پلورالیسم جهان بینی

4

• مکاتب فلسفی بنظر شما شالوده طبقاتی ندارند، فراطبقاتی اند.

• این یعنی وارونه دیدن!

• این یعنی ایدئالیستی اندیشیدن.

• بنظر من اول زیربنا تشکیل می شود و بعد و یا همزمان روبنای ایدئولوژیکی متناسب با آن قوام می یابد.
• اول طبقه برده داری تشکیل می شود و بعد و یا همزمان جهان بینی درخور آن قوام می یابد.
• ولی تقدم همواره از آن برده داری (وجود) است.

• شعور نمی تواند قبل از وجود پدید آید:

• روبنای ایدئولوژیکی جامعه نمی تواند قبل از زیربنای آن، قبل از مناسبات تولیدی نوین پدید آید.
• شعور هر طبقه اجتماعی نمی تواند قبل از پیدایش آن طبقه اجتماعی پدید آید.

• این یعنی طرز تفکر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی.


5

• شما می نویسید:
• «اگزیستانسیالیسم – پس از جنگ – تاثیرات عظیمی‌ بر روند و دستاوردهای روانشناسی‌ و پداگوژیک اروپا داشته است و هنوز هم دارد. »

• شما ظاهرا فرق علم با فلسفه را نمی دانید.


• روان شناسی و پداگوژیک
جزو علوم منفردند.


• اگزیستانسیالیسم نه علم، بلکه مکتبی فلسفی است.


• فلسفه از روانشناسی و پداگوژیک می تواند استفاده کند، ولی نمی تواند توسعه دهنده علوم باشد.


• فلسفه برای مثال تیمارستان ندارد، تا روند روانی بیماران روانی را مورد بررسی قرار دهد و به توسعه علم روانشناسی و یا روانکاوی و یا رواندرمانی و غیره بپردازد.


• فیلسوف اما می تواند عالم و دانشمند علم معینی هم باشد و یا در تدوین تئوری خود از دستاوردهای علوم بهره برگیرد.
• این اما ربطی به فلسفه ندارد:
• فلسفه و علوم هر کدام عرصه خاص خود را در اختیار دارند.

• اگزیستانسیالیسم یک فلسفه ایدئالیستی است و اگزیستانسیالیسم کاتولیکی از کلیسای کاتولیک فرانسه نشئت گرفته است.

• نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره تا مغز استخوان فاشیست بوده اند، نژادپرست بوده اند، دشمن خونی پرولتاریا بوده اند.

• به قول لوکاچ سطر سطر نوشته های نیچه بر ضد مارکس و انگلس است، بی آنکه سطری از نوشته های انها خوانده باشد.

• ماجرا از این قرار نیست که شما تصور می کنید.


• اینکه در مدارس آلمان در زمان هیتلر
، کتب این حضرات تدریس می شوند، امری تصادفی نیست.



4
علی آلنگ

• شما برادر، نه‌ مرا می شناسید و نه‌ نظر، جهان بینی و یا تفکری را که به آن پای بند هستم می دانید.
• ضرورتی‌ هم نمی بینم که راجع به آن که این امری ثانوی است، در این جا صحبت کنم.
• برخورد شما به اگزیستانسیالیسم را من بسیار سطحی می بینم.

• این مکتبی‌ ‌است که با «وجود»، «انتخاب»، «آزادی‌های فردی»، «حس»، «هویت» و … سر و کار دارد.

• این موضوع نه‌ لزوما به هیتلر و نه‌ به امپریالیسم مرتبط می‌‌شود.

• بخش عظیمی‌ از روانشناسی‌ و تعلیم و تربیت امروز بر اگزیستانسیالیسم بنا‌ شده است.

• شما می توانید با آن موافق باشید و یا مخالف.

• اندیشه‌هایی‌ چون مارکسیسم هم در ” از خود بیگانگی‌” با آن وجوهی مشترکی پیدا می‌کنند.

• در اینجا کار من معرفی‌ آن است و مایل نیستم به مردم توصیه کنم که بر آن چگونه بیاندیشند.

• این گونه وظایف گویا به تریبون نماز جمعه سپرده شده است .


5
حسن

1

• شما می نویسید:
• «شما برادر نه‌ مرا می شناسید و نه‌ نظر، جهان بینی و یا تفکری را که به آن پای بند هستم میدانید و ضرورتی‌ هم نمی بینم که در این جا راجع به آن صحبت کنم، که این امری ثانوی ‌ست.»

• لطف کنید بگویید که معیار تعیین و تشخیص جهان بینی انسان ها کدام است؟


• آیا باید کارآگاهانه به پرونده فرد مورد نظر نگاه کرد و گفت که چون عضو حزب هیتلر است، پس فاشیست است و چون عضو حزب کمونیست است، پس مارکسیست؟


• جهان بینی هر کس به نظر من از مفاهیم و احکام او عربده می کشد.

• مراجعه کنید به جهان بینی


• من گفتم که طرز تفکر شما ایدئالیستی است، چون شما شعور را بر وجود، روح را بر ماده، اندیشه را بر طبقه مقدم می دانید.

2


• ثانیا جهان بینی بنظر من اصلا امری ثانوی نیست.

• جهان بینی هرکس سمت و سوی عمل او را تعیین می کند.


• هیتلریون قبل از برپا کردن کوره های آدمسوزی شان، تئوری لازم را برای توجیه کشتار همنوعان شان از اگزیستانسیالیسم آلمانی و مکاتب فلسفی امپریالیستی دیگر از کله گذرانده بودند و تبلیغ کرده بودند و گرنه نمی توانستند ملتی را به دنبال خود کشند.


3

• شما معنی مفاهیم فلسفی از قبیل «وجود»، «انتخاب»، «آزادی‌های فردی»، «حس»، «هویت» و … را که بکار می برید، نمی دانید و یا بطرزی کاملا مخدوش می دانید.

4

• همین مفهوم «ترس» که شما ضمن تخریب اصل راسیونالیستی ـ کارتزیانیستی معروف به «من می اندیشم، پس هستم» را با اصل ایراسیونالیستی ـ هایدگری و غیره ـ به مثابه فرقه ای از اگزیستانسیالیسم ـ جایگزین می کنید، «من می ترسم، پس هستم»، احتمالا معنی این «ترس» را هم نمی دانید.

• من نظرم را در مورد مقوله «ترس»، بطور موجز می نویسم:

• «ترس» بورژوازی و ایدئولوگ های بورژوازی امپریالیستی، ترسی طبقاتی است:

• ترس آنها از جنبش های انقلابی طبقه کارگر است که هر آن می توانند به فوتی سرنگون گورشان کنند.

• ترس هواداران بالقوه و بالفعل فاشیسم و راست افراطی اما ترسی واقعی و ملموس است که از تجربیات روزمره شخصی شان در منگنه سیستم سرمایه داری قسی القلب و بی رحم ریشه می گیرد که جز سود حداکثر منطقی سرش نمی شود.

• اگزیستانسیالیسم و مکاتب فلسفی دیگر امپریالیسم به همین قربانیان جامعه سرمایه داری خوراک ایدئولوژیکی عرضه می کنند، آدرس مطلقا غلطی را نشان شان می دهند:
• بدین طریق باعث فلاکت و بدبختی انسان ها نه سرمایه داری به تعویق افتاده بلکه «جهودها»، «کولی ها»، «کمونیست ها»، امروز «خارجی ها»، «بیکارها»، «اسلامیست ها» و کماکان «سرخ ها» محسوب می شوند:

نتیجه

• نتیجه این تشبثات و تئوری بافی ها و تبلیغ آنها از قرار زیر خواهد بود:

1

• تعمیر و بکاراندازی مجدد کوره های آدمسوزی

2

• تشکیل اردوگاه های کار اجباری

3

• افروختن آتش جهنم جنگ های امپریالیستی در فرم های گوناگون و ...

• شما در این میان، هیزم بیار این معرکه می شوید و فکر می کنید که کار مهمی کرده اید.
• البته حتما نیت خیری دارید، ولی با نیات خیر هم می توان فاجعه آفرید.
• ببخشید

• مراجعه کنید به فاشیسم، میلیتاریسم، دیالک تیک جنگ و صلح، تز همزیستی مسالمت آمیز، آنتروپولوژی و آنتروپولوژیسم، جهان بینی


6
علی آلنگ

• جداً چقدر شما در صدور احکام عجله دارید، برادر .
• ترس و یا در اینجا ” اضطراب” را یکجا ” طبقاتی” شمردن تنها از یک سطحی نگری محض حکایت دارد .
• ترس مقوله ای است که در روانشناسی‌ به یک معنا، در اندیشه اگزیستانسیالیسم به معنای دوم و در تصور ” عامه ” صورت دیگری دارد.

• همه را یک کاسه طبقاتی دیدن را دیگر نمی دانم چه بنامم…

• چنین ” اضطرابی” تنها در ” یک طبقه” نمی تواند وجود داشته باشد.

• در فلسفه فوق این یک معضل “وجود” است نه‌ یک مبحث سندیکایی!


• بقیه سخنان تان را فقط نوعی ” شعار‌های تشکیلاتی” می بینم و فاقد مصونیت علمی‌ و یا تاریخی.


7
حسن

• با سلام

• من نوشته ام را در باره مقوله کذائی «ترس» و یا به قول شما «اضطراب» مرور می کنم:

• «ترس» بورژوازی و ایدئولوگ های بورژوازی امپریالیستی، ترسی طبقاتی است:
• ترس آنها از جنبش های انقلابی طبقه کارگر است که هر آن می تواند به فوتی سرنگون گورشان کند.

• ترس هواداران بالقوه و بالفعل فاشیسم و راست افراطی اما ترسی واقعی و ملموس است که از تجربیات روزمره شخصی شان در منگنه سیستم سرمایه داری قسی القلب و بی رحم ریشه می گیرد که جز سود حداکثر، منطقی سرش نمی شود.


• من کجا ترس را یکجا ” طبقاتی” شمرده ام؟
• من کجا گفته ام که ترس مقوله اقتصادی و یا طبقاتی است و مقوله روانشناسی نیست؟

• من ترس را در طبقات اجتماعی تشریح کرده ام:

• من فقط گفته ام، که ترس بورژوازی امپریالیستی از جنبش کارگری است.
• ترس اندرس برایفیک (تروریست اسلو نروژ) اما ترسی است که ناشی از سیستم انسان ستیز سرمایه داری است و برای رهائی از آن دنبال توضیح می گردد و راست افراطی و پوپولیسم راست، نئوفاشیسم و غیره خارجی ها را، اسلامیست ها را، بیکارها را به مثابه علت فلاکت اجتماعی او به خوردش می دهند.

• ترس یک احساس روانی است.
• حق با شما ست.
• ولی این احساس واحد می تواند علل مختلف اجتماعی، اقتصادی، روانی و غیره داشته باشد.

• شما از خواندن دقیق نوشته من «ترس» دارید و ادعا می کنید که گویا من گفته ام که « چنین ” اضطرابی” تنها در ” یک طبقه” می تواند وجود داشته باشد.»


• ترفند خوبی است:

• اول اندیشه غلط را به حسن نسبت بدهید و بعد برای اثبات بطلان آن دلیل بیاورید.

• شما می گویید:
• « ترس از وجود سرچشمه می گیرد.»

• حق با شما ست.


• اما وجود یعنی چه؟


• وجود در مجله هفته تحت عنوان دیالک تیک وجود و شعور توضیح داده شده است.

• بفرمایید، بخوانید و ببینید که حق با حسن است.

• وجود اجتماعی هرکس یعنی جایگاه او در تولید اجتماعی، یعنی وابستگی او به طبقه معین.


• من گفتم که شما باید اول مقوله های فلسفی را هضم کنید، بعد به معرفی چیزهای فلسفی بپردازید.

• ببخشید.

پایان
ویرایش از دایرة المعارف روشنگری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر