۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

دیالک تیک تمدن زدائی (4)

ارنست زیمل (1882 ـ 1947)
سوسیالیست، پزشک و روانکاو آلمانی
آثار:
روانبیماران جنگ و «کابوس های روانی» (1918)
روان شناسی جنسیت ها (1933)
آنتی سمیتیسم به مثابه یک بیماری اجتماعی (1946)

دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین


3
رابطه بیگانه گشته


• پذیرش افکار راست افراطی و جهان های تخیلی آن در مرحله اول، به پذیرندگان، این حس را القا می کند که آنها قربانی جهان تهدیدگری که هر روزه تجربه می کنند، نیستند.

• توان نام بردن صرف از تجارب تهدیدگر، اگرچه این نام بردن بطرزی مخدوش و دست و پا شکسته و از موضع بیچارگی صورت می گیرد، ولی به سبکباری سوبژکت های بی پناه و بی ریشه و بی تکیه گاه منجر می شود:


• آنها بدین طریق می توانند، ترس و هراس زیست خود را به گردن بانیان و باعثان کذائی اوضاع، یعنی به گردن «جهودها»، «خارجی ها»، «بیکارها» و «اسلامیست ها» باندازند و از طریق مشخصیت بخشیدن (تشخص) به کاهش ترس و هراس مغشوش و مه آلود و مبهم خویش دست یابند.


• سوبژکت بلحاظ روانی ثبات باخته با تعیین هویت جهان بینانه جدید در این «چارچوب توضیحی»، خود را در فضای اجتماعی محفوظ احساس می کند.


• این «تعیین هویت» به خنثی کردن انزوای (ایزولاسیون) او منجر می شود.
• انطباق خود با «الگوهای هویت عالی تر» از قبیل «ملت» و «فرهنگ نرمالیته» نوعی حس هویت مندی و پیوند به او می دهد.


• به قول ارنست زیمل، این توهم، به سوبژکت در «غلبه بر هیچکارگی کودکواره خویش در مقابل واقعیت» کمک می کند.

• اما تأثیر سبکبارساز ایدئولوژی راست لا تحد و لا تحسی نیست و محدود است.
• زیرا این ایدئولوژی تغییری در اوضاع زندگی تهدیدگر نمی دهد.

• ایدئولوژی راست به مثابه آلترناتیوی سهل الهضم مصرف می شود، نیاز به «آلترناتیو طلبی» را تحریک می کند تا بتواند به عرضه «روابط جهانی فعال» نایل آید.


• فعالیت این سوبژکت ها با تظاهرات علنی برای ابراز موضعگیری سیاسی شروع می شود (رژه نئونازی ها و نئوفاشیست ها برای مثال در کشورهای مختلف اروپا و امریکا. مترجم)
• بعد روز به روز رادیکالتر می شود و سرانجام به عملیات خشونت امیز و اکتیویسم تروریستی منجر می گردد.

• اینکه خشونت به چه طرز اصلی از «طبقه متوسط جامعه» (اقشار میانی فی مابین چپ و راست. مترجم) سربرمی کشد و رفته رفته با اصل مسلط رابطه ابزاری با همنوعان انطباق می یابد، از این نکته معلوم می گردد که عمال خشونتگر دیگر حتما از الگوهای توجیهی تحقیر همنوعان به مثابه «زباله های جامعه» استفاده نمی کنند.
• یعنی دیگر به تحقیر علنی همنوعان خویش نیاز پیدا نمی کنند.

• (البته این برداشت ورنر سپمن قابل تأمل است.
• در عرصه های مختلف جوامع غربی، برای مثال در ادارات کاریابی کذائی، تحقیر بیکاران و بویژه و قبل از همه، خارجی های بیکار فرم پرخاشمند و خشنی به خود می گیرد.
• ضمنا مراجعه کنید به نوشته ارزشمند رضا خسروی، تحت عنوان «سارکوزی ...» در مجله هفته و تارنمای دایرة المعارف روشنگری. مترجم)

• اگرچه در مواردی تحقیر راسیستی کماکان نقش بزرگی بازی می کند (مثلا در مورد تروریست اسلو در نروژ)، اکثر عملیات اموک و خشونت در حق کسانی صورت می گیرد که از سوی خشونتگران به مثابه اوبژکت «ابراز نظر» «طبیعی» خود مورد سوء استفاده قرار می گیرند.

• اگرچه بی خانمانان بی سرپناه به اتهام انسان هائی که حق ادامه حیات ندارند، مورد حمله و ضرب و شتم قرار می گیرند و به آتش کشیده می شوند، اما حملات بی رحمانه در متروهای زیر زمینی در ماه های اخیر از «کینه و نفرتی» نامعین ناشی از نومیدی و سرخوردگی حکایت می کنند که قربانیان «تصادفی» آماج حمله قرار می گیرند.

• برای عمال خشونت و تجاوز دو بعد کسب اهمیت می کند:


1

• بعدی از «تأیید بیگانه گشته خویشتن خویش»

2

• گشتاوری از اعتراضی از سر بیچارگی و عجز و ناتوانی

راینر پاریس (1948)
جامعه شناس آلمانی
پروفسور مدرسه عالی ماگدابورگ
از نویسندگان ماهنامه مرکور
آثار:
شعور طبقاتی و انترسوبژکتیویته (1984)
قدرت نرمال (2005)
جنس، عشق، قدرت (2008)

• به قول راینر پاریس، «خشونتگر هراز گاهی می خواهد اثبات کند که هنوز وجود دارد!»

• فرد ساختارباخته و اخلاق زدائی شده تلاش می کند تا با توسل به خشونت، خویشتن را به یاد «جامعه» آورد و ضمن ابراز نفرت خویش، به اعلام مطالبات خویش برخیزد.

اعمال تخریبی به سرچشمه احساس قدرت و برتری بدل می شوند.
اعمال تخریبی به استراتژی ئی برای دفاع از خویش در مقابل سیل خروشان احساس ترس و بیچارگی بدل می شوند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر