۱۴۰۱ خرداد ۱, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۲۱)



میم حجری 

 

مطبوعات

بحث اینجا بر سر انواع خودنمایی اولیگارشیسم است: اولیگارشیسم هم به مثابه فاشیسم و یا نازیسم (اوکراین) خودنمایی می کند، هم به مثابه آنتی فاشیسم (روسیه) و هم به مثابه آنتی کمونیسم (لهستان، مجارستان ...)

کودکستان سنگر

گفتگوی زنان و شوهران:
گفتگوی زنان و شوهران:

شوهر:
علما کشف کرده اند که زنان دو برابر نران حرف می زنند.

زن (از مباخ: اشپزخانه):
دلیلش این است که زنان هر رحف خود را باید دو بار تبیی دارند.

شوهر:
چی گفتی؟


ضزب المثل انگلیسی:

سؤال:
چرا عمر زنان طولانی تر از عمر نران است؟

برای اینکه زنان در غیر این صورت نمی توانند همه آنچه که برای گفتن دارند، بگویند.

مارکسیست ها:
دلیلش این است که زنان بیشتر از نران کار می کنند
و
کار
نه تنها به توسعه فکری بنی ادم کمک مؤثر می کند
بلکه نوعی ورزش است و به سلامت فیزیکی آنان (وزنان) منجر می شود
و به همین دلیل زنان داناتر و هشیارتر از نرانند.
 
دیدار هولیگان با مریم جولیان
احتمالا برای اجاره کردن مزدور جنگی در اوکراین است.
اولیگارشیسم روس
تلفات عظیمی تاکنون داده است.
صحبت از تلف شدن یک سوم جنگ افزارها و قوای انسانی ارتش روس است

اخبار روسیه
اما حدود ۳ ماه قبل از شرکت مجاهدین جولیانی در اوکراین بر ضد قوای هولیگان
گزارش داده اند.

سکوت کسی به معنی تأیید نظر حریف نیست.
گاهی افراد حوصله بحث با خر ندارند.
البرت اینشتین

هی البرت
نیاکان بشری
صدها هزار سال قبل
ترک خریت کرده اند و آدم شده اند.
کسی را نمی توان خر تلقی کرد.
مسئله از قرار دیگری است:
شعور
انعکاس وجود است.

یعنی
تعیین کننده نظر افراد
جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی شان است.
یعنی
نظرهای افراد مختلف و متفاوت و متضادند.

 
همه چیز هستی (طبیعت و جامعه و تفکر) قانونمند است. بی حساب و کتاب نیست. از ذرات تا کاینات. همه چیز هستی تابع دترمینیسم دیالک تیکی است. مثال: جوشش اب تحت فشار جو (حدود یک بار) در صد درجه سانتیگراد. انجماد همان آب تحت همین فشار در صفر درجه سانتیگراد.


خلایق اختیار و یا آزادی را تحت اللفظی معنی می کنند. مکانیکی تصور می کنند: بسته بودن دست و پا. آزادی آدمی به اندازه شناخت او از قوانین هستی است. هر چه وقوف ادمی به قوانین هستی بیشتر شود، او به همان اندازه آزادتر می گردد. در نتیجه بر جبر طبیعی حاکم غلبه می کند. مثال: سیل ویرانگر است. انسان آگاه اما در مقابل سیل سد می سازد و از چیزی طبیعی و مخرب برق می گیرد، ماهی می گیرد، کشتزارها را آبیاری می کند. یعنی بر جبر طبیعی در این زمینه غالب می آید و آزادی اش وسعت می گیرد.خر نمی تواند سد بسازد. مقید می ماند.

دو هفته است که دارم برای امتحان امروز درس میخونم. و
سولماز


این درس خواندن برای امتحان یکی از سنت های مزاحم و منفی سکنه جمکران است. دانش باید به طور پیگیر و مستمر و خلاق و عمیق فراگرفته شود و نه به طور سطحی و مکانیکی و زورکی در ایام امتحان که پس از امتحان فراموش شود.


رئیس جمهور صربستان:
یوگوسلاوی را تکه تکه کرده اید
و
اکنون
عوامفریبانه
سنگ دفاع از تمامیت ارضی اوکراین را شب و روز به سینه می زنید.

اینکه هنوز چیزی نیست.

همین مدافعان تمامیت ارضی اوکراین
برای تمامیت ارضی عراق و سوریه و لیبی و غیره
تره حتی خرد نمی کنند.

اینهم هنوز چیزی نیست.

همین مدافعان تمامیت ارضی اوکراین
پیمان های اتمی جدید می بندند و ناتو را توسعه می دهند و مسلح تر می سازند
تا
مانع برقراری تمامیت ارضی جمهوری خلق چین گردند
حتی به قیمت توسل به تسلیحات هسته ای


انتقال قدرت
همراه با کرونا از مرکل به شولتس



پوتین:
کسانی که ملت ها را تار و مار می سازند، حق ندارند که به ما درس دموکراسی و ارزش های زندگی آزادانه بدهند.

ای لاشخور ننگت باد.
ماهی از سر گنده گردد نی ز دم
برای رسیدن به نان و نوا
جماهیر شوراهای زحمتکشان را شقه شقه کردید و به جهنمی مبدل ساختید.
بی نیاز از بیگانه


پوتین:
کسانی که ملت ها را تار و مار می سازند، حق ندارند که به ما درس دموکراسی و ارزش های زندگی آزادانه بدهند.

ماهی از سر گنده گردد نی ز دم

برای رسیدن به نان و نوا
جماهیر شوراهای زحمتکشان را شقه شقه کردید و به جهنمی مبدل ساختید.
بی نیاز از بیگانه.

جامعه صلح و همکاری و همبستگی را به طویله ترور و تخریب و توطئه تبدیل کردید
و
اکنون نوبت به تخریب کشورهای دیگر رسیده است
و کشتار بی شرمانه خلق های دیگر



وقتی جوان بودم
فقیر بودم.
پس از سال ها کار سرسختانه، صادقانه و وجدان مندانه
دیگر
جوان نیستم.

زمان تحول
فرا رسیده است:


رابطه اولیگارشیسم با امپریالیسم
شبیه رابطه فوندامنتالیسم (خمینیسم، طالبانیسم، داعشیسم) با امپریالیسم است
اولیگارشیسم
هم
مثل فوندامنتالیسم
خودستیز است
مثلا ستیز خمینیسم با داعشیسم
و
هم
ضد امپریالیستی از موضع ارتجاعی تر است
خلق اوکراین
الت دست اولیگارشیسم اوکراین و امپریالیسم است


کتابی تحت عنوان ، بازگشت شازده کوچولو
که راوی آن یک‌ دلقک است.
جایی میگه، چرا میخوای ببر را بکشی ؟
شازده میگه، ‌من‌نمی‌ خوام بکشمش، میخوام شکارش کنم..!
پ.ن: این کتاب ها آدم را به سوي چه چیزی می برند.؟
به نظرم جنبه هایی دارد، که آدم را به قهقرا ببرد.
 
هی علی داعی از این عندرزها به زنجانیان بده تا عرشاد شوند و خرشاد شوند


حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد
لشگر دشمن
 

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد
ندانی که چه دردی است

از قضا کسانی از درد دم می زنند که دردی ندارند.


عشق در سینه آن کسی است که دوست دارد
نه آنکس که دوستش دارند.
عشق همان‌گونه که برخی پرندگان را
به زیباترین رنگ‌ها می‌آراید،
از جان درستکاران هم آن‌چه را
که در ایشان شریف‌تر است، برمی‌رویاند.
جان شیفته - رومن رولان

عجب خرافاتی.

اولا
چرا عشق در سینه کسی که دوستش دارند
نیست؟

مگر معشوق آدم نیست؟
مگر معشوق دل و سینه و مخلفات ندارد؟

ثانیا
عشق
هر چه باشد
چیزی ثانوی است.

عشق نتیجه نیاز است.

امتحانش آسان تر از خوردن پیاز است:
نیاز به چیزی و یا کسی
نیازمند را عاشق آن چیز و آن کس می سازد.



از لحاظ روحی احتیاج دارم خدا بهم بگه :
میدونم خیلی خسته شدی. بقیه‌شو بسپر به من، درستش میکنم
پاییز
خدا
اولا
نمیگه بسپر به من.
خدا
میگه:
بسپار به من.
خدا که بیسواد نیست.
ثانیا
خدا
هرگز نمیگه:
بسپار به من.
خدا
میگه:
بگیر بخواب لامصب.
خداشناس نئی جان سگ
خطا اینجا ست.

وینستون چرچیل :
حقیقت تا چکمه‌هایش را بپوشد،
دروغ نیمی از جهان را دور زده است
هی چرچیل.
ضد حقیقت که دروغ نیست.
دروغ ضد راست است.
ضد حقیقت
ناحقیقت است.
باطل است.
حقیقت چیست؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این یک حقیقت است.
اگر کسی بگوید:
سیب غیرقابل خوردن است.
و
یا منکر وجود سیب باشد.
او ناحقیقت را گفته است
یعنی
حقیقت را انکار کرده است.
ولی دروغی نگفته است



Lenin: „Die Kommunisten die Elite der Arbeiterbewegung“
„Der Sozialismus als Lehre wurzelt allerdings ebenso in den heutigen ökonomischen Verhältnissen wie der Klassenkampf des Proletariats, entspringt ebenso wie dieser aus dem Kampfe gegen die Massenarmut und das Massenelend, das der Kapitalismus erzeugt; aber beide entstehen nebeneinander, nicht auseinander, und unter verschiedenen Voraussetzungen. Das moderne sozialistische Bewusstsein kann nur erstehen auf Grund tiefer wissenschaftlicher Einsicht. In der Tat bildet die heutige ökonomische Wissenschaft ebenso eine Vorbedingung sozialistischer Produktion wie etwa die heutige Technik, nur kann das Proletariat beim besten Willen die eine ebenso wenig schaffen wie die andere; sie entstehen beide aus dem heutigen gesellschaftlichen Prozess. Der Träger der Wissenschaft ist aber nicht das Proletariat, sondern die bürgerliche Intelligenz; in einzelnen Mitgliedern dieser Schicht ist denn auch der moderne Sozialismus entstanden und durch sie erst geistig hervorragenden Proletariern mitgeteilt worden, die ihn dann in den Klassenkampf des Proletariats hineintragen, wo die Verhältnisse es gestatten. Das sozialistische Bewusstsein ist also etwas in den Klassenkampf des Proletariats von außen Hineingetragenes, nicht etwas aus ihm urwüchsig Entstandenes. Dem entsprechend sagt auch das alte Hainfelder Programm ganz richtig, daß es zu den Aufgaben der Sozialdemokratie gehöre, das Proletariat mit dem Bewusstsein seiner Lage und seiner Aufgabe zu erfüllen. Das wäre nicht notwendig, wenn dies Bewusstsein von selbst aus dem Klassenkampf entspränge.“[ Lenin, W. I.: „Ausgewählte Werke“, Band I, Dietz Berlin 1963, S. 174−175]


اندیشه را باید به همان سان تجزیه و تحلیل کرد که بیولوگ مشتی لجن را زیر میکروسکوپ می نهد و تجزیه و تحلیل می کند. تنها بدین طریق می توان به کشف حقیقت نایل امد. ما فقط اندیشه منتشره توسط شما را مورد تجزیه و تحلیل شتابزده قرار داده ایم. نه کمتر و نه بیشتر.

ویلی براندت:
اگر سیاست به تسهیل کم و بیش زندگی مردم منجر نشود
بهتر است که گورش را گم کند.

آره.
رفرمیسم همین است.
خرده ریز سفره اغنیا را بریز جلوی فقرا و ضمنا کله شان را از مغز اندیشنده تخلیه کن
تا بخورند و بنوشند و عرعر کنند و خوش باشند.


چاه نفت و چاه جمکران

همین که می‌دانم کسی شبیه تو نیست
چقدر دلهره آورتر از نبودن تو ست
عباس معروفی

جمله بندی را باش.

ویرایش:
بی شناهت بودن همه کس به تو
دردناک تر از غیاب تو ست.

این جمله مشد عباس فاقد اعتبار علمی و واقعی است:

اولا
منحصر به فرد بودن افراد تعجبی ندارد.

حتی
نباتات و حشرات و حیوانات
منحصر به فردند
چه رسد به آدمیان.

ما با دیالک تیک هویت و تفاوت در هستی سر و کار داریم:
یعنی همه چیز هستی منحصر به فرد است.

بنابرین
مشد عباس کشف بزرگی نکرده است.

ثانیا
اگر کسی واقعا عاشق کسی باشد
در همه کس نشانی از او کشف می کند و کیف می کند.

یعنی عاشق همه می شود
به قول شاعر
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم از او»
نشان دارد.

یکی از دلایل محبوبیت عمومی عشاق هم همین است:
دیدن نشان یار در همه و عشق به همه
منجر به عشق متقابل همه به عاشق می شود.


بایدن
شباهت غریبی به بچه ننر ۵ ساله ای دارد
که در جشن خانوادگی
نقاشی کج و کوله ای کشیده
و
تحت تشویقات الکی خلایق
خیال می کند که شق القمر کرده است.

خروشچف
پس از زیارت کندی
در خاطراتش نوشته بود:
بیچاره ملت امریکا که سفیهی را به عنوان رئیس جمهور دارند.
خوش به حالش که زنده نماند تا ببیند رؤسای جمهور بعدی امریکا و روسیه و جنقوری جمکرانی از چه قرارند.


اینکه میگید یکی باید باشه برای هم تکراری نشین اشتباهه!
همه آدما از یه جایی به بعد واسه هم تکراری میشن‌ ،
اگه از اون به بعد ، هنوزم بتونین از تکرارِ هم لذت ببرین ؛ اونجاس که معلوم میشه آدم درستیو انتخاب کرده بودی
شاپرک

همیشه،
مش شاپرک.
استثنائی هست
که افراد برای همدیگر تکراری نمی شوند.

پیش شرط این استثناء چیست؟

ضمنا
دلیل کسالت آور گشتن همزیستی
نه تکراری بودن افراد،
بلکه چیز دیگری است.

آن چیز دیگر
چیست؟

مسئله امروزه این است
که
انسان ها به انسان خوب ارزش قایل نمی شوند.
انسان خوب را آلت دست قرار می دهند و بعد دور می اندازند.
از این رو خیلی از خوبان
شانه بالا می اندازند و ترجیح می دهند که در آسودگی زندگی کنند.
حریفه

معیار عینی خوبی چیست؟
چگونه می توان میان آدم خوب و بقیه بشریت فرق گذاشت؟
ضمنا
خوبی که مادرزادی نیست.
چگونه یکی جزو خوبان می شود و بقیه جزو قدر ناشناسان سوء استفاد گر دور انداز؟

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر