۱۴۰۱ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

درنگی در اندیشه ای (۹۱)

Schlank durch Gedanken e1478769570488
 

 میم حجری

کمک دیگری به مبلغ ۹ میلیارد دلار به اوکراین
و
نه پشیزی حتی به سکنه امریکا
آندره.

اولا
کمک به اوکراین
در حقیقت کمک به طبقه حاکمه امپریالیستی است.
 
وام ۹ میلیارد دلاری
نوعی صدور سرمایه است و برای آن بهره گرفته می شود.

ضمنا
این کمک مالی
برای خرید تسلیحات از کنسرن های امریکایی مصرف می شود
و 
بدین طریق
چرخ گردش سرمایه به چرخش خود ادامه می دهد.
 
ثانیا 
با جنگ فرسایشی بر ضد اولیگارشیسم مرتجع روس
هم 
اولیگارشیسم روس تضعیف می شود و در درازمدت تجزیه و تخریب می شود.
 
ثالثا
محبوبیت امپریالیسم میان سکنه اوکراین و مستعمرات دیگر
افزایش می یابد.
 
رابعا
  مقاومت خلق اوکراین تقویت می شود 
و 
ضمنا ملت اوکراین تشکیل  می یابد

و 
تحکیم می شود.

سادسا
مگر همین امریکا در جنگ بر ضد فاشیسم و میلیتاریسم
از اتحاد شوروی حمایت عظیمی نکرده است و صدها هزار شهید نداده است؟

علاوه بر این
حمایت از مقاومت خلقی در مقابل ارتجاع اولیگاریشتی ـ استعماری
کار بدی که نیست.
 
این حمایت وظیفه هر مارکسیستی است.
بی اعتنا به اینکه رهبری خلق اوکراین چه ماهیت طبقاتی داشته باشد.
 
مارکس و انگلس
در اولین اسناد کمونیستی
از
ملت لهستان در مقابل تزار روس
به دفاع برخاستند.
 
تشکیل ملت و مبارزه در راه خودمختاری ملی
یکی از اصول اساسی مارکسیسم ـ لنینیسم است.
 
مراجعه کنید
به
زندگی مارکس و انگلس
 
پایان
 

درنگی در اندیشه ای (۹۰)

Schlank durch Gedanken e1478769570488
 

 میم حجری

 
 آیا کسی آنقدر دوستت دارد که از جهان نترسی؟
ترسیده‌ای؟
از كه؟
از جهان؟
من جهانت.
از گرسنگی؟
من گندمت.
از بیابان؟
من بارانت.
از زمان؟
من كودكیت.
از سرنوشت؟
آه، من هم از سرنوشت می‌ترسم 
شمس لنگرودی


الشعراء کذاب
کریم گفته بود.


حالا باید گفت:
الشعراء کلاش
که مدعی جهان بودن و گندم بودن و باران بودن و زمان بودن برای خلایق اند
و
هراسنده و هراس افکننده از سرنوشت واهی.



بنا برین باید گفت:
الشعراء
خر پرور
و
الشعر
پالان.


پایان

درنگی در اندیشه ای (۸۹)

https://scontent-ham3-1.xx.fbcdn.net/v/t39.30808-6/285477697_356415163254552_7728076362928754891_n.jpg?_nc_cat=103&ccb=1-7&_nc_sid=730e14&_nc_ohc=fX2eqRZdrPcAX9ckno6&tn=lp_jreg-xBfCi1Ow&_nc_ht=scontent-ham3-1.xx&oh=00_AT937EjNdapoQqtX6DdPp1of9tTDEAXgwvCtQ1htaT39Jw&oe=629BE79B

میم حجری

 

کارگران
در سال ۱۹۰۰ سندیکا داشتند
و
اگر سرمایه دار مزد کافی نمی داد
کارخانه را به آتش می کشیدند.
اکنون در سال ۲۰۲۲
۶۰ ساعت در هفته جان می کنند و دستمزد بخور و نمیر دریافت می کنند.
حریف آلمانی

اولا
کارگران در سال ۱۹۰۰
فقط سندیکا نداشتند.
بلکه علاوه بر سندیکا
حزب انقلابی ـ کارگری ـ کمونیستی هم داشتند
که رهبری کارگران و سندیکاهای کارگری را در دست داشت.

ثانیا
کارگران
کودن و خر و آنارشیست و بی شعور نبودند تا به دلیل دستمزد نازل
کارخانه را به آتش بکشند.
 
کارگران 
در صدد تسخیر قدرت سیاسی و تصاحب کارخانه و کل وسایل تولید بودند.

کارگران
 اهل انقلاب بودند و نه طرفدار آنارشیسم و آتش افروزی و ترور و خودستیزی.

ثالثا
اکنون نه کارگران سندیکای واقعی دارند و نه حزب مارکسیستی ـ لنیینستی.
به همین دلیل
به دنبال فاشیست ها و فوندامنتالیست ها و آنارشیست های ضد کارگری و ضد خلقی و ضد عقلی افتاده اند و تیشه بر ریشه خود می زنند

پایان

درنگی در دیالک تیک جنگ و صلح (۳) (بخش آخر)

Bild 

   گاف سنگزاد

 

Für Krieg sind immer die, die nicht hingehen müssen.

همیشه

کسانی از جنگ طرفداری می کنند، که نباید به جبهه روند. 

 آنتیه ملر

 

جنگ چیست؟

 جنگ

فرمی از مبارزه طبقاتی است.

 

این حکم (جمله) بدان معنی است

که

جنگ

فرم و قالب و ظرف است

و

بسان هر فرم و قالب و ظرفی

می تواند محتواها، درونمایه ها و مظروف های مختلف، متفاوت و متضاد داشته باشد.

 

این بدان معنی است

که

جنگ

فی نفسه

تعیین کننده نیست.

یعنی

جنگ

را

نمی توان بی اعتنا به محتوای طبقاتی اش ارزیابی کرد.

 

تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا،

محتوا ست.


ما با انواع مختلف جنگ در طول تاریخ بشری سر و کار داشته ایم:


۱

جنگ همبودهای اولیه برضد یکدیگر بر سر مناطق مسکونی و کشت و زرع و صید و شکار و آب و غیره


۲

جنگ طبقه حاکمه برده دار (مثلا قبیله قریش زیر لوای اسلام) بر ضد جوامع اشتراکی اولیه

به نیت تحمیل مناسبات تولیدی برده داری.


۳

جنگ توده برده بر ضد طبقه حاکمه برده دار

مثلا

قیام اسپارتاکوس


۴

جنگ میان طبقات حاکمه برده دار

که

به صورت جنگ دول مختلف شعله ور شده است.


۵

جنگ توده رعیت بر ضد طبقه حاکمه فئودال و روحانی

که

در آلمان ۳۰ سال طول کشیده و به جنگ های دهقانی معروف شده است.

 

۶

جنگ بورژوازی بر ضد طبقات اجتماعی فئودالی ـ روحانی و برده دار.

جنگ های ناپلئون بناپارت

را

می توان 

جزو جنگ های ضد فئودالی بورژوازی آغازین محسوب داشت.

 بدین طریق

مناسبات تولیدی کاپیتالیستی

از طریق جنگ به جوامع فئودالی و غیره

تحمیل شده است.

این جنگ بیشک به نفع رعایا بوده است.


۷

جنگ اشراف فئودال و روحانی

بر ضد پرولتاریا

ضمنا

در حمایت از بورژوازی.

مثلا جنگ دولت پروس بر ضد کمون پاریس و سرنگونی اش.

جنگ اشراف فئودال و روحانی باکو

بر ضد کمون باکو

و

 سرنگونی اش.


۸

جنگ پرولتاریا بر ضد اشراف فئودال و روحانی و بورژوازی

مثلا

جنگ پرولتاریای روس در انقلاب اکتبر بر ضد تزار و بورژوازی.


۹

جنگ بین طبقات حاکمه ارتجاعی در دوران امپریالیسم

مثلا

جنگ بر سر سرکردگی امپریالیستی جهان

در

جنگ  های جهانی امپریالیستی اول و دوم


۱۰

جنگ امپریالیسم بر ضد مستعمرات

جنگ تریاک

جنگ ویتنام

جنگ الجزایر


۱۱

جنگ رهایی بخش ملی خلق های تحت استعمار بر ضد امپریالیسم.


۱۲

جنگ اولیگارشیسم های مختلف بر ضد همدیگر

مثلا

جنگ روسیه با اوکراین

جنگ آذربایجان با ارمنستان


۱۳

جنگ ارتجاع نیمه فئودالی ـ نیمه بورژوایی فوندامنتالیستی بر ضد مستعمرات سابق و یا خلق های کشور خودی و همسایه.

مثلا

جنگ ترکیه بر ضد خلق کرد

اشغال سوریه و عراق.

 

۱۴

....


پس حکم آنتیه نمی تواند تعمیم پذیر باشد.


پایان

۱۴۰۱ خرداد ۹, دوشنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۱۳)

Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

چون قصد نیک بود ام و باور به کار خویش

پروا نداشتم به دل این کارزار را

بی پایه می شمردم و خصمانه

یا که از سر دلسوزی

تشویش مادرانه

هر زینهار را

 

آخر چگونه با تو بگویم، من ای حکیم

کاندر میان ابر و مه آسمان ما

گم بود گم، ستاره رخشان رهنما

 

ما در جدال مرگ به تاریکی

فرزند با پدر

و آن چهره های زشت سزاوار دشمنی

پنهان به گوشه ها

بر ما نظاره گر.»

 

قامت کشیده

ـ سرکش و سوزان ـ

چون آخرین برآمد کاهیده، شمع شب

سهراب پر توان

دارد سخن به لب:

 

«انگار تا که من برسیدم

وارونه شد جهان

ناراستی پدید

پیوندها نهان

 

پور و پدر برابر هم تیغ می کشند

اما

پائی نه در میان

دستی نه پیشگیر

 

یک لب به مهربانی و پیوند، باز، نه

از پشت سال ها

دوری و انتظار

آن دم که پا گرفته یکی شعله تا بدان

از ره رسیده را

با چشم دل ببینی و بشناسی

در پرده های مه نفسی کارساز، نه

 

وقتی به رزم

چشم و چراغ تو

رستمت

می رفت تا پسر بکشد

با خود اوفتد

زال زرت چه شد که به تدبیر می نشست؟

 

سیمرغ رهنمای کجا بود

آن قاف آشیان؟

 

و اینک که زخم پهلوی من چون گل عقیق

پر داده عطر مرگ

کاووس شاه کیست که بی رأیت، ای حکیم

دارو کند نهان؟

 

لب بسته خامشان

فرمانبران رام کدام آفریدگار

یا بد سرشتگان کدام آفرینش اند؟

 

اینان به خامشی

آیا نه هیمه های مدد کار آتش اند؟»

 

ادامه دارد.